کتاب عصرونه
معرفی کتاب عصرونه
کتاب عصرونه نوشتۀ حمیرا نظری است. موسسه آموزشی تالیفی ارشدان این کتاب را روانۀ بازار کرده است. کتاب عصرونه داستانی است که با یاد وعدۀ غذایی عصرانه در دوران کودکی، نوشته شده است.
درباره کتاب عصرونه
داستان عصرونه یادگاری است از عصرانههایی که بزرگترهایمان برای ما در نظر میگرفتند. عصرانه فقط گذری کوتاه و دلنشین بود بر آنچه بدن ما در عصر یک روز نیاز دارد؛ حد وسطی میان سیری و گرسنگی. این کتاب، مجموعه تلنگرهای کوچکی است که برای تربیت نوجوان به کار میآید.
از دیگر آثار حمیرا نظری میتوان به دو کتاب «این راز سر به مهر» و «غیرت یعنی» اشاره کرد.
خواندن کتاب عصرونه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به نوجوانان علاقهمند به ادبیات داستانی معاصر ایران پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب عصرونه
«صدای بابا از اتاق میآمد . داشت با تلفن حرف میزد. مامان، مادربزرگ را از حمام درآورد و روی تشکچهی کوچکی که جلوی پشتی انداخته بود نشاند. صورت مامانجون مثل هلوی رسیده، گلانداخته بود. دستانم را دور گردنش حلقه کرده و بوسهای از لپهای قرمزش برداشتم. خندهی نگاهش به جانم نشست.
دویدم آشپزخانه و یک چایی لبسوز توی استکان کمر باریکش ریختم. چایی را که جلویش گذاشتم، خودش را متراکم کرد و پاهایش را به هم گره زد. بهش گفتم : مامان جون پاها تو دراز کن، راحت باش. سرفهای کرد نگاهش را به اتاقی که پسرش آنجا در حال مکالمه با تلفن بود دوخت و گفت: راحتم نوهی قشنگم.
مامان آمد کنارش نشست. خواست روسری گلگلی مامان جون را بردارد و موهایش را شانه کند. مامان جون لبی گزید و سرش را بهطرف اتاق چرخاند. مامان لبخندی زد و گفت: عزیز جون حالا نمیاد، داره با تلفن حرف میزنه.
موهای بافتهی حنایی، زیبایی فوقالعادهای به مامان جون داده بود. دستی روی بافت موهایش کشیدم و گفتم: مامان جون میشه روسریتو سر نکنی، آخه موهات خیلی قشنگه.
مامان جون دوباره خودش را روی تشکچه قد یک بادامزمینی کرد و گفت: مغز بادومم، تا حالا دیدی طلا رو بریزن توی گونی و سیبزمینی رو بذارن پشت ویترین مغازه؟ اگه همه بهراحتی بتونن به جواهر دسترسی داشته باشن، اون جواهر که دیگه جواهر نیست. بیارزشه. سنگه...
لحظهای سکوت کرد تا من توی حرفهایش کنکاش کرده و به نتیجهای برسم.
لبهای چروکش را به دستانم چسباند و گفت: آدم از وقتیکه به سن بلوغ میرسه، میشه جواهر. باید خودش ارزش خودشو نگه داره. درست مثل تو که یک ماه دیگه میشی جواهر.»
حجم
۱٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۱۸ صفحه
حجم
۱٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۱۸ صفحه