
کتاب شمرون کناردون
معرفی کتاب شمرون کناردون
کتاب شمرون کناردون نوشتهٔ سارا عرفانی در نشر شهید کاظمی به چاپ رسیده است. این کتابْ داستانی از زندگی جهادگر آسمانی امیرمحمد اژدری است.
درباره کتاب شمرون کناردون
این کتاب روایتی است از زندگی و شهادت جهادگر آسمانی، امیرمحمد اژدری که در ۲۵سالگی آسمانی شد.
در این کتاب بخشهایی از زندگی شخصی و زندگی جهادی این شهید بزرگوار را در مناطق محروم میخوانید. امیر محمد اژدری در یکی از ماموریتهایش دچار سانحه شد و به دیدرا حق تافت.
ایشان همه زندگیاش را برای فعالیت جهادی گذاشت. با اینکه در شرایط رفاهی خوبی زندگی کرده بود، ولی همه آنها را رها کرد و در سفرها و اردوهای جهادی که شرایط سختی دارند شرکت نمود و همه سختیها را به جان خرید تا به درجه شهادت رسید.
خواندن کتاب شمرون کناردون را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
همه علاقهمندان به سرگذشتنامههای شهدا مخاطبان این کتاباند.
بخشی از کتاب شمرون کناردون
«فیلم را اول تیتراژ پایان، نگه میدارم.
همین طور که جملهی آخر فیلم را میخوانم، بلند ترجمه میکنم: «موفقیت پایان نیست و شکست نابودکننده نیست. این شهامت ادامهدادن است که اهمیت دارد.» و رو به امیرعلی بلندبلند و تندتند ادامه میدهم: «عجب فیلمی بود امیرعلی! همیشه از این فیلمها بگیر! حرفش رو گرفتی؟ شهامت مهمه! این رو میگن کار حسابشده! سیاست رو چرچیل چیده. مردم هم حمایتش میکنن. نتیجه میشه پیروزی بدون دادن هیچ امتیازی. حالا چرچیل الگوی ما نیست ها امیرعلی! اما یه سری از نکاتی رو که اینا دارن، باید آورد و توی کار هرجا که لازمه پیاده کرد. در واقع باید کنار خیلی آموزشهای اصولی و اخلاقی، به کارهای درستی که آدمها در تاریخ کردن، هم توجه کرد و الگوریتم مناسب چید برای رسیدن به هدف.»
مامان از کنارمان بلند میشود و همان طور که به آشپرخانه میرود، کلافه میگوید: «خیلی خوب بابا! یه فیلم عادی بود دیگه. این امیرمحمد از هر چیزی یه حرفی در مورد کار درمیاره. خب یه دفعه هم به داداشت، اصلاً نه، قبل از داداشت، به خودت بگو که اینها رو باید توی زندگی هم پیاده کرد. نه فقط کار کار کار.» و «زندگی» را آنقدر کشیده و «کار» را آنقدر با عصبانیت میگوید که میفهمم حسابی شاکی است.
به آشپزخانه میروم. سرم را کج میکنم که خودم را لوس کنم بلکه دلش نرم شود. میپرسم: «چشم! دیگه هرچی شما بگی! حالا اجازه میدی فردا برم؟»
مامان، فقط مادرم نیست. از بچگی تا حالا، همیشه با هم دوست بودهایم. خیلیها که برای بار اول، ما را با هم میبینند، از سنوسال کمش و رابطهی صمیمانهی ما دو تا باورشان نمیشود که او مادرم باشد. حتی چند وقت پیش که با هم رفته بودیم خواستگاری، تا وسط جلسه، میزبان خیال میکرد با خواهر بزرگترم مهمانشان شدهام. نمیدانم با اینهمه نزدیکیمان، در این یک مورد چرا هرچه من اصرار میکنم، دلش که نرم نمیشود هیچ، بلکه ماجرا پیچیدهتر هم میشود. هر بار برای سفر، حساسیتش بیشتر میشود. با اینکه اینهمه مسافرت کاری زمینی رفتهام، انگار هنوز عادت نکرده است. هنوز راحت رضایت نمیدهد با ماشین برویم.»
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۱۶ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۱۶ صفحه