دانلود و خرید کتاب دومین نشان مردی مهرداد صدقی
تصویر جلد کتاب دومین نشان مردی

کتاب دومین نشان مردی

نویسنده:مهرداد صدقی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۱از ۵۷ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب دومین نشان مردی

کتاب دومین نشان مردی نوشتهٔ مهرداد صدقی است. انتشارات سوره مهر این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این مجموعه داستان که یک راوی اول‌شخص دارد، دربارهٔ جوانی است که در دانشگاه با پدرش هم‌کلاسی است. راوی ماجراهای دوران دانشجویی خود را با زبانی طنزآمیز روایت می‌کند.

درباره کتاب دومین نشان مردی

کتاب طنز دومین نشان مردی در ۱۰ بخش نوشته شده است. قصه از جایی آغاز می‌شود که راوی می‌گوید او و پدرش در یک دانشگاه درس می‌خوانند. راوی در مقطع دکتری و پدرش در مقطع ارشد. راوی می‌گوید که پدرش این روزها، به‌خاطر پایان‌نامه‌اش، شب‌وروز درحال مطالعه و تحقیق است تا ببیند چه کسی با قیمت مناسب‌تری پایان‌نامه‌اش را می‌نویسد. دانشگاه فشار آورده که هرچه‌زودتر باید از پایان‌نامه‌اش دفاع کند. پروپوزال پدر راوی را «خانم شهابی» نوشته بود. راوی کم‌کم در می‌یابد که این لطف و محبت بی‌دلیل نبوده است.

«دومین نشان مردی» مجموعه داستان‌های طنز مهرداد صدقی است که با شخصیت‌های ثابت و رویدادهایی متنوع خلق شده است. انگار نویسنده در نگارش تمام بخش‌های این اثر سعی کرده احساس آرامش و حس خوب زندگی را به مخاطبان انتقال دهد که با اتمام این کتاب در مخاطب همراه با لبخند، یک آرامش روحی و ذهنی پدید آید. مهرداد صدقی این کتاب را دارای فضاهای شاد و نوستالژیک دانسته است.

خواندن کتاب دومین نشان مردی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب داستان کوتاه پیشنهاد می‌کنیم.

درباره مهرداد صدقی

مهرداد صدقی در سال ۱۳۵۶ در بجنورد به دنیا آمده است. او طنز‌پرداز و استاد دانشگاهی است که در سال ۱۳۷۵ تحصیلات دانشگاهی خود را در رشتهٔ صنایع چوب در دانشگاه گرگان آغاز کرد و با دریافت مدرک دکترا از همین دانشگاه، آن را به پایان رساند. صدقی اولین فعالیت‌های خود را در زمینهٔ نوشتن، در دوران دانشجویی آغاز کرد.

کتاب «نقطه ته خط» اولین اثر منتشرشده از این نویسندهٔ معاصر ایرانی است و کتاب‌های «آخرین نشان مردی» و «دومین نشان مردی» نیز از آثار دیگر او هستند. او درمورد سبک نوشته‌هایش می‌گوید: «کتاب‌هایم عمدتا طنز هستند اما در زمینه نگرش به طنز باهم متفاوت‌اند. برخی داستان طنز، برخی نثر کوتاه طنز و بعضی‌ها هم مثل کتاب رقص با گربه‌ها طنز تلخ هستند.»

بخش‌هایی از کتاب دومین نشان مردی

«سروکله زدن با بابا سخت است. اما خوبی‌اش این است که باعث می‌شود به خانم فرهمند فکر نکنم. کل پایان‌نامة بابا را چند بار خوانده‌ام. فاجعه است. اما همة سعی‌ام را می‌کنم از فاجعه به افتضاح ارتقا پیدا کند. استاد راهنما و مشاور هم نظرهایی روی کار بابا داده‌اند که اصلاح کردنشان خیلی زمان نمی‌برد و معلوم است از خدا می‌خواهند بابا زودتر دفاع کند تا از دستش خلاص شوند. نمی‌دانم می‌شود یا نه، اما تلاش می‌کنم بابا دست‌کم بتواند به‌خوبی از آن دفاع کند. خود بابا تمهیداتی برای دفاع دارد که به من نگفته است. فقط گفته نگران نباشم؛ چون تمهیدات خاصی برای روز دفاع دارد. همین نگران‌ترم می‌کند.

