دانلود و خرید کتاب آخرین زنبور عسل برن مک دیبل ترجمه حشمت سادات میرعابدینی
تصویر جلد کتاب آخرین زنبور عسل

کتاب آخرین زنبور عسل

معرفی کتاب آخرین زنبور عسل

کتاب آخرین زنبور عسل نوشتهٔ برن مک دیبل است و با ترجمهٔ حشمت سادات میرعابدینی و در کتاب چ؛ بخش کودک انتشارات چشمه منتشر شده است. 

درباره کتاب آخرین زنبور عسل

در دنیا و در زمانی که زنبورهای واقعی از بین رفته‌اند، سریع‌ترین و شجاع‌ترین کودکان از درختان میوه بالا می‌روند و گرده‌افشانی گل‌ها را با دست انجام می‌دهند. پئونی دختر شادی است که واقعاً می‌خواهد زنبور شود و در امتداد شاخه‌های بلند پرواز کند و برای داشتن زندگی بهتر به پدربزرگ و خواهرش کمک کند.

این کتاب داستانی دربارهٔ خانواده، وفاداری، مهربانی و شجاعت در برابر آینده‌ای بسیار محتمل است که در آن تغییرات آب‌وهوایی برای همیشه شیوهٔ زندگی ما را تغییر خواهد داد.

داستان در دنیایی پس از «قحطی بزرگ» اتفاق می‌افتد وقتی بچه‌ها از درختان بالا می‌روند تا کار زنبورها در گرده‌افشانی جوانه‌ها و ترساندن پرندگان و آفات را انجام دهند تا میوه‌هایی تولید کنند که نه می‌توانند بخورند و نه توانایی خرید آن را دارند. شهرها پر از مردم گرسنه است که برای یک لقمه التماس می‌کنند درحالی‌که ثروتمندان در خانه‌های بزرگ خود پشت دیوارهای بلندشان زندگی می‌کنند.

خواندن کتاب آخرین زنبور عسل را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام کودکان علاقه‌مند به داستان پیشنهاد می‌کنیم. 

بخشی از کتاب آخرین زنبور عسل

«محکم و جدی می‌گوید: «اول صبحانه بخور، بعد زنبور بشو!» و از ظرف روی اجاق، برایم یک تکه کیک جو می‌بُرد.

صدای بلند خروس‌ها از روی درخت آن‌سوی کلبه به گوش می‌رسد؛ و از آمدن روز و شروع کار خبر می‌دهد.

می‌گویم: «نمی‌توانم.» و سعی می‌کنم این‌بار با فشار از پشت او بگذرم.

«سَرکارگر منتظر است.»

خواهرم «مگنولیا» با موهای آشفته از بالای تخت خَم می‌شود و غُرغُر می‌کند: «خودت را لِه کن، پئونیِ آفت!»

می‌گویم: «وقتی قرار است زنبور بشوم، حواسم را پرت نکن!»

مگز می‌گوید: «اوهو! ببخشید پئونیِ زنبور! کشته‌مردهٔ این هستی که زنبور بشوی.» و خودش را روی تخت می‌اندازد.

اما می‌دانم وقتی زنبور بشوم، دیگر حواسم را پرت نمی‌کند. همهٔ مردم زنبورها را دوست دارند.

شهری‌ها با اتوبوس از شهر می‌آیند تا فقط نتیجهٔ کار زنبورها را ببینند. آن‌ها در تمام مدتی که اتوبوس‌ها در میان درختان پُرشکوفه بالا و پایین می‌روند، به پنجره‌ها می‌چسبند و بیرون را تماشا می‌کنند. اگر احیاناً از جلوِ من رد شوند و از شیشهٔ عقب، بیرون را تماشا کنند، مرا با آن جلیقهٔ سبز کسل‌کننده‌ام می‌بینند که آن‌جا ایستاده‌ام و انگشتم را گستاخانه به سمت آنان گرفته‌ام تا نشان دهم نسبت به کسانی که همهٔ میوه‌های ما را با خودشان می‌برند، چه احساسی دارم؛ میوه‌هایی که برای به‌وجودآوردن‌شان سخت کار می‌کنیم.

کیک جو را از دست گُرَمپس می‌قاپم. جاخالی می‌دهم و از میان گونی آویخته به جلوِ در، می‌زنم بیرون.

مرغ‌ها تا مرا می‌بینند، قُدقُد می‌کنند. تلنگری به چفت درِ مرغدانی می‌زنم. مرغ‌ها بیرون می‌آیند و به علف‌ها نوک می‌زنند. به آن‌ها می‌گویم: «از امروز دیگر کار "آفت"ها را انجام نمی‌دهم. مجبورید خودتان غذایتان را پیدا کنید. حالا دیگر یک زنبور هستم.» مقداری از کیکم را برای‌شان خرد می‌کنم. با خوشحالی دوروبرم می‌چرخند و قُدقُد می‌کنند. «مگز هنوز آفت است و چیزی برایتان پیدا می‌کند تا بخورید. مگز آن‌قدر چاق و دست‌وپاچلفتی است که هرگز نمی‌تواند زنبور بشود.»

تکه‌ای از کیک را توی دهانم می‌گذارم و بقیه را خرد می‌کنم و برای مرغ‌ها می‌پاشم. حالا می‌توانم از دست مرغ‌هایی که دُم مرا ول نمی‌کنند، خلاص بشوم.

بعضی‌وقت‌ها زنبورها آن‌قدر بزرگ می‌شوند که نمی‌توانند آن بالا، توی شاخه‌ها بمانند. بعضی‌وقت‌ها می‌افتند و استخوان‌هایشان می‌شکند. این هفته هر دو مورد اتفاق افتاد و سرکارگر گفت: «فردا دو تا زنبور جدید انتخاب می‌کنیم.»»

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۵۱٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۵۱ صفحه

حجم

۱۵۱٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۵۱ صفحه

قیمت:
۴۵,۵۰۰
۲۲,۷۵۰
۵۰%
تومان