دانلود و خرید کتاب نقشه شوم پژمان پروازی
تصویر جلد کتاب نقشه شوم

کتاب نقشه شوم

دسته‌بندی:
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب نقشه شوم

کتاب نقشهٔ شوم نوشتهٔ پژمان پروازی در انتشارات متخصصان به چاپ رسیده است. این نمایشنامهٔ سه پرده‌ای دربارهٔ حل معمای یک پرونده جنایی و بازرسی صحنه‌های وقوع جرم است.

درباره کتاب نقشهٔ شوم

این نمایشنامه در سه پرده و با حضور هفت شخصیت اجرا شده است. توصیف هریک از شخصیت‌های نمایش به شرح زیر است:

 کارآگاه رسولی؛ چهل‌وهفت‌ساله، افسر اداره‌ی آگاهی که در حال حاضر به‌صورت سربازرس (کارآگاه) با این اداره همکاری می‌کند.

سروان مهرپور؛ سی‌ودوساله، افسر تجسس اداره‌ی آگاهی، دستیار کارآگاه.

ستوان احمدی؛ بانویی از دایره‌ی جنایی اداره‌ی آگاهی.

اشرف؛ پنجاه‌ونه‌ساله، خانه‌دار، همسر مقتول

فریبا؛ بیست‌وهفت‌ساله، لیسانس علوم غذایی، شاغل در شرکت مواد غذایی، دختر مقتول.

فرزاد؛ سی‌وسه‌ساله، دیپلم، شاغل در بازار، پسر مقتول.

علی؛ سی‌وسه‌ساله، لیسانس ادبیات، دبیر دبیرستان، همسر فریبا و داماد مقتول.

درباره پژمان پروازی

کارنامهٔ هنری پژمان پروازی شامل آثار متعددی از جمله فیلم های توهم، وارث، تابلو، وقت قرار، روی دیوار ننویس، مرگ کوپن فروش، امروز روز چندم است؟ و نمایش های خشم و هیاهو، روی نی بندی و آدم خوابش می‌گیره است. همچنین او چندین اثر غیر نمایشنامه‌ای دارد که در زمینه رمان، داستان و شعر است با عنوان‌های من و چخوف، فصل عاشقی، رمان های «شبح» و «تمساح» و کتاب «معمای مرگ لرد» که ترجمه ی چند داستان کوتاه جنایی از زبان آلمانی به فارسی است و کتاب نظری «از داستان تا درام»

کتاب نقشهٔ شوم را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب به علاقه‌مندان به نمایش و نمایشنامه‌هایی با مضامین جنایی و کارآگاهی پیشنهاد می‌شود.

بخشی از کتاب نقشهٔ شوم

پرده دوم

صحنه: همان محل قبلی در پرده اول

اشخاص بازی: کارآگاه، سروان، ستوان، اشرف {نور می‌آید، کارآگاه به همراه سروان، ستوان و همسر مقتول (اشرف) در پذیرایی نشسته‌اند. همسر مقتول اشک می‌ریزد}

سروان {رو به اشرف}: اگر اجازه بدین شروع کنیم. {اشرف، با دستمال اشک‌هایش را پاک می‌کند و با اشارهٔ سر اعلام آمادگی می‌نماید}

کارآگاه {رو به اشرف}: شرایط روحی شما قابل درک هستش، ولی مطمئنم با به نتیجه رسیدن این پرونده، آرامش نسبی پیدا خواهین کرد. کار ما پرسش وپاسخ هست تا بتونیم به جواب برسیم، در ضمن مکالمات این جلسه ضبط میشه. {اشاره به سروان که ضبط صوت را روشن کند}. بسیار خوب، ابتدا تعریف کنین که جریان از چه قرار هست؟ ... منظورم اینه چطور این اتفاق افتاد؟

اشرف -(متعجب): مردی رو که شریک زندگیم بود و سی وپنج سال از زندگیم رو باهاش سر کرده بودم رو از دست دادم]شانه‌هایش را چند بار بالا و پایین می‌اندازد[ چطور؟! این رو ما هم می‌خواهیم که بدونیم!

کارآگاه: شما اولین نفری بودین که به اتاق رفتین، اونجا چی دیدین؟ کسی اونجا بود؟ به غیر از مرحوم البته!

اشرف (سرش را به علامت نفی تکان می‌دهد): هیچکی!

کارآگاه: چیز مشکوکی نظرتون رو جلب نکرد؟

اشرف: چرا، برای همین بود که میگم نمی تونه خودکشی باشه، هرچند که او اصلاً اهل چنین کاری هم نبود!

سروان {رو به کارآگاه} (خوشحال): پس خودکشی نیست! کارآگاه {با دست به سروان اشاره می‌کند که صبر کند}: خب؟ چی دیدین؟

اشرف: پنجرهٔ اتاق باز بود!

کارآگاه: همین؟ ... شاید مخصوصاً باز گذاشته بوده.

اشرف: نه نه نه ... امکانش نبود، پنجره به قدری محکم بود که خودش نمی تونست بازش کنه. بعد هم با این هوای سرد!

کارآگاه: توی پرونده نوشته ایشون مبتلا به آسم بودند، چرا امکان باز کردن پنجرهٔ اتاقشون رو نداشتند؟!

اشرف: هر موقع می‌خواست اطلاع می‌داد من یا فرزاد براش انجام می‌دادیم.

کارآگاه: از نظر جسمی هم پس مشکل داشتند.

اشرف: بله خیلی ضعیف بود.

کارآگاه: کی ممکنه پنجره رو باز کرده باشه و به چه دلیل؟

اشرف: قاتل!

کارآگاه: به چه کسی مشکوک هستین؟

اشرف (متفکر): چی بگم!

کارآگاه: چرا ممکنه یه نفر بخواد همسرتون رو به قتل برسونه؟ ... با چه کسی خصومت داشته؟ چه کسی می تونسته بیاد و پنجره رو باز کنه؟ (بی‌حوصله) توضیح بدین لطفاً.

اشرف: پنجره از داخل باز شده!

کارآگاه (متعجب): این یعنی؟ ... {اشرف مستقیم به کارآگاه نگاه می‌کند} خب؟

اشرف: از من بیشتر نپرسین لطفاً!

کارآگاه: پس یکی از سه نفر دیگه این کار رو کرده! و شما هم مایل نیستین بگین کدوم!

اشرف (عصبی): من از کجا بدونم؟ اگه می‌دونستم که خودم ... {حرفش را عوض می‌کند} بهتون می‌گفتم.

کارآگاه: عجیبه! اما مهم نیست. . .

سروان: پنجره بازکردن ربطش به قتل چیه؟

کارآگاه: قاتل، پس از ارتکاب جرم، از پنجره خارج شده.

اشرف: بله.

سروان: که این طور.

کارآگاه: ارتباط شما با همسرتون چطور بود؟

اشرف (متعجب و ناراحت): چی فکر می کنین شما کارآگاه؟ ما باهم خوشبخت بودیم.

کارآگاه: به‌هرحال وظیفه ام ایجاب می‌کرد تا مطمئن بشم ... نکته ای هست که بتونه کمکمون کنه؟

اشرف (حیرت‌زده): مثلاً چی؟

کارآگاه (کنجکاو): مثلاً ... مثلاً شال!

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲۸٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۴۷ صفحه

حجم

۲۸٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۴۷ صفحه

قیمت:
۱۶,۰۰۰
تومان