کتاب خوشا سرو
معرفی کتاب خوشا سرو
کتاب الکترونیکی «خوشا سرو» نوشتهٔ فاطمه وفاییزاده در انتشارات روایت ۲۷ بعثت چاپ شده است. این کتاب زندگینامه شهید حسین اسلامیت از فرماندهان گردان حبیب بن مظاهر لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) است. در نگارش این کتاب، به جز مصاحبههای نشر ۲۷، از مصاحبۀ آقای محمدابراهیم شفیعی با جامجم آنلاین، مصاحبۀ آقای عابدین وحیدزاده با نوید شاهد و مصاحبۀ شهید و زوایی استفاده شده است.
درباره کتاب خوشا سرو
نوشتن دربارۀ حسین آسان نیست؛ حتی سخت است. سخت از این جهت که در عین جوانی و کم سن و سالی، آدم بزرگی است و تقریبا تمام کسانی که همراهش بودهاند هم آدمهای بزرگی هستند؛ آدمهایی که باید دربارۀ هرکدامشان کتابی نوشت. نه میتوان از آنهایی که در زندگی و تربیت حسین نقش داشتهاند، چشمپوشی کرد و نه میتوان آنقدر زیاد وارد زندگی آنها شد که زندگینامۀ حسین کمرنگ شود. این متن سعی کرده است با توصیفی هرچند کوتاه از اطرافیان حسین، تصویری از محیط پرورشی این شهید به دست بدهد. صحبتها و مصاحبههای خانواده، تصویری شفاف و حقیقی از پسربچهای در ذهن میچیند که در خانوادۀ ثروتمندی بزرگ میشود، اما ثروتی که پاک است.
فصول کتاب عبارتند از:
فصل اول: قبل از جنگ
یک؛ دورۀ کودکی
دو؛ سالهای کوتاه نوجوانی
سه؛ انقلاب...
چهار؛ درگیریهای داخلی
فصل دوم: بعد از جنگ
یک؛ مأموریت حفاظت فرودگاه
دو؛ اولین اعزام به جبهه
سه؛ جراحت حسین
چهار؛ مأموریت حفاظت ریاست جمهوری
پنج؛ عملیات بیتالمقدس
تصاویر
کتاب خوشا سرو را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به علاقهمندان به مطالعهٔ زندگینامهٔ شهدای دفاع مقدس پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب خوشا سرو
زمستان که میشد، توی اتاقها بخاری نفتی روشن میکردند و کرسی میگذاشتند. نفت را توی پیتهای حلبی میآوردند در خانه میفروختند. آنها هم چندتا پیت میخریدند و میریختند تو بشکۀ گوشۀ حیاط. دستشویی، حمام و آشپزخانه توی حیاط بود. برای همین، زمستانها به خوشی تابستان و بهار نبود. شب که میشد، برای دستشو یی باید تا آخر حیاط بزرگشان میرفتند. حمیده اینجور مواقع دنبال کسی میگشت که همراهش بیاید و مواظب باشد. برادرها میرفتند دم در دستشویی، صداهای وحشتناک درمیآوردند و حمیده را میترساندند، جیغ و گریهاش را درمیآوردند.
صدیقه خانم برای تربیت بچهها چیزی کم نمیگذاشت. آنچنان جذبهای داشت که وقتی یکی از بچهها کار بدی میکرد، فقط با اخم نگاهش میکرد تا حساب کار دستش بیاید. اهل نماز و دعا بود و مال دنیا برایش اهمیتی نداشت. مینشست سر سجاده، هربار، یکی دوتا از بچهها میآمدند کنار سجادۀ مادر میخوابیدند. صدای دعا خواندن مادر مثل صدای لالایی توی گوش بچهها میماند؛ دعای کمیل، زیارت جوشن کبیر را از مادر یاد گرفتند.
حجم
۷٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه
حجم
۷٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه