دانلود و خرید کتاب سرنوشت غریب ندا عسگری
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب سرنوشت غریب اثر ندا عسگری

کتاب سرنوشت غریب

نویسنده:ندا عسگری
دسته‌بندی:
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب سرنوشت غریب

کتاب سرنوشت غریب نوشتهٔ ندا عسگری است و نشر کنکاش آن را منتشر کرده است. این کتاب داستان عاشقانهٔ زندگی منا و امیر است.

درباره کتاب سرنوشت غریب

کتاب سرنوشت غریب داستانی عاشقانه دربارهٔ دختر و پسری به نام منا و امیر است. نویسنده این داستان را در هشت فصل روایت می‌کند. منا و امیر عاشق یکدیگرند. اما برای رسیدن به هم به موانع زیادی برمی‌خورند که باعث می‌شود از هم دور شوند؛ برای مثال خانوادهٔ دختر مهاجرت می‌کنند و... . تااینکه با آمدن خواستگاری برای منا به نام عرشیا داستان عاشقانهٔ ما شکل دیگری پیدا می‌کند و اتفاقات دیگری رخ می‌دهد که سیر داستان را به جای دیگری می‌کشاند.

خواندن کتاب سرنوشت غریب را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران رمان‌های ایرانی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب سرنوشت غریب

«آرام چشمانم را روی هم گذاشتم.صدای وزوز خاطرات در هم روزهای گذشته، تمام وجودم را تسخیر کرده و من باز قاطع تر از گذشته برای داشتنت بی‌پروا در میان گرداب روزگار دست و پا می‌زنم.فاصله‌های بینمان را با تمام وجود حس می‌کنم و اما تلاشم برای درک این دوری بی‌فایده است.برای لحظه‌ای پلک‌هایم را روی هم می‌گذارم.سالهاست به غیر از دنیای پر از خاطرات تو چیز دیگری در این تاریکی‌های غم انگیز، روشنی بخش دلم نبوده.قلب من همچون آینه‌ی شکسته‌ای هزاران تکه شده اما در هر تکه‌اش انعکاس عشقت به خوبی دیده می‌شود.مطمئن باش روزی به سراغت می‌آیم و تمام این سالهای دوری را با عشقم، دیوانه وار برایت جبران می‌کنم.این روزها پرسه های دلم در خاطرات عشق تو عجیب زیاد شده است.هر چه قدر به دنبالش می‌‌دوم تا کمی خانه نشینش کنم و به آرامش بکشانمش اما بی‌فایده است.چشمانم را باز می‌کنم دفترچه خاطراتم را از داخل کشو میز بیرون می‌آورم.قلم را در دست می‌گیرم و باز می‌‌نویسم.

نمی‌دانی چقدر سخت است روزهای بی امید را سپری کردن به امید آنکه روزی، امید در را بکوبد.چقدر طاقت فرساست شبهایی را که گلو از درد به خود می‌‌پیچد و دل امید بازگشت دوباره می‌دهد.وقتی در خلوت شبانه آهسته نام تو را زمزمه می‌کنم گمان می‌کنم سالهاست با این اسم وجودم پیوند خورده و آن گاه است که خود را بر بالای اولین پلّه عشق و خوشبختی می‌یابم.اما زمانی دیگر فریاد می‌زنم لعنت بر صدای عشق که جز تنهایی چیزی برای من نداشت.لعنت بر جدایی و لعنت بر فردایی که از آن بی‌خبریم.من بی تو هیچم.بی تو دلم توانایی حضور در میان عاشقان را ندارد.پس نگو معلم غریب عاشقان محفل عشق شو.در این دنیای پر از غم و اندوه، دلم تنها تو را طلب می‌کند.ثانیه های زندگیم با حضور خاطراتت اما، بدون حضورت سپری می‌شود و من چه سخت با تمام دلتنگی‌هایم روزگار سپری می‌کنم.میان تمام رهگذران، تو را جستجو می‌کنم.بدون در نظر گرفتن فاصله ها، به عابران می‌نگرم شاید گمشده‌ام را پیدا کنم اما گویی در تقدیر من جدایی از تو رقم خورده.هنوز قلبم به عشق وصال تو می‌تپد و هنوز زنده بودنم را مدیون وجود تو هستم.هر چند کنارم نیستی اما حضورت را در تک تک لحظه‌هایم احساس می‌کنم.وجودم به اندازه تنهایی تمام عاشقان غم دیده پر از تنهاییست.امشب نیز همانند هزاران شب دیگر پدر و مادر در میان مهمانان خود از خوشیهای بی پایان خود می‌گویند و من در خلوت تنهاییم فقط به تو فکر می‌کنم.به یاد دورانی که تنها آرامش بخش لحظه‌های زندگیم تو بودی.به خنده‌هایت، به حرفهای عاشقانه‌ات فکر می‌کنم.به روزگاری که دوش به دوش یکدیگر در کوچه‌ها قدم بر می‌داشتیم و تو چه زیبا غزل عاشقانه سر می‌دادی.به لحظه‌ای که مقابل یکدیگر می‌نشستیم و دقیقه‌ها در چشمان یکدیگر غرق می‌شدیم.هنوز در خاطرم مانده لحظه‌ای که دستم را بر روی قلبت گذاشتی و زمزمه کردی تا زمانی که این قلب می‌تپد یاد و عشقت را در خود حفظ می‌کند.نمی‌دانم آیا هنوز بعد از گذشت این همه سال، عشقی از من در قلبت باقی مانده یا اینکه یادم را به دست فراموشی سپرده ای.من هنوز هم به آن روزها می اندیشم.به روزی که به اجبار پدر و مادر و به علتی که هیچگاه نفهمیدم وطن را ترک کردیم.به زمانی که تنها من ماندم و حسرت نداشتنت.چه روزگارانی در کنارت گذشت و چه لحظه هایی که با تو تجربه‌اش نکردم.راستی، تو هم به اندازه من خاطرات گذشته‌ات را مرور می‌کنی؟می‌دانم بی‌وفا نیستی.من و تو همبازی دوران کودکی هم بودیم.نوجوانی‌مان را در کنار هم گذراندیم و همکلاسی‌های دلباخته در دانشگاه بودیم.اما افسوس!اینبار من ماندم و دنیایی که بعد از ده سال غربت جز تصاویر غم انگیز، چیزی از آن باقی نمانده.حال‌،ای‌ستون زندگیم تو بگو علاج این لحظه‌های بی تو بودن چیست.مدتهاست در گوشه‌ی خلوت دلم آوا سر می‌دهم که چرا تقدیر مرا با تو آشنا کرد که فلک چنین در حقم ظلم کند.چرا آن زمان عشق به نام من و تو قرعه خورد و سرنوشت، راهی دیار عشقمان کرد.چرا آن لحظه چشمانم مست چشمانت شد مگر در چشمانت چه چیز را تعلیم می‌دادی که مرا به عنوان تنها شاگردت در محفل درست پذیرفتی.روزها سپری می‌شود و من همچنان زندگی را ادامه می‌دهم اما عشق و مهربانی تو سپری است بر همه‌ی بلاهای زندگیم و امروز تیشه به دست گرفته‌ام تا بر تمامی ریشه‌هایی بزنم که مرا از تو جدا کرد.به امید دیدن تو، لحظات را سپری می‌کنم و با تمام دیوان کریه چهر می‌جنگم.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۷۱٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۷۴ صفحه

حجم

۱۷۱٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۷۴ صفحه

قیمت:
۴۵,۰۰۰
تومان