کتاب خدای هفده ساله
معرفی کتاب خدای هفده ساله
کتاب خدای هفده ساله نوشتهٔ محدثه دلنواز است و نشر ایهام آن را منتشر کرده است. این کتاب دلنوشتههای محدثه دلنواز است.
درباره کتاب خدای هفده ساله
نثر ادبی از دیرباز مورد توجه شاعران و نویسندگان بوده است. بسیاری از قدما برای گفتن آن حرفهایی که نمیتوانستند در شعر به صورت تمام و کمال به آنها بپردازند، به نثر و نثر ادبی روی میآوردند. در نثر قواعد و چهارچوبهای دست و پاگیر شعر وجود ندارد و در نتیجه ارتباط نزدیکتری با مخاطب برقرار میشود. نویسندهٔ کتاب خدای هفده ساله نیز نثر را برای نوشتن انتخاب کرده است. او تلاش دارد با نثری سرشار از معنویت، تجربهٔ خود از جهان هستی و خالق آن را به تصویر بکشد. این کتاب در ۸۰ صفحه به چاپ رسیده است.
خواندن کتاب خدای هفده ساله را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران نثر شاعرانهٔ فارسی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب خدای هفده ساله
باران -که نام اشک های آسمان گذاشتمش- قطع شد. و ناگهان دست نوازشگری را روی صورتم احساس کردم، دستی که نمیدیدمش. به سایبان درخت نظاره کردم؛ چه شگرف! برگهای او بیشمار بود و همه رقصان. چه دستی بود که همه را به وجد آورده بود؟!
ناگهان نوری در آسمان پدیدار شد. عجب شکوهی، عجب وسعتی و عجب گرمایی!
از پناهگاه بیرون آمدم و باز فریاد برآوردم:
- «آی! عالمیان! شکوه و جبروت و وسعت خدای من به مانند این آفتاب است، این خورشید آسمان. وسعت خدای من تمام جهانیان را فرا میگیرد.»
ناگهان از فراسوی کهکشانها صدایی برخاست.
***
نمیدانم امشب چه آرزویی مرا به سمت تو میکشاند؟! غریب نیست صدایش. فقط میدانم جادهام بی فانوس است، بی نور است و بی مونس...
و میدانم حس نبودنت تار و پودم را از جا خواهد کند.
خدایا! تو که در منی، تو که همراهمی، پس چه حسی است حس نبودنت؟!
چه نیرویی است که در دل شب مرا میخواند؟!
فقط میدانم شب، فریبایی است به نام شب؛ بلکه رویایی است که مرا به تو خواهد رساند...
از سختی راه نمیترسم، از این هراسانم که چگونه به سمتت خواهم آمد.
چه فلسفهای است فلسفهی اشک، که با یادت از دل کویری چشمهایم باران سرازیر میشود و خاک بیحاصل گونههایم را به بهار نگاهت تلاقی میدهد؟!
چه شکوفهای است شکوفهی اشک، که درخت چشمهایم را آبیاری میکند؟!
تو کجایی، که نگاهم در جستجوی توست و کجا نیستی، که هر جا تو را به نظاره نشسته است؟!
تو چیستی؟ میوهی بهشتی که لذت نفسهایم را دوچندان میکند؟ یا سبزهزاری هستی در دل بیابان برهوت؟ یا نکند پرستویی هستی که با آمدنت غم از دلم کوچ میکند؟! شاید قلب گمشدهام هستی که اینگونه شتابان به سمتم میآیی؟
هر چه هستی با منی، در منی و همراهم، که من خلاصهای هستم از تو...
هر چه هستی میدانم عاشقی و هر چه باشی میدانم عاشقم...
هر کجا هستی با منی و هر جا نیستی بی توام...
خلاصه بگویم! چه پیچشی دارد رابطهات با من، درک کوچک من و حکمت پر مغز تو.
دستان فریاد کنندهی من و دستان یاریرسان تو...
نمیدانم چیستی! نمیدانم کیستی! هر چه هستی غریبی، غریب در دنیای انسانها...
هر چه هستی کم به یادمان میآیی و کم بر لبانمان جاری میشوی.
نمیدانم کیستی که پاسخمان میگویی، هر جایی، هر زمانی و در هر حالی...
نام تو را هر که بشنود تازه میشود، ابر بشنود رحمت بر سرمان میریزد، خورشید بشنود طلوع میکند، ماه تابان میشود، رود جاری میشود، آه خاموش میگردد و بلبل آوازخوان. بید، مجنون میشود و سیب، افتان.
باغ بشنود آباد میگردد و چشم بشنود روشن.
باری، همه و همه در گروِ بودن تواَند.
زیباست حس با تو بودن و دلچسب اندیشیدن به تو.
لذتبخش است مسیر وصالت و زیباست سختیهای راهت.
گاهی میپندارم وقتی دیوانهوار به سمتت میآیم، عقل نیست، کار قلب است و گاهی نه! میپندارم عقل است که مرا به سمتت میکشاند.
آری! پیچیده است رابطهام با تو، که همه تقدیر توست، قضای توست، حکمتت و تمام راه کارهایت.
این منم که باید برگزینم یا تو و هستی من، یا نبودنت و نیستی من.
حجم
۷۳٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه
حجم
۷۳٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه
نظرات کاربران
🥲❤
من چاپی این کتاب رو خوندم. عالی نیست ولی دلنشینه. چاپیش رو به همراه دو کتاب دیگر به دوستی هم هدیه دادم، از این یکی خیلی خوشش اومد. متن کوتاهه و نثر ادبیه که فکر کنم مخاطبان خاص خودش رو داشته