مامان این روزها کمتر از همیشه با بابا حرف می‌زند. اما این به معنی اینکه به او بی‌توجهی کند نیست. مدام برایش آب‌میوه می‌آورد، توی ظرف برایش تنقلات می‌گذارد، غذاهایی را که دوست دارد برایش می‌پزد؛ اما سردی خاصی در نگاه و رفتارش هست. بابا هم همین‌طور! آن‌قدر روی او کار کرده‌ام که خودش هم چسبیده به لپ‌تاپ. تا وقتی کنارش هستم بکوب کار می‌کند و تا از او جدا می‌شوم که کمی تمدد اعصاب کنم صدای پخش شدن کارت بازی می‌آید. انتقادپذیری بابا خیلی خوب است؛ اما مشخص است در این سن‌وسال کشش چندانی برای یادگیری ندارد. نه اینکه علاقه نداشته باشد؛ در بعضی زمینه‌ها از پایه ضعیف است. حالا از این راه وارد شده‌ام که یادگیری چیزهایی که به او می‌گویم باعث فعال شدن همة بخش‌های مغزش می‌شود و در جلوگیری از آلزایمر مفید است.

ـ یادش به خیر حامد! بچه که بودی بهت درس می‌دادم. حالا جامون عوض شده ...

بابا از مسیر نوستالوژی جلو می‌آید تا کمی استراحت کنیم. اما فریب نمی‌خورم و ادامه می‌دهم. به قول بابا، آخرسر یا موفق می‌شویم یا از این اتاق دو دیوانه خارج خواهند شد.

بابا برای اینکه آنتراکتی ایجاد شود می‌گوید: «حامد، محض آنتراکت، یه وُیسِ تصویری برای خسرو یا عطاری بفرست؛ بپرس بابت اون برنامه چه کار کرده‌ان؟»

ـ بالاخره نفهمیدم وُیس یا پیام تصویری؟»

پناه آورده به کتاب از پایان نامه
۱۴۰۱/۰۵/۱۹

وای وای وای....این کتاب یکی از خنده دااار ترین کتاب های عمرم بود...و شاید بهترین کتاب طنز عمرم... اولین قسمت این رمان زیاد به دلم ننشسته بود ولی این یکی خیلییی عالی تر بود... البته شاید چون خودم هم در گیر و

- بیشتر
maryam mafakheri
۱۴۰۱/۰۷/۲۴

امیدوارم در آینده ای شاد فیلمنامه نویسها و کارگردانهای مان کتابهای طنز آقای صدقی را به تصویر بکشند.

baran n
۱۴۰۱/۰۷/۲۲

قلم آقای صدقی واقعا حالمو خوب می‌کنه. خیلی خوشحالم که این کتاب رو خوندم. این کتاب ادامه‌ی رمان "آخرین نشان مردی" هست، و کل داستان راجع به پسری به اسم حامد و پدرش هست که هردو با هم توی یه دانشگاه مشغول

- بیشتر
nurse
۱۴۰۲/۰۳/۲۳

از مجموعه ابنبات ها ضعیف تره، اما در مجموع خوبه

هانی
۱۴۰۱/۰۶/۲۷

خیلییی خوب و بامزه بود. برای من از جلد اولم بامزه تر بود. ادامه "آخرین نشان مردی"ه. اگه اونو بخونید بهتر جزییات رو درک میکنید ولی باز به تنهایی ام قابل فهمه. امیدوارم ادامه دار باشه

رابرت
۱۴۰۱/۰۶/۰۶

مثل همیشه دوباره ادبیات آقای صدقی که حال دل را خوب میکنه من این کتابو نمی خواستم الان بخونم اما شرایطی برایم پیش آمد که بیشترین شدت ناراحتی را تجربه کردم غم نبینید تو زندگیتون قدر تک تک لحظاتش رو

- بیشتر
دختر امام رضا 💛
۱۴۰۲/۱۲/۰۴

چه کتاب خوش نمکی بود 😁 ، به شدت پیشنهاد میکنم !

