کتاب سیاره خداوند
معرفی کتاب سیاره خداوند
کتاب سیاره خداوند نوشتهٔ اوون گینگریچ و ترجمهٔ میثم توکلی بینا است و انتشارات پارسیک آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب سیاره خداوند
ارسطو از واژهٔ «متافیزیک» بهعنوان اصطلاحی برای جستوجوی پاسخ به پرسشهای بزرگی که به معنای واقعی کلمه ورای فیزیک بودند، استفاده میکرد. مسائل متافیزیک حتی امروز هم پیش روی ما هستند. پرسشهای بزرگی که نهتنها به مسائل مشاهدتی یا تجربی علم مربوط میشوند، بلکه عموما خارج از مرزهای عادی علم هستند. پرسشهای دیگری که درحوزهٔ الهیات و حتی متفاوتتر، حوزهٔ دین، قرار میگیرند نیز جزء این مسائلاند. سه سخنرانی هرمان که در این کتاب آمدهاند همپوشانیهای مکرر دستگاههای مرجعیت را در قرنهای گذشته بررسی میکنند و نشان میدهند که ظاهرا امروز هم این همپوشانیها کمتر نشدهاند. مجموعه «کتابهای تماس» کوششی است برای آشنایی با حوزهٔ پژوهشی نوینی که به پرسشها، اندیشهها و چالشهای مشترک سه ساختار معرفتی علم، فلسفه و دین میپردازد؛ حوزهای که در آن این سه ساحت معرفتی با یکدیگر «تماس» پیدا میکنند.
فصلهای این کتاب از این قرار هستند:
آیا کوپرنیک درست میگفت؟
آیا داروین درست میگفت؟
آیا هویل درست میگفت؟
خواندن کتاب سیاره خداوند را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به علاقهمندان به مسائل هستیشناسانه پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب سیاره خداوند
«آیا کوپرنیک درست میگفت؟
سالها دربارهٔ ماهیت علم و ساختارهای نظری تبیینی آن دچار سردرگمی بودم. چه چیزی علم را قادر به پیشبینی میکند؟ ادموند هالی در سال ۱۷۰۵ پیشبینی کرد ستارهٔ دنبالهداری که او در سال ۱۶۸۲ دیده بود، بار دیگر در سال ۱۷۵۸ دیده خواهد شد و گفت اگر چنین اتفاقی بیفتد، امیدوار است آیندگان محترم توجه داشته باشند که این واقعه را ابتدا مردی انگلیسی پیشبینی کرده است. او از این بابت که تاریخ بازگشت ستارهٔ دنبالهدار را بعد از مرگش تعیین کرده بود تا مجبور نباشد برای این پیشگویی مسخره با تحقیر عموم مردم مواجه شود، مورد استهزاء قرار گرفت. اما ستارهٔ دنبالهدار واقعا برگشت و از آن زمان نام او را بر پیشانی دارد: ستارهٔ دنبالهدار هالی.
بسیاری از اخترشناسان متاخرتر هم سیاراتی را که به دور ستارههای دوردست میگشتند به تصویر کشیدند، گرچه امیدی نداشتند که بتوانند عملا نظر خود را ثابت کنند. امروزه فضاپیمای کپلر شواهد مستقیمی برای این پیشبینیها در خصوص حدود هزار سیارهٔ فراخورشیدی یا غیرخورشیدی به دست آورده است. در حوزههای دیگر هم وضع به همین منوال است. زیستشناسان به این نتیجه رسیده بودند که اجداد نهنگها روی زمین زندگی میکردهاند و امروزه دیرینهشناسان صدها اسکلت از نهنگهای اولیه یافتهاند که هنوز بقایایی از پا در آنها دیده میشود. یا در فیزیک، همهٔ ما دربارهٔ جستوجوی عظیم ذرهٔ -به اصطلاح- بوزون هیگز شنیدهایم. ذرهای که پیشبینی میشد وجود داشته باشد و چند سال پیش سرانجام کشف شد.
این توانایی بینظیر برای ترسیم چنین تصویر منسجمی از جهان فیزیکی و زیستشناختی اکنون علم را بر راس درخت دانش نشانده است. اما همیشه این طور نبوده است. پنج قرن پیش الهیات ملکهٔ علوم یا در واقع ملکهٔ دانش در تمدن غربی بود. ولی رابطهٔ معرفتشناختی علم و الهیات امروز چهگونه است؟ آیا این دو دستگاه مرجعیتی جداگانهاند که هر یک بدون ارتباط با دیگری به راه خود میرود؟ این معمای بزرگی است و من هم انتظار ندارم بتوانم آن را حل کنم اما این معما کانون چیزی است که امیدوارم بتوانم در این فصلها از دیدگاه تاریخی دربارهٔ آن بحث کنم.
