کتاب شازده و گل سرخش
معرفی کتاب شازده و گل سرخش
کتاب شازده و گل سرخش نوشتهٔ شادن تقدسی است. این مجموعه شعر در انتشارات متخصصان منتشر شده است.
درباره کتاب شازده و گل سرخش
شعر یکی از راههای انتقال احساسات است. شاعر برای بیان حقیقت احساسات و عواطفش به زبانی نیاز دارد که او را از سردی مکالمه روزمره دور کند و بتواند با آن خیالش را معنا کند و شعر همین زبان است. با شعر از زندگی ماشینی و شلوغ روزمره فاصله میگیرید و گمشده وجودتان را پیدا میکنید. این احساس گمشده عشق، دلتنگی، دوری و تنهایی و چیزهای دیگری است که قرنها شاعران در شعرشان بازگو کردهاند.
شعر معاصر در بند وزن و قافیه نیست و زبان انسان معاصر است. انسان معاصری که احساساتش را فراموش کرده است و به زمانی برای استراحت روحش نیاز دارد. شاعر در کتاب شازده و گل سرخش با احساسات خالصش شما را از زندگی روزمره دور میکند و کمک میکند خودتان را بهتر بشناسید. این کتاب زبانی روان و ساده دارد و آیینهای از عشق است که شاید بشر امروز فرصت نداشته باشد با آن خلوت کند.
خواندن کتاب شازده و گل سرخش را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به شعر معاصر پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب شازده و گل سرخش
«روی زمین ایستاده بودم
هیچکس آنجا نبود بهجز تو...
آن روز شگفتانگیز... آن تابستان...
آن شهریور... آن روزی که به شکوه تولد میمانست...
به پرشکوهی یک جشن بزرگ...
من آمدم تو را دیدمت
و ناگاه همه غمها را گویی نهر پرآبی آمد و با خود همه را برد، بهجایی رفتم روی ابرها فراتر از رؤیاها
خیلی دور
سرزمینی پر از آرامش
نقطهای پر از عشق...
تو مرد دریایی ایستاده بودی با بالهای سپید
چشمانی آبی
لبخندی قرمز
دستهایی سبز
موهایی چون موسیقی
صدای طلایی پر عشق
اندامی پر از گل
تو، ماه شده بودی...
و سپس ناگاه زمان همانجا در همان نقطه متوقف شد
همهچیز از حرکت باز ماند
و تبدیل به مجسمهای حتی زیباتر از مجسمه بوسه عشق میکلآنژ شد
هنوز که هنوز است آن لحظه بهطوری واضح در یادم مانده
لحظهای که زمان در نقطه آغاز نگاهت متوقف و ساکت ماند
در سکوتی پر از آرامش...
همانجا بیحرکت ماندهام
انگار دیگر هیچچیز حس نمیکنم
و جز تو هیچکس و هیچچیز در جهان وجود ندارد
گویی همهچیز پس از آن روز در خوابوخیال است
من اکنون همهچیز را در خواب میبینم
و روی دیوارها همه تصویر چهره تو نقش بسته
که خواب دیدم در خواب نیز تو را نقاشی میکردم...
زمان، خوابها، دیوارها، فضا، هوا از تو پرشده است درون من...
باز هم یاد آن روز که زمان در آن متوقف شد برایم...
چه رویای زیبایی بود... زیباترین...
به کجا بروم؟ در کدام لحظه؟ کدامین زمان را بازگردانم؟
که تو را دوباره در آن ببینم؟
خوبتر از تمامی انسانها...
یک معجزه جاودانی تکرارناشدنی ابدی... تو...
یادم هست ایستاده بودی با بالهایی سپید
چشمانی آبی، لبخندی قرمز
دستهایی سبز، موهایی چون موسیقی
صدای طلایی پرعشق، اندامی سراپا گل، ماه شده بودی ماه، میان آن باغ...
کجا بروم، کدام زمان را بازگردانم که دوباره ببینمت؟»
حجم
۱۵۰٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۹۱ صفحه
حجم
۱۵۰٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۹۱ صفحه