Iman
۱۴۰۱/۱۰/۰۹

کتاب رو با یک حس خوب تموم کردم ، تجربه بسیار لذت بخشی بود.

fnqdy
۱۴۰۳/۰۸/۰۴

کتاب طنز خوشمزه با خیلی جاهاش خندیدم از آخرین نشان مردی بیشتر دوسش داشتم

n.sn
۱۴۰۳/۰۵/۰۱

کتاب خیلی خوبی بود ،پیشنهاد میکنم حتما نسخه صوتی هم داشته باشه

آدم، وقتی کسی را دوست داشته باشد، حتی اگر چشم‌هایش ضعیف و نزدیک‌بین باشد، مثل عقاب، از کیلومترها آن‌طرف‌تر او را تشخیص می‌دهد
کتابخوان00
وقتی نمی‌دانی چقدر نمی‌دانی استرس نداری.
Yasi
منظورم اینه که خواهش می‌کنم این‌جوری نگید. یه سؤال درسی داشت. ـ همه‌چی با همین سؤالای درسی شروع می‌شه. بعد می‌بینی سه تا بچه داری و هنوز جواب سؤالش مونده!
هانی
حیف که همیشه کسی از تو خوشش می‌آید که تو از او خوشت نمی‌آید و تو هم از کسی خوشت می‌آید که انگار او از تو خوشش نمی‌آید.
هانی
وقتی همه باشند و کسی که می‌خواهی نباشد دانشگاه که هیچ، کل شهر هم با همة جمعیتش خالی به نظر می‌رسد.
Yasi
دلسوزی برای دیگران توی خونم بود و فکر می‌کنم، اگر به جایی رسیده‌ام در زندگی، از همان بوده و اگر هم نرسیده‌ام، از همان.
هانی
هیشکی بدون ایراد نیست. نمی‌گم عیبا رو نبین؛ اما، دنبال بدون عیب هم نباش که پیدا نمی‌کنی.
zahra ag
لذتی که در شنیدن عیوب دیگران هست در شنیدن محاسنشان نیست
Parinaz
«قابل توجه جمیع مخاطبان ... پس‌فردا، ساعت ۲ بعدازظهر، توی تالار دانشکده منتظر همه‌تون هستم. لطفاً از آوردن کادو خودداری نفرمایید.»
هانی
ترانة «شب به گلستان تنها» آمد توی ذهنم و همان‌جا برای بقیه خواندم. بقیه هم همراهی کردند. دست می‌زدند و با هم می‌خواندیم. بعد هم یک آواز دیگر خواندم. تشویق‌ها ادامه داشت. اما برای حفظ دیسیپلین دیگر ادامه ندادم. آدم باید بداند کجا به بقیه حال بدهد و کجا آن‌ها را مشتاق نگه دارد و ادامه ندهد.
هانی
دیشب بابا کلی آب یخ خورد. حتی یخ خالی می‌جوید. می‌گفت این‌جوری صدایش می‌گیرد و باعث می‌شود داورها، به احترام اینکه صدایش درنمی‌آید، زیاد از او سؤال نکنند. حتی چند قرص هم برداشته تا وسط دفاع بخورد و از تکنیک جلب ترحم استفاده کند. حالا که داریم می‌رویم دانشگاه کمی صدایش خش‌دار شده و برخلاف انتظارش، نه‌تنها صدایش نیفتاده، بلکه مثل دوبلورها شده و آدم دوست دارد بیشتر صدایش را بشنود.
پ. و.
بعد از آرایشگاه، لباس‌ها را اتو می‌کنم و همة حرف‌هایی را که نباید بزنم تمرین می‌کنم. ما مردها برای حرف زدن مشکلی نداریم؛ مشکلمان این است که ناخواسته چیزهایی را می‌گوییم که نباید بگوییم. حالا همة مردها نه؛ خیلی‌هایشان. حالا خیلی‌ها هم نه؛ بعضی‌ها. حالا بعضی‌ها هم نه؛ لااقل آن‌هایی که من دیده‌ام. حالا همة آن‌ها هم که نه؛ یکی دو تایشان. راستش، یکی دو تا هم نه؛ دقیقاً بابا را می‌گویم. و چون از نظر علم وراثت ویژگی‌های مشترکی داریم، نمی‌خواهم مثل او آنچه ناگفتنی‌ست را بر زبان بیاورم.
هانی
