دانلود و خرید کتاب به سوی سیمرغ منصور خلج
تصویر جلد کتاب به سوی سیمرغ

کتاب به سوی سیمرغ

نویسنده:منصور خلج
دسته‌بندی:
امتیاز:
۱.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب به سوی سیمرغ

کتاب به‌سوی سیمرغ نوشتۀ منصور خلج است. این کتاب را انتشارات کتاب نیستان منتشر کرده است.

درباره کتاب به سوی سیمرغ

این کتاب مجموعه نمایشنامه‌هایی برای کودکان و نوجوانان است که همگی مبتنی بر فرهنگ و ادبیات ایرانی می باشد. عناوین نمایشنامه‌ها عبارت‌اند از: شیر و موش سه ماهی دوستی دوستانت را بشناس کجا، کجا؟ پرنده‌ها جاری مثل جویبار به سوی سیمرغ

خواندن کتاب به سوی سیمرغ را به چه کسی پیشنهاد می کنیم؟

علاقه‌مندان به نمایش نامه خوانی می‌توانند از خواندن این کتاب لذت ببرند.

درباره منصور خلج

منصور خلج در سال ۱۳۲۹ در تهران متولد و از سن ۵ سالگی تا مقطع دیپلم در کرمانشاه به سر برد، اما در سال ۱۳۵۰ در دانشکده هنرهای زیبا پذیرفته و تحصیلاتش را تا مقطع کارشناسی ارشد در رشته کارگردانی ادامه داد. او فعالیت هنری خود را در زمان دانشجویی با مربیگری تئاتر کتابخانه‌های کانون آغاز کرد. بعد از انقلاب نیز در تئاتر شهر به‌عنوان مسئول روابط‌عمومی و بعد به‌عنوان سرپرست و طراح کتابخانه تخصصی فعالیت خود را ادامه داد. از جمله فعالیت‌های دیگر او می‌توان به تدریس در دانشگاه هنر، سوره، سینما، تئاتر و جهاد دانشگاهی اشاره کرد. همچنین او مؤسس گروه تئاتر امید و در حال همکاری با این گروه است. او در سال ۶۹ به دعوت یونسکو در سمینار تئاتر در اروگوئه شرکت کرد. نمایشنامه جاری مثل جویبار او در جشنواره تئاتر کودک مورد تقدیر قرار گرفت، نمایشنامه هدهد نیز در سال ۷۹ در جشنواره کودک تقدیر شد.

بخش‌هایی از کتاب به سوی سیمرغ

(صحنه که روشن می‌شود قسمتی از یک جنگل را می‌بینیم، در اطراف صحنه نمای درختان به چشم می‌خورد، فصل بهار است. گل‌ها و علف‌های خودرو نیز دیده می‌شوند. گوینده از سمت راست وارد می‌شود.)

گوینده: یکی بود یکی نبود. آورده‌اند که در روزگاران گذشته در جنگلی سبز و خرّم شیری زندگی می‌کرد. حیوانات جنگل او را به‌عنوان سلطان جنگل می‌شناختند. البته به‌خاطر قدرت و هیبتی که داشت. به همین خاطر همیشه سعی می‌کردند کاری نکنند که باعث عصبانیت او بشوند. از طرفی موش کوچولو و زبر و زرنگی هم در همین جنگل زندگی می‌کرد. این موش خیلی به شکار پروانه علاقه داشت. بهار که می‌شد و پروانه‌ها به پرواز درمی‌آمدند و از گُلی به گُل دیگر می‌رفتند موش کوچولو هم سر از پا نمی‌شناخت و آن‌ها را دنبال می‌کرد. گاهی هم موفق می‌شد پروانه‌ای را شکار کند، اتفاقاً یکی از روزهای بهار که هوا هم بسیار لطیف بود آقاموشه به‌قصد شکار پروانه در جنگل شروع به گردش کرد.

(گوینده خارج می‌شود.)

(پروانه وارد می‌شود. آواز زمزمه می‌کند و روی گیاهی می‌نشیند.)

پروانه: پروانه‌ها قشنگ‌اند. پروانه‌ها قشنگ‌اند.

بال‌هاشون رنگ‌وارنگن. بال‌هاشون رنگ‌وارنگن.

به به چه بیشه‌زار قشنگی.

چه گل‌های زیبائی، چه هوای لطیفی!

می‌شه ساعت‌ها اینجا گشت‌وگذار کرد و از گل‌ها لذت برد. (متوجه شیر که در خواب ناز فرورفته است می‌شود، خودش را کنار می‌کشد.) اوه، آقا شیره هم اینجاست. جای خوبی را برای استراحت انتخاب کرده. طوری در خواب ناز فرورفته که انگار هفته‌هاست نخوابیده، (صدای حرکتی شنیده می‌شود)

مثل اینکه یکی به این طرف میاد، باید حواسم جمع باشه، (کنار شاخه‌ای ثابت می‌ماند،‌ موش وارد می‌شود) این روزها گله به گله با شکارچی پروانه روبرو می‌شی.

میکاییل
۱۴۰۲/۰۱/۲۶

اصلا کتاب نیست نمایش نامه‌ چند تا داستانه

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۹۹٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۱۷۲ صفحه

حجم

۹۹٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۱۷۲ صفحه

قیمت:
۳۸,۷۰۰
۱۱,۶۱۰
۷۰%
تومان