کتاب عاشق عارف
معرفی کتاب عاشق عارف
کتاب عاشق عارف نوشتۀ زینب سوداچی است. اندیشه معاصر این کتاب را منتشر کرده است. این اثر، دربارۀ زندگی و شهادت نوجوانی به نام حسن یداللهی است و وصیتنامه و خاطراتی از او را نیز دربر دارد. مطالبی که در نخستین یادوارۀ مجازی وبسایت «گردان حضرت علی اکبر (ع)» در تابستان ۱۳۹۸، دربارۀ شهید حسن یداللهی عنوان شده بود، در این کتاب، گردآوری شده است.
درباره کتاب عاشق عارف
کتاب عاشق عارف زندگی، خاطرات و وصیتنامۀ حسن یداللهی را در خود دارد.
این محتوا از آن رو اهمیت دارد که حسن یداللهی یکی از افرادی است که در سن نوجوانی به جنگ رفت و در جنگ ایران و عراق جان خود را از دست داد.
شهید حسن یداللهی در سال ۱۳۴۸ در یکی از روستاهای شهریار به دنیا آمد اما در ۱۷ تیر ۱۳۶۵، حین عملیات کربلای ۱ (آزادسازی مهران) درحالیکه رفت تا با قمقمهاش به اسیر دشمن آب بدهد، بهوسیلۀ همان فرد، به شهادت رسید.
ویراستاری کتاب حاضر را فرزانه عالی انجام داده است.
خواندن کتاب عاشق عارف را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران کتابهای زندگینامهای بهویژه در ژانر دفاع مقدس پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب عاشق عارف
«روایتِ یک شهید از زبان شهیدی دیگر
مصاحبه با شهید مسلم اسدی
وقتی که توی دسته بودیم، او پیک دسته بود. وقتی هم که به دسته ویژه رفتیم، پیک دسته ویژه شد و با هم کار میکردیم. اما حسن پیک نبود! او قاصد بود؛ قاصدی بود که خدا فرستاده بود در جمع ما تا آگاهمان کند از کارهایمان.
روزها لبخند از لبش نمیافتاد و شبها گریه از چشمانش. کمتر میشد حسن را دید که خوابیده باشد، حتی شبها! کمتر میشد حسن را در حال استراحت دید. همیشه مشغول کار بود.
وقتی که مشغول پدافند در فاو بودیم، قرار شد کانالی درست کنیم برای حفاظت. خاک آن منطقه رُس بود و کندن آن بسیار سخت. شروع کردیم به بیلزدن. من بعد از مدتی خسته شدم و توانم گرفته شد. رفتم داخل سنگر و یک ساعتی را نشستم به صحبت با بچهها. وقتی برگشتم دیدم حسن هنوز مشغول کار است!
برای این بچه خستگی مفهومی نداشت. در کمال خستگی اگر به او میگفتی: «فلان کار را بکن» برایت انجام میداد. کاری نبود که از او بخواهی و او در مقابل انجامدادن آن کمی مکث کند، حتی اگر دشمن تمام آتشش را روی سرمان خالی میکرد. هر کاری را که میخواستیم، بلافاصله برایمان انجام میداد. علاوه بر آن، کارهایی را هم که از او نمیخواستیم برایمان انجام میداد!
حسن برای خیلی از بچهها الگو بود در: عبادت، کارکردن، خندیدن و شوخیکردن. وقتی شهید شد، حدود ۱۶ سال بیشتر نداشت و در کمال بچگی قلبی بزرگ و وسیع داشت. معرفتی داشت که معرفت یک بچه نبود، معرفت یک مرد بود.
خیلی از دوستانم شهید شدند، اما وقتی حسن شهید شد، جداً کمرم شکست. طوری که نتوانستم روی پا بایستم و نشستم. یعنی تنها موقعی بود که پای شهیدی نشستم و نمیدانستم که چه کار کنم. وقتی تیر خورد، تنها کاری که کردم زانو زدم و سرش را بوسیدم. بعد از او هم برای هیچ شهیدی اینطور نشدم، حتی برادرم. توانم گرفته شده بود. خبر شهادت حسن به خیلیها که رسید همین حالت را داشتند. من که پنجشش ماه بود با او آشنا شده بودم، ولی کسانی که حتی یک ساعت او را دیده بودند هم، همین قدر ناراحت میشدند.
بعد از شهادتش، هیچ چیزی جای او را برای من نگرفت. تنها چیزی که از حسن برای ما ماند، صحبتها و کارهایش بود. سعی کردیم او را برای خودمان الگو قرار دهیم. البته کارهایی که حسن میکرد، فکر نمیکنم از عهدۀ کسی بهطور کامل برآید؛ کمتر کسی است که بتواند.
حسن همیشه نافلۀ صبح را میخواند. حالا نافلۀ شب بهجای خودش ولی نافلۀ صبح را حتی گاهی شده بود که جایی میرفتیم و میگفتیم که برادران ۴ الی ۵ دقیقه بیشتر وقت ندارند که نمازشان را بخوانند. حسن در آن شرایط هم حتماً نافلۀ صبح را میخواند و بعد نمازش را ادا میکرد.
هر کدام از بچهها بهنحوی دارای کمالاتی هستند. بعضی از آنها الگوی ایثار هستند، بعضی الگوی شهامت، بعضی ایمان و بعضی هم جوانمردی. حسن همه اینها را در وجودش داشت.
همه امید داشتند که حسن انسان بزرگی میشود، ولی من مطمئن بودم که او شهید میشود؛ چون وقتی از مرحلۀ دوم عملیات کربلای ۱ سالم برگشتیم، حسن حسابی ناراحت بود. وقتی به او گفتم: «چرا ناراحتی؟ چرا نمیروی دوستانت را ببینی؟ دوستانت سراغت را میگیرند.»
گفت: «خجالت میکشم!»
پرسیدم: «برای چی خجالت میکشی؟!»
گفت: «برای اینکه سالم برگشتم.»
فهمیدم خداوندِ عادل، شهادت را نصیب او میگرداند و حسن را به آنچه میخواهد میرساند. حسن لایق و شایستۀ شهادت بود و خدا هم نصیبش کرد.»
حجم
۲٫۷ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۷۲ صفحه
حجم
۲٫۷ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۷۲ صفحه
نظرات کاربران
عالیه! بهشت ارزانی خوبان عالم ،بهشت ما تماشای حسین(ع) است .روحش شاد با وجود سن کمی که داشته چه درک عمیقی داشته