بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دومین نشان مردی | طاقچه
تصویر جلد کتاب دومین نشان مردی

بریده‌هایی از کتاب دومین نشان مردی

نویسنده:مهرداد صدقی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۰از ۵۸ رأی
۴٫۰
(۵۸)
آدم، وقتی کسی را دوست داشته باشد، حتی اگر چشم‌هایش ضعیف و نزدیک‌بین باشد، مثل عقاب، از کیلومترها آن‌طرف‌تر او را تشخیص می‌دهد
کتابخوان00
منظورم اینه که خواهش می‌کنم این‌جوری نگید. یه سؤال درسی داشت. ـ همه‌چی با همین سؤالای درسی شروع می‌شه. بعد می‌بینی سه تا بچه داری و هنوز جواب سؤالش مونده!
هانی
وقتی همه باشند و کسی که می‌خواهی نباشد دانشگاه که هیچ، کل شهر هم با همة جمعیتش خالی به نظر می‌رسد.
Yasi
وقتی نمی‌دانی چقدر نمی‌دانی استرس نداری.
Yasi
حیف که همیشه کسی از تو خوشش می‌آید که تو از او خوشت نمی‌آید و تو هم از کسی خوشت می‌آید که انگار او از تو خوشش نمی‌آید.
هانی
دلسوزی برای دیگران توی خونم بود و فکر می‌کنم، اگر به جایی رسیده‌ام در زندگی، از همان بوده و اگر هم نرسیده‌ام، از همان.
هانی
هیشکی بدون ایراد نیست. نمی‌گم عیبا رو نبین؛ اما، دنبال بدون عیب هم نباش که پیدا نمی‌کنی.
zahra ag
لذتی که در شنیدن عیوب دیگران هست در شنیدن محاسنشان نیست
Parinaz
ترانة «شب به گلستان تنها» آمد توی ذهنم و همان‌جا برای بقیه خواندم. بقیه هم همراهی کردند. دست می‌زدند و با هم می‌خواندیم. بعد هم یک آواز دیگر خواندم. تشویق‌ها ادامه داشت. اما برای حفظ دیسیپلین دیگر ادامه ندادم. آدم باید بداند کجا به بقیه حال بدهد و کجا آن‌ها را مشتاق نگه دارد و ادامه ندهد.
هانی
دیشب بابا کلی آب یخ خورد. حتی یخ خالی می‌جوید. می‌گفت این‌جوری صدایش می‌گیرد و باعث می‌شود داورها، به احترام اینکه صدایش درنمی‌آید، زیاد از او سؤال نکنند. حتی چند قرص هم برداشته تا وسط دفاع بخورد و از تکنیک جلب ترحم استفاده کند. حالا که داریم می‌رویم دانشگاه کمی صدایش خش‌دار شده و برخلاف انتظارش، نه‌تنها صدایش نیفتاده، بلکه مثل دوبلورها شده و آدم دوست دارد بیشتر صدایش را بشنود.
پ. و.
به قول مامانت، من یا یه کاری رو شروع نمی‌کنم یا اگه شروع کردم نصفه ولش می‌کنم یا اون‌قدر خراب‌کاری می‌کنم که بگم کاش شروع نکرده بودم یا اینکه شانسی‌شانسی درست می‌شه
هانی
بعد از آرایشگاه، لباس‌ها را اتو می‌کنم و همة حرف‌هایی را که نباید بزنم تمرین می‌کنم. ما مردها برای حرف زدن مشکلی نداریم؛ مشکلمان این است که ناخواسته چیزهایی را می‌گوییم که نباید بگوییم. حالا همة مردها نه؛ خیلی‌هایشان. حالا خیلی‌ها هم نه؛ بعضی‌ها. حالا بعضی‌ها هم نه؛ لااقل آن‌هایی که من دیده‌ام. حالا همة آن‌ها هم که نه؛ یکی دو تایشان. راستش، یکی دو تا هم نه؛ دقیقاً بابا را می‌گویم. و چون از نظر علم وراثت ویژگی‌های مشترکی داریم، نمی‌خواهم مثل او آنچه ناگفتنی‌ست را بر زبان بیاورم.
هانی
البته که قطعاً درک خواهد کرد. اما همان ناراحتی موقتی‌اش ناراحتم خواهد کرد.
Yasi
اون‌قدر سرت توی کارای بقیه‌ست که از کارای خودت غافلی و داری قافله رو می‌بازی!
Yasi
جالبه امشب هم قرص ماه کامله. می‌بینی؟» ـ کامل کامل نیست هنوز. ـ باز این حرف زد! شد یه بار ادای دانشمندا رو درنیاری؟ حالا دایره‌ش، به جای سیصد و شصت درجه، سیصد و پنجاه و نه درجه‌ست. اشکال داره؟ اصلاً برو ... می‌خوام تنها باشم.
Yasi
به قول بابا، قرص ماه هم کامل است و دایره‌اش حداقل سیصد و پنجاه و نه درجه است. آن یک درجه چه اهمیتی دارد؟
Yasi
رویم نمی‌شود به بابا حرفی بزنم. فقط جوری که بویی نبرد برایم خیلی مهم بوده، می‌گویم: «از نظر من همه‌چی تموم شده بابا.» اما بابا از لحنم می‌فهمد دروغ می‌گویم؛ حتی به خودم. با لحنی حماسی می‌گوید: «اما برای من تموم نشده. به قول مامانت، من یا یه کاری رو شروع نمی‌کنم یا اگه شروع کردم نصفه ولش می‌کنم یا اون‌قدر خراب‌کاری می‌کنم که بگم کاش شروع نکرده بودم یا اینکه شانسی‌شانسی درست می‌شه. ببینم شانس تو کدومش می‌شه.