به قول مامانت، من یا یه کاری رو شروع نمی‌کنم یا اگه شروع کردم نصفه ولش می‌کنم یا اون‌قدر خراب‌کاری می‌کنم که بگم کاش شروع نکرده بودم یا اینکه شانسی‌شانسی درست می‌شه
هانی
آدم، وقتی کسی را دوست داشته باشد، حتی اگر چشم‌هایش ضعیف و نزدیک‌بین باشد، مثل عقاب، از کیلومترها آن‌طرف‌تر او را تشخیص می‌دهد
محمدحسین
در همة این لحظات دست بابا را گرفته‌ام. برعکس روزگار کودکی، حالا من عصای دست او شده‌ام تا در تاریکی زمین نخورد؛ چون چشم‌هایش پر از اشک شده است. اشکش را ندیده بودم. درخشش نور مهتاب روی گونه‌های خیسش منعکس می‌شود.
پ. و.
بابا می‌گوید: «چرا جواب نمی‌دی؟» ـ یه نفره که بهم پیله کرده. دوست ندارم جوابش رو بدم. بابا می‌گوید: «خب، اینکه راهش نیست! الان جواب ندی، باز بهت زنگ می‌زنه. بذار من جواب بدم؛ بگم گوشی رو واگذار کردهٔ تا دیگه به این شماره زنگ نزنه.» خسرو می‌پذیرد. بابا گوشی خسرو را جواب می‌دهد و می‌گوید: «بفرمایید.» طرف، که از صدایش معلوم است خانم شهابی است، می‌گوید: «ببخشید، با خسرو کار داشتم.» بابا می‌گوید: «بله، ایشون کنار من نشسته‌ان؛ گوشی خدمتتون ... خسرو جان، با شما کار دارن.» و گوشی را به خسرو می‌دهد. بعد به من لبخند می‌زند و می‌گوید: «دکتر جون بریم. دلم برای حرف زدن با گوشی تنگ شده بود!»
Ghazal1996
در این بلبشویی که من دارم روی دفاع بابا کار می‌کنم، خسرو آمده که فیلم بگیرد. بابا متن سؤال‌ها و جواب‌ها را مثل متن فیلمنامه در دست گرفته و دارد ازبَر می‌کند. دوربین خسرو که روشن می‌شود، بابا بعضی جاها از من یا خسرو می‌خواهد سؤال‌های پایان‌نامه را بپرسیم تا او جواب دهد. اما وقتی می‌پرسیم، می‌گوید: «نه، حسش رو خوب نگفتید. فرض کنید داورید. دوباره ... یک دو سه ... اکشن ...» ـ بابا، اگه خوب تمرین نکنید، اینجا یک دو سه اکشنه؛ اما روز دفاع یک دو سه آتشه!
Ghazal1996
رویم نمی‌شود به بابا حرفی بزنم. فقط جوری که بویی نبرد برایم خیلی مهم بوده، می‌گویم: «از نظر من همه‌چی تموم شده بابا.» اما بابا از لحنم می‌فهمد دروغ می‌گویم؛ حتی به خودم. با لحنی حماسی می‌گوید: «اما برای من تموم نشده. به قول مامانت، من یا یه کاری رو شروع نمی‌کنم یا اگه شروع کردم نصفه ولش می‌کنم یا اون‌قدر خراب‌کاری می‌کنم که بگم کاش شروع نکرده بودم یا اینکه شانسی‌شانسی درست می‌شه. ببینم شانس تو کدومش می‌شه.
Ghazal1996
به قول بابا، قرص ماه هم کامل است و دایره‌اش حداقل سیصد و پنجاه و نه درجه است. آن یک درجه چه اهمیتی دارد؟
Yasi
جالبه امشب هم قرص ماه کامله. می‌بینی؟» ـ کامل کامل نیست هنوز. ـ باز این حرف زد! شد یه بار ادای دانشمندا رو درنیاری؟ حالا دایره‌ش، به جای سیصد و شصت درجه، سیصد و پنجاه و نه درجه‌ست. اشکال داره؟ اصلاً برو ... می‌خوام تنها باشم.
Yasi

حجم

۱۳۸٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۱۶ صفحه

حجم

۱۳۸٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۱۶ صفحه

قیمت:
۶۴,۰۰۰
۳۲,۰۰۰
۵۰%
تومان