کتاب لانه های تبرکی
معرفی کتاب لانه های تبرکی
کتاب لانه های تبرکی نوشتهٔ آسیه زاهدی در نشر عطران چاپ شده است.
درباره کتاب لانه های تبرکی
لانه های تبرکی مجموعهای است از چند داستان کوتاه و داستانک به قلم آسیه زاهدی. اسامی این داستانها را در ادامه میبینیم:
اسیر در کشتی بیگانگان / اولین نماز / یک اسب حسرت / مدافعان حرم / تنفروشی / رویا / خانه امن / حرکت بر خلاف نیروی جاذبه / سقف آشنا / آن چیز که می شود گرفتیم... / نذر آقا / نخل یوسف / مثبت در منفی / مایکل و سفر عجیب و غریبش / مامور همراه / ماشین ۸ کیلویی / ماجرای یک رویا / مهمان کوچک / طریق الحسین / ضربان زندگی / سوغاتی / زندهتر از زندهها / کشند قرمز / تربت جادویی / به رنگ آسمان / لیست نهایی / لانه های تبرکی / عمود ۳۱۳ / عبور ممنوع
کتاب لانه های تبرکی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به علاقهمندان به داستانک و داستانهای کوتاه ایرانی پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب لانه های تبرکی
«همه چیز از آنجایی شروع شد که قرار بود از بین گروه ما چند نفر را انتخاب کنند. چندین بار برای گرفتن تستهای مختلف سراغمان آمدند با انواع دستگاهها، آمپولها و انجام آزمایشهای مختلف البته از وقتی که سوار کشتی شدیم حال و روزمان همین بود، ۵ نفرمان را چپانده بودن توی اتاقکی که ۲ نفر به زور جا میشد، وضعیت بهداشت که از آن هم بدتر، بوی تعفن ادارار و مدفوع شامه را اذیت میکرد. اتاقک هیچ روزنه ای نداشت به جز پنجره کوچکی در سقف، اصلاً فرق شب و روزمان را نمیفهمیدیم. غذا را فقط میشد با حس لامسه کورمال کورمال پیدا کرد. نمیدانم ۴ روز شد، ۵ روز یا بیشتر ... که بالاخره در اتاقک آهنی باز شد و اجازه خروج دادند.
همه خوشحال بودیم از این فراغت و غرق در رویای مزرعههای سرسبز و باغهای خرم، همان جایی که تمام کودکیمان در آنجا گذشت، پا به عرشه کشتی گذاشتیم. به محض خروج از اتاقک با تقه ای سوزنی همهمان از جا میپریدیم آنها بهش میگفتند تست سلامت و بعد همه قطار شدیم و سوار کامیونهایی که کمی فضایش از اتاقک توی کشتی بزرگتر بود.
از بین نردههای کامیون فضای شهر را سیر میکردم چیزی که خیلی عجیب بود سیاهپوش شدن خیابانها و کوچهها بود منظره ای که هرگز در کشورم ندیده بودم. همه مردم هم در تکاپوی عجیبی به سر می بردن انگار داشتند خودشان را برای برپایی مراسمی عظیم آماده میکردند. شهر، شهر بزرگی بود با ساختمانهای بلند و لوکس، ولی درختهایش کم پشت و سبزههایش رنگ پرید.
از شهر که دل کندم دلم را خوش کردم به مزرعه های سرسبز اطراف شهر، با خودم گفتم حتماً آنجا وضع بهتر خواهد بود در رویاهای شیرینم سیر می کردم که به حاشیه شهر رسیدیم و هنوز کاملاً از شهر خارج نشده بودیم که کامیون از جاده اصلی تغییر مسیر داد و وارد خلاصه از وقتی ما در آن منطقه ساکن شدیم یک شب هم خواب راحت نداشتیم.»
حجم
۹۹٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۹۸ صفحه
حجم
۹۹٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۹۸ صفحه