کتاب هیچ کس تا بی نهایت
معرفی کتاب هیچ کس تا بی نهایت
کتاب هیچ کس تا بی نهایت نوشتهٔ آرزو پناهی در انتشارات نظری چاپ شده است.
درباره کتاب هیچ کس تا بی نهایت
آنچه مرا به نوشتن وامیدارد بیشک احساسی معنادار از واژههاست که در درونم میجوشد تا با هر کلمه در میان کسانی باشم که دوستشان دارم و از حضورشان سرشارم. (هیچکس تا بینهایت) فریاد در سکوتیست که درونم را جار میزند تا همواره از داشتن عزیزانی که بر خطخطیهایم لطف دارند به خودم ببالم. باشد که رسالتم را آنچنان که جان مطلب را به جا میآورد به پایان برسانم.
کتاب هیچ کس تا بی نهایت را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به علاقهمندان به متون لطیف شعرگونه پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب هیچ کس تا بی نهایت
عاشقانه ۱
از کجایش برایت بنویسم
از هیجان معلق در کلام
یا دلهرهی دیدار
گویااین سادهترین ابراز
از پرشورترین احساس یک شاعر باشد
شاید هم بیمخاطبترین واژهها
مخاطب خاصش را رقم میزند
تا یادش بماند هنوز میشود زنده ماند
هنوز میشود زندگی کرد
و هنوز میشود عشق را در جریانی آرام
به روزگاری که میرود راه داد
گاهی دلم میخواهد برایت شعر بخوانم
گاهی میخواهم ساعتها را بشکنم تا مبادا بودن لحظههایت را از من بگیرد
خوب که نگاه میکنم
بیآنکه بدانم رد پایت چنان جا میماند
که نه میتوانم بگذرم نه میتوانم نمانم
این روزها اگر چه فاصلهها فریادم را نمیشنوند
اما شور این تازگی
در تبسم بیاختیار لبهایم موج میزند
تا به طرز دیوانهکنندهای با خیالت حرف بزنم
در آغوشت بگیرم، سکوت کنم و عاشقت باشم
این ناگهانیترین حالتیست که در من رخ میدهد
همین حالا بخوان
همین حالا مرا بفهم
همین حالا صدایم کن
و همین حالا تا ابد عاشقم باش
خودخواهی مضحکیست
اما تو اینها را خوب میفهمی
آرام بخوان
دقت کن
عمیق شو
مراقبشان باش
این واژهها فقط برای توست
عاشقانه ۲
دلم را قرص میکنم تا انتظار دوباره دیدنت برایم راحتتر بگذرد.
شاید فاصله برایمان دندان تیز کند و عقربهها به حسادت و رقابت در پی هم با سرعت بدوند اما نه من از تو دور میشوم و نه تو از جنگ میترسی.
از هر کجا بگویم خاطرهها برایم میایستند تا دلبری کنند.
و من با رقبتی وصفنشدنی با تو تمام جادههای خاطره را قدم خواهم زد.
چیزی در بازوهایت میروید تا من با نوازشش امنیت را پرورش دهم و هر بارمشتاقتر از قبل درمیانشان خودم را گم کنم.
میبینی اشکهایم چه مشتاق میدوند تا در گونههایم شاخه بگسترانند و از شهریوری خبر بدهند که نوید پاییز میدهد.
بیشک این زیباترین پاییز خواهد بود وقتی در شانههای تو خودم را پیدا میکنم.
گاهی به دستهایت نگاه کن.
ثانیههای همزمان ما خبر از اشتیاق نسیم میدهد تا هر بار که به زمان اندیشیدیم بدانیم
این ماییم که تعیین میکنیم زمان با ماست.
تصمیم با ماست و عاشق بودن ثمرهای از خواستنهای ممتد است.
ما آدمهای خوششانسی هستیم.
باور کن وقتی به عقب برمیگردم به واژههایت لبخند میزنم و در زیرکانهترین حال عقبنشینیات را تجسم میکنم.
اگر غرور در جریانی کمی دورمان کرد اما تنفس گرم ارادهی تو بالاتر از خیلی چیزها دلم را به اسارت خودخواسته تشویق کرد.
ما از جنگ برمیگردیم
و تو رندانهتر از تصور
با عقل عشق را به احساسم بازگرداندی
ببین
در آینه بر گونههایت زنی بوسه میزند که آرام نجوا میکند
من عاشقترین زن دنیام وقتی تو دستهایم را میگیری
به آینه برگرد
خوب نگاه کن
زیباترین تعبیر من در آینه
به رویت لبخند میزند
حجم
۵۴٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه
حجم
۵۴٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه