دانلود و خرید کتاب لیان دخت ثریا شیری
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب لیان دخت اثر ثریا شیری

کتاب لیان دخت

نویسنده:ثریا شیری
انتشارات:نشر خودنویس
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۵از ۸ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب لیان دخت

کتاب داستان لیان دخت به نویسندگی ثریا شیری است و انتشارات خودنویس آن را منتشر کرده است. لیان دخت داستان زندگی دختری به نام سلیمه است که آرزوهای بزرگ در سر دارد.

درباره کتاب لیان دخت

لیان‌ دخت داستان چالش‌های زندگی دختری به نام سلیمه است که در بوشهر زندگی می‌کند. او رؤیای بزرگی در سر دارد که برای رسیدن به آن باید با خانواده، عرف و یک شهر روبه‌رو شود. رؤیایی که تا پیش از آن هیچ زنی در آن شهر به آن نرسیده است. سلیمه در راه رسیدن به آرزوی خود سوار بر قایق زندگی از طوفان‌های سهمگین گذر می‌کند، اما دریای طوفانی هر بار موج جدیدی از چالش‌ها را پیش روی سلیمه می‌گذارد. باید دید سلیمه تا کجا از پس این اتفاقات برمی‌آید و آیا در ادامهٔ ماجرای زندگی‌اش می‌تواند به آنچه واقعاً می‌خواهد، برسد یا قرار است از چیزهای بزرگی در زندگی‌اش بگذرد؟ فضای داستان اغلب در بوشهر می‌گذرد و توصیف محیط و زبان و آداب و رسوم جنوبی، به جذابیت داستان اضافه کرده است.

خواندن کتاب لیان دخت را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن داستان لیان دخت را به تمام خوانندگان رمان فارسی، به‌ویژه دختران جوان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب لیان دخت

«آفتاب داغ، از لای پردهٔ پنجره که از تش‌باد بی‌رحم جنوب سرگردان است، خود را عبور داده و تن خسته و عصبانی‌اش را روی گلیم دست‌بافت و روزگار گذران خانهٔ ما پهن کرده است؛ خانه‌ای کهن‌سال با معماری‌ای عربی در محله‌ای پیر و قدیمی از بندر بوشهر. اگر شدّت داغی آفتاب را به صدای عصبانی مادر ربط دهم، شکّی ندارم که آفتاب تازیانهٔ مادر است که با این شدّت به صورتم تابیده. گردنم خیس عرق است و همین باعث شده با غرولُند سر از روی بالش بردارم. پرده را که کنار می‌زنم، جوری به خورشید چشم‌غرّه می‌روم که انگار اشتباهی مرتکب شده است، فارغ ازاینکه او مثل همیشه کارش را انجام می‌دهد. این منم که به قول مادر تا دل ظهر خواب هستم و روزم را از دست می‌دهم. صدای مادر که دوباره بلند می‌شود و این‌بار «سلیمه» را با عصبانیت بیشتری می‌گوید، چشم می‌چرخانم تا ببینم مهمان داریم یا نه؟ درِ هال نیمه‌باز است و فقط گوشهٔ لباس مادرم پیداست که آنجا نشسته است. اینکه در مقابلش چه کسی نشسته از آن فاصله مشخص نیست. تصمیم می‌گیرم قبل‌ازاینکه موج جدید خشم مادر با تابش خشمگین آفتاب دوباره متّحد شود و به من حمله کنند، از اتاق بیرون بزنم. در را که باز می‌کنم، صدای قیژقیژ درِ اتاق رسوای عالمم می‌کند. مادر همان‌طور که با مهمان مخفی‌اش صحبت می‌کند، خم می‌شود و درِ نیمه‌بازِ هال را بیشتر باز می‌کند تا مرا ببیند. روسریِ سبزش را سر کرده؛ همان که بابااحمدم از سفر مشهد دو سال پیش برایش آورده بود. هر وقت می‌خواهد نشان دهد که خوشبخت است، روسری سبز با گل‌های رنگی روی سرش می‌نشیند. روسری سبز، به صورت گرد و چشمان درشتش خیلی می‌آید. حتّی معتقدم که چین‌وچروک‌های صورتش را که نشان از سال‌ها سختی و تلاش است هم کمتر نشان می‌دهد. زمانی‌که بابااحمد این روسری را برای مادرم هدیه آورد، هنوز هم پاهایش جان داشت؛ هنوز صبح‌های زود از خانه بیرون می‌رفت و با نان داغ به خانه برمی‌گشت؛ هنوز صیّاد بود و با ماهی تازه به خانه می‌آمد... هنوز کربلایی‌احمد، صیّاد اسکلهٔ جفره، رانده‌شده از سفرهٔ گستردهٔ دریای بی‌معرفت نشده بود.

همین‌که چشمان مادر به من می‌افتد، چشم‌غرّه‌اش بیشتر می‌شود. نگاهی به او می‌اندازم و برای‌اینکه فرصت حمله با حرف‌هایش را نداشته باشد، راهم را به‌سمت حوض گوشهٔ حیاط کج می‌کنم. گربه‌ای که در نزدیکی حوض کمین کرده و چشمش را به قابلمهٔ مسی مادر دوخته، فرار می‌کند و در زمان کوتاهی از دیوار، خودش را به حیاط خانهٔ کل‌ابریم (کربلایی ابراهیم)، همسایهٔ دیواربه‌دیوارمان می‌رساند تا شاید ازآنجا غنیمتی به‌دست بیاورد. تازه فهمیدم چرا مادر عصبانی است. ماهی‌های تازه توی قابلمه‌اند و بااینکه مادر با قراردادن سینی روی قابلمه سعی داشت از آن‌ها محافظت کند؛ اما گربهٔ حریص، از او زرنگ‌تر بود و طعمه را یافته بود. سینی را که روی قابلمه کج شده بود، درست سر جایش قرار دادم و شیر آب را باز کردم. مشت اوّل آب که به صورتم خورد، خُلقم باز شد.»

نظرات کاربران

n re
۱۴۰۰/۱۱/۲۶

داستانی ساده و صمیمی داشت با موضوعی جدید قلم نویسنده هم زیبا بود شاید داستان قابل حدس بود اما خب کتاب برای من انقدر دوس داشتنی بود که خیلی سریع خوندمش جملات زیبا و انگیزشی هم توی کتاب زیاد بود

nasrin ranjbar
۱۴۰۰/۱۱/۱۸

لیان‌دخت به عنوان اولین تجربه نویسنده‌اش، اثر قابل قبول و آبرومندی است. داستان سرراست و شیرینی دارد که مخاطب را به راحتی با خودش همراه می‌کند. گویش بوشهری از جذابیت‌های کتاب بود برای من. داستان از تلاش‌ها و استمرار زن‌های

- بیشتر
بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۱۹)
«خیلی از آدما حسرت خیلی چیزا رو می‌خورن؛ اصلاً قرار نیست از همه‌چی بهره‌مند بشیم تو زندگی‌مون. اگه سرنوشت همه‌مون مثل هم بود خسته نمی‌شدیم از این‌همه شباهت؟
n re
خواندن آیت‌الکرسی دل را آرام می‌کند.
n re
گاهی بودن بعضی آدم‌ها در زندگی، داشتنِ همه است و نبودنشان تنهایی محض است؛ رهاشده در دنیایی غریب؛ میان آدم‌هایی که نمی‌شناسند تو را و شاید حتّی حرف مشترکی باهم نداشته باشید.
n re
آدم وقتی تصمیم بزرگ و مهمی می‌گیرد، به تأیید و حمایت اطرافیانش نیاز دارد. این حمایت‌ها برای عملی‌کردن آن تصمیم دلگرمی بزرگی است. حمایت، شهامت آدم را بیشتر می‌کند؛ انگیزه می‌بخشد و مسیر را هموارتر می‌کند. وقتی داری یک کار سخت انجام می‌دهی و می‌دانی که چند آدم دوست‌داشتنی و عزیز آن دور و اطراف ایستاده‌اند و تشویقت می‌کنند؛ انگار یک نیروی مضاعف به وجودت تزریق می‌شود تا بتوانی کارت را با موفقیت انجام دهی؛ اما خلاف آن، انرژی آدم را از بین می‌برد. باید در دو جبهه هم‌زمان بجنگی؛ یکی در مسیر هدف و تلاش برای موفقیت و دیگری در مسیر جلب رضایت اطرافیان و چه مسیر سخت و راه پُرفرازونشیبی مقابلم بود.
n re
مبارزه چیزی بود که به آن نیاز داشتم. باید من هم مثل رئیسعلی اسلحهٔ اراده‌ام را به دست می‌گرفتم و به جنگ باورهای غلط می‌رفتم؛ به جنگ باورهایی که می‌گفت: «زن نمی‌تواند!»
n re
نمی‌دانم آدم باید در مواجهه با کسی که دلش گرفته چه حرفی بزند یا چه کاری انجام بدهد که کمی او را آرام کند.
n re
امیدوارم هر زنی و در طیف گسترده‌تر، هر انسانی شهامت قدم‌گذاشتن در مسیر رؤیاها و اهدافش رو داشته باشه که جز این زندگی بیهوده‌ست.
n re
آدم‌ها تا زمانی‌که به کسی دروغ نگفته‌اند، به‌زبان‌آوردن هر حرفی که به دور از صداقت باشد، برایشان سخت است. انگار از خودشان و از طرف مقابل شرم دارند که دروغ بگویند. دروغ برایشان مثل یک گناه بزرگ است که آدمی در میدان وسط شهر و در مقابل چشم همهٔ مردم انجام دهد؛ همان‌قدر زشت و تابلو که طرف مقابل آن را متوجه می‌شود؛ اما همین‌که یک بار زبانشان به دروغ چرخید، دیگر عادتشان می‌شود، به‌راحتی دروغ می‌گویند و رفته‌رفته عذاب‌وجدان هم دست از سرشان برمی‌دارد و خودشان را با بهانه‌های الکی توجیه می‌کنند که مثلاً راه دیگری نداشته‌اند و دروغشان ضرری به ما وارد نمی‌کند.
n re
بچه‌ها زود بزرگ می‌شن و ما فکر می‌کنیم هنوز جوونیم... غافل ازاینکه هر یک سانتی که به قدّ بچه‌ها اضافه می‌شه، قدّ ما از پیری یک سانت خمیده‌تر می‌شه...
n re
انجام‌دادن کارهای سختی که همه فکر می‌کنن شدنی نیست آدمو بیشتر خوش‌حال می‌کنه تا انجام کارای آسونی که هزار نفر قبل از ما انجامش دادن
nasrin ranjbar

حجم

۱۳۶٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۸۴ صفحه

حجم

۱۳۶٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۸۴ صفحه

قیمت:
۶۰,۰۰۰
تومان