Ghazal1996
در این بلبشویی که من دارم روی دفاع بابا کار می‌کنم، خسرو آمده که فیلم بگیرد. بابا متن سؤال‌ها و جواب‌ها را مثل متن فیلمنامه در دست گرفته و دارد ازبَر می‌کند. دوربین خسرو که روشن می‌شود، بابا بعضی جاها از من یا خسرو می‌خواهد سؤال‌های پایان‌نامه را بپرسیم تا او جواب دهد. اما وقتی می‌پرسیم، می‌گوید: «نه، حسش رو خوب نگفتید. فرض کنید داورید. دوباره ... یک دو سه ... اکشن ...» ـ بابا، اگه خوب تمرین نکنید، اینجا یک دو سه اکشنه؛ اما روز دفاع یک دو سه آتشه!
Ghazal1996
بابا می‌گوید: «چرا جواب نمی‌دی؟» ـ یه نفره که بهم پیله کرده. دوست ندارم جوابش رو بدم. بابا می‌گوید: «خب، اینکه راهش نیست! الان جواب ندی، باز بهت زنگ می‌زنه. بذار من جواب بدم؛ بگم گوشی رو واگذار کردهٔ تا دیگه به این شماره زنگ نزنه.» خسرو می‌پذیرد. بابا گوشی خسرو را جواب می‌دهد و می‌گوید: «بفرمایید.» طرف، که از صدایش معلوم است خانم شهابی است، می‌گوید: «ببخشید، با خسرو کار داشتم.» بابا می‌گوید: «بله، ایشون کنار من نشسته‌ان؛ گوشی خدمتتون ... خسرو جان، با شما کار دارن.» و گوشی را به خسرو می‌دهد. بعد به من لبخند می‌زند و می‌گوید: «دکتر جون بریم. دلم برای حرف زدن با گوشی تنگ شده بود!»
Ghazal1996
در همة این لحظات دست بابا را گرفته‌ام. برعکس روزگار کودکی، حالا من عصای دست او شده‌ام تا در تاریکی زمین نخورد؛ چون چشم‌هایش پر از اشک شده است. اشکش را ندیده بودم. درخشش نور مهتاب روی گونه‌های خیسش منعکس می‌شود.
پ. و.
آدم، وقتی کسی را دوست داشته باشد، حتی اگر چشم‌هایش ضعیف و نزدیک‌بین باشد، مثل عقاب، از کیلومترها آن‌طرف‌تر او را تشخیص می‌دهد
محمدحسین
ما مردها برای حرف زدن مشکلی نداریم؛ مشکلمان این است که ناخواسته چیزهایی را می‌گوییم که نباید بگوییم.
M Banoo
اما، حیف که همیشه کسی از تو خوشش می‌آید که تو از او خوشت نمی‌آید و تو هم از کسی خوشت می‌آید که انگار او از تو خوشش نمی‌آید.
Yasi
می‌رود جلو تا با دقت بیشتری به عکس‌های روی دیوار نگاه کند؛ مثل وقتی که توی عکس‌های قدیمی تازه می‌فهمی زیپ شلوارت باز بوده یا مثلاً متوجه می‌شوی دختر مورد علاقه‌ات توی عکس دسته‌جمعی داشته زیرچشمی به تو نگاه می‌کرده یا یک چیز عجیب دیگر.
Yasi
اصرار داشت در خواستگاری‌ها طرف را بخنداند. می‌گفت از دوستش شنیده که اولین لبخند طرف حکم تیر خلاص را دارد. البته، نتیجة خواستگاری‌ها این بود که انگار پدرت آن تیر خلاص را به طرف خودش شلیک کرده است.
Yasi
آن‌قدر درگیر کارم هستم که حتی طلاق مامان و بابا هم مانع کارم نمی‌شود.
Yasi
بیشتر وقت‌ها با بی‌تابی و بی‌قراری توی اتاق‌ها می‌چرخد. می‌رود سمت یخچال و در آن را باز می‌کند و می‌بندد. الکی می‌رود دستشویی و بدون آنکه صدای باز و بسته شدن شیر آب بیاید از آنجا بیرون می‌آید. خلاصه، هر کاری می‌کند انگار آرام نمی‌شود.
Yasi
مامان می‌گوید: «دیدی یه شماره روی دستش نوشته بود؟ فکر کرد ندیدم.» ـ آره، از من گرفت. شمارة دوستم، خسرو، بود. ـ شمارة خسرو باشه مهم نیست. شمارة شیرین نباشه یه وقت! به قول خسرو، ظاهراً همه‌چیز طبق نقشه جلو می‌رود؛ البته اگر نقشه این باشد که من به فرزند طلاق تبدیل شوم!
Yasi
الان که گوشی ندارم مثل خواجه‌های حرمسرا شده‌م. به همة اونایی که گوشی دارن حسودی‌م می‌شه.
Yasi
حوصلة حاشیه ندارم. خودت می‌بینی که؛ حاشیه پدر آدمای موفق رو درمی‌آره، دیگه چه برسه به من که آدم موفقی هم نیستم!
Yasi

حجم

۱۳۸٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۱۶ صفحه

حجم

۱۳۸٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۱۶ صفحه

قیمت:
۶۴,۰۰۰
تومان