عنوان این فصل «آیا کوپرنیک درست میگفت؟» است. همانطور که میدانید، نیکلاس کوپرنیک اخترشناسی لهستانی بود که نظریهٔ تکاندهندهٔ کیهان خورشیدمرکز را ارایه داد. هنگامی که این بحث را به صورت سخنرانی ارایه میکردم، با خودم گفتم احتمالا تمام حاضران در این مورد اتفاق نظر دارند که کیهانشناسی او درست است. شاید چند نفری تصور کردند میخواهم این نظریه را رد کنم و به آن «نه» بگویم و شاید چند نفری هم امیدوار بودند که بهسادگی بگویم «بله، او درست میگفت» و سر جایم بنشینم. البته هر دو پاسخ باعث جنجالی میشد که حاضران نمیخواستند آن را از دست بدهند.
اما اگر کیهانشناسی کوپرنیک درست بود، چرا یک قرن و نیم طول کشید تا اکثریت تحصیلکردگان ایدهٔ زمینِ گردان و خورشیدِ ثابت را بپذیرند؟ این معمایی است که پیش رو داریم. نخست باید نگاهی مختصر به اخترشناسی داشته باشیم و بعد سراغ محیط فرهنگی و دینیای برویم که این نظریه در آن مطرح شد.
اجازه دهید بحث را با معرفی کوپرنیک شروع کنم. او همعصر کلمب و مارتین لوتر بود؛ یعنی دو شخصیت دیگری که جهانبینی ما را تغییر دادند. نیکلاس در جوانی تحت حمایت داییاش که مدارج ترقی را در کلیسا بهسرعت میپیمود، قرار گرفت. دایی او بعدتر با سِمَتی که به لحاظ قدرت و اختیار همسنگ والی ایالت بود، اسقف وارمیا شد؛ جایی که شمالیترین ناحیهٔ کلیسای کاتولیک لهستان محسوب میشد. در این زمان نیکلاس هم به عنوان کشیش کلیسای جامع فرامبورک وارمیا انتخاب شد. به این ترتیب او یکی از شانزده عضو اتاق کلیسا یا هیات مدیرهٔ آن بود. با اینکه نیکلاس هرگز حکم کشیشی نگرفته بود، کارهای کوچکی انجام میداد و مسئول یکی از محرابهای کلیسای جامع بود. بعدتر داییاش او را به ایتالیا فرستاد تا در زمینهٔ حقوق و پزشکی، دو حوزهای که کلیسا به آنها علاقهمند بود، تحصیل کند. نیکلاس پس از فارغالتحصیلی همزمان با لئوناردو داوینچی در ایتالیا حضور داشت اما بعید است آن هنرمند برجسته با این وکیل روحانی جوان و پرشور ملاقاتی کرده باشد.
کوپرنیک حتی در دورانی که به عنوان لیسانسیه در کراکوف بود، علاقهٔ خاصی به ستارگان و سیارات داشت و خودش را به چندین کتاب پایه در زمینهٔ اخترشناسی مجهز کرده بود. فراموش نکنید که در این زمان کمتر از پنجاه سال از عمر صنعت چاپ میگذشت. اگر کوپرنیک یک قرن قبلتر میزیست، پیداکردن منابعی که به او در اصلاح اخترشناسی کمک کنند بسیار دشوارتر میشد. او در ایتالیا در منزل دومینیک ماریا نوارا، اخترشناس دانشگاه، زندگی میکرد و در همین منزل بود که برخی از نخستین مشاهدات پنهانیاش را انجام داد.
علم اخترشناسیای که کوپرنیک در کراکوف و بعدها در ایتالیا مطالعه میکرد زمینمرکز بود؛ یعنی زمین را مرکز کیهان تلقی میکرد. امروزه اگر بخواهیم جایگاه مریخ را با تقریب بسیار حدودی مشخص کنیم، میتوانیم از دو حلقه استفاده کنیم: مدار حرکت مریخ به دور خورشید و مدار چرخش زمین به دور خورشید. این دو مدار را میتوان با مثلثات ساده به هم وصل کرد. اما در عصر کوپرنیک که از سامانهٔ باستانی بطلمیوسی استفاده میشد، دو دایرهٔ دیگر هم وجود داشتند: یک مدار به دور زمین ثابت و یک پیراچرخه که روی مدار اول سوار بود. از منظر هندسه، محاسبات اصلی تفاوتی ندارند؛ زیرا فرقی نمیکند خورشید را مرکز بگیرید یا زمین را. هدف هر دو محاسبه یکی است: پیداکردن موقعیت مریخ، همانگونه که از زمین دیده میشود. در هر صورت با هر روش و مبنایی بحث ریاضی است.»
حجم
۳۸۹٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه
حجم
۳۸۹٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه