دانلود و خرید کتاب در انتظار ابابیل حسین فخری
تصویر جلد کتاب در انتظار ابابیل

کتاب در انتظار ابابیل

معرفی کتاب در انتظار ابابیل

کتاب در انتظار ابابیل نوشتۀ حسین فخری است. این کتاب در سال ۱۳۹۶ توسط انتشارات آمو منتشر شده است. این کتاب در دسته داستان کوتاه افغانستان قرار می‌گیرد.

خواندن کتاب در انتظار ابابیل را به چه کسی پیشنهاد می کنیم؟

کتاب در انتظار ابابیل برای علاقه‌مندان و دوست‌داران داستان‌های کتابی جذاب و خواندنی است.

بخش‌هایی از کتاب در انتظار ابابیل

باغ و درخت‌هایش تنها محل سرسبز در دشت تفتیده بود. درختان جوان به همدیگر چسبیده بودند. بسیار پرشاخ و برگ بودند. برگ‌های سبز و خوش رنگی شاخه‌ها را دربرگرفته بودند. شاخه‌ها میوه‌های بسیار داشتند. این میوه‌ها از همه میوه‌هایی که در درخت‌های دیگر دیده بودم، رسیده‌تر و بیشتر بودند. پشت آنها چند درخت کهن‌سال زرد و غم‌انگیز با تنه‌های پوکشان چشم‌انداز را خراب می‌کردند. زنبورها، مگس‌ها و مورچه‌ها شاخ‌به‌شاخ می‌گشتند و یک زاغچه میوه شاخ بلند را نول می‌زد. زیر درختان جنب‌وجوش خاصی بود. بیم و امید پیوسته افزایش می‌یافت. بچه‌ها مراقب اوضاع بودند و می‌ترسیدند که صاحب باغ برسد و آنها را غافلگیر کند. در آغاز همه تنه درختان را محکم چسبیده بودند و می‌خواستند به شاخه‌ها برسند. کم‌کم زورشان نرسید و امیدشان را از دست دادند. دو سه بچه تنه و شاخه‌ها را می‌تکاندند تا زردالوها فروریزند. چند بچه دیگر با سنگ و چوب و غولک به جان شاخه‌ها افتاده بودند. شور و شوق رسیدن در آن بالاها و دسترسی به میوه‌های شیرین فکر و هوشی برای ما باقی نگذاشته بود. سرانجام یکی از درختان را انتخاب کردم. درخت تنه صاف و باریکی داشت. شاخه‌های انبوه و پر میوه خود را هر سو گسترده بود و زیر سایه برگ‌های سبز و روشنش احساس نشاط و شادی می‌نمودم. در اول موفقیت چندانی نداشتم. کمکم جاهای دست‌ها و پاهایم را یافتم. آهسته‌آهسته به بالا می‌خزیدم. هر چه بالاتر می‌رفتم دشواری‌ها بیشتر می‌شد. بازوانم سست شده بودند. عرق به چشم‌هایم می‌چکید و نمی‌توانستم خوب ببینم. کف دست‌ها و پاهایم می‌سوختند. زانوانم خراشیده می‌شدند. می‌ترسیدم در تنه درخت غار زنبور باشد. سویم هجوم آورند. دنبالم کنند و سر و صورتم را نیش زنند. در کمر درخت دکمه‌های پیراهنم کنده شدند. پاهایم را سرش درخت چسبناک ساخت و بر دشواری‌ها افزود. بالارفتن همان قدر که مشکل بود، همان قدر کیف هم داشت. هر وجبی که بالا می‌رفتم، بچه‌ها هلهله‌کنان تشویقم می‌کردند و به دلگرمی‌ام می‌افزودند.

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۴۱٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۸۶ صفحه

حجم

۱۴۱٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۸۶ صفحه

قیمت:
۵۰,۰۰۰
تومان