دانلود و خرید کتاب ساز و آواز باران در شب پاییز محمدجواد حسینی
تصویر جلد کتاب ساز و آواز باران در شب پاییز

کتاب ساز و آواز باران در شب پاییز

دسته‌بندی:
امتیاز:
۵.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب ساز و آواز باران در شب پاییز

کتاب ساز و آواز باران در شب پاییز مجموعه اشعار محمدجواد حسینی است که در قالب شعر سپید سروده شده و اولین مجموعه شعر منتشر شده از شاعر است. این مجموعه را سال ۱۴۰۰ انتشارات زرنوشت منتشر کرد.

درباره کتاب ساز و آواز باران در شب پاییز

ساز و آواز باران در شب پاییز بیانگر احساسات درونی شاعر نسبت به اوضاع احوال زندگی روزمره اجتماعی با همه کمی‌ها، کاستی‌ها و دلتنگی‌های آن است و متن تکلف و پیچیدگی چندانی ندارد و شاعر بیشتر تلاش کرده با استفاده از کلمات ساده احساس درونی خویش را ورای درگیری با قالب و یا اوزان خاص، با مخاطب به اشتراک گذارد و بیشتر بیان برشی از احساس سراینده و به اشتراک گذاری آن با مخاطب را مدنظر داشته است. خواندن این مجموعه شعر به علاقه‌مندان شعر سپید به ویژه کسانی که از خواندن شعر سپید دارای قافیه نامنظم لذت می‌برند توصیه می‌شود.

خواندن کتاب ساز و آواز باران در شب پاییز را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به شعر معاصر پیشنهاد می‌کنیم.

درباره محمدجواد حسینی

محمدجواد حسینی متولد سال ۱۳۶۹ در مشهد است و علاوه بر فعالیت در حوزه شعر و ادبیات، سال‌ها است که به طراحی و نقاشی اشتغال داشته و در کنار این دو به تحصیل در رشته حقوق نیز پرداخته است و علاوه بر مجموعه «ساز و آواز باران در شب پاییز» دو مجموعه شعر دیگر در قالب سپید و غزل دارد که به زودی توسط انتشارات زرنوشت روانه بازار می‌شود. 

بخشی از کتاب ساز و آواز باران در شب پاییز

کجای جهان بود آن لحظه که او

سوی این ناکوکی همیشگی

سوی دلی که چون خدا تنهاست

با نگاهی، زیباترین خنیای جهان را

بر این ساز شکسته نواخت

و آثارش بعد از هزاران سال

هنوز در اعماقِ دل پیداست

آه که این فاجعه

مهلک تر از جا باز کردن بمب اتم

در دل هیروشیماست...

***

جاده‌ای منتهی به تنهایی:

او نیست اما طنین صدایش

همچون طنین باران در شبی پاییزی

بر شیروانی خسته ی خانه ای متروک

در جاده ای منتهی به تنهایی

به رقص و ساز و سماع در آمده است

صدای او از دل تاریخ

از غار تنهایی مردی تنها

در سلول های رو به مرگ این خانه جریان دارد

آه که این تنهایی بوی باران دارد...

***

 شهرآشوب 

گویند بهار است و «نوبت عاشقی ست یک چندی»۱

وقت آن است که به دیگری بپیوندی

تا کی در اندوه رفتن او، بر لب آرزوی لبخندی

وقت آن است که به شکرانه ی قدوم بهاران

دل دهی به دلداری یار دلبندی

برای دیدن روی تازه رسیده ای

دل را چراغانی و دود کنی اسپندی

برای رفتن یاد او از ذهن

سر به سجده گذاری در آستانه خداوندی

اما یاد او را در این میانه چه کنم؟

یادی که با تار و پود جانم گرفته پیوندی

یاد او، ویرانگر و شهرآشوب چو باران پاییز

که بر گرده ی سنگ های کویر ببارد از ابر سخاوتمندی

یادی که فراموش نمی شود و مدام است

یاد تلخ او که می آورد فرهمندی

من با یاد او شادم و دیگران نمی دانند

چه می گذرد در دلم، این انبوه آرزومندی

که گرچه رفته و هیچ از من نگفته است

هنوز امید وصل دارم و دیوانه دل پایبندی

که آرزوی روی او زنده می دارد

در کنار همه سختی ها، امید لبخندی

که باز به روی من زند و زنده ام نگه دارد

که خسته ام از مردمان و این همه پند و اندرزی

که بی فایده است و صالحی ندارد در کار

از آن رو که پر شده وجودم از خنده ی شکرخندی

که دیوانه و ویرانه و صحراگردم کرده است

بدتر از فرهاد و مجنون و عاشقان سمرقندی

آه از این دلبندی، آه از این دلبندی...


نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۷۴۲٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۵۴ صفحه

حجم

۷۴۲٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۵۴ صفحه

قیمت:
۲۵,۰۰۰
تومان