کتاب زنی که دروغ می گوید
معرفی کتاب زنی که دروغ می گوید
کتاب زنی که دروغ می گوید نوشتهٔ اروه بل با ترجمهٔ فرزانه سکوتی در انتشارات بهجت به چاپ رسیده است. در متن پشت جلد کتاب آمده است: دروغ یک امکان است. در این چشمانداز، دروغگو میتواند دروغ را بهمثابه واقعیتی که به آینده موکول شده است تلقی کند. نتایج آن، واقعیت دارند چون وقتی دیگران خبردار میشوند جوری رفتار میکنند که انگار واقعیت دارد. دروغگو به چشمها و حرکتهای آنها خیره میشود و خیال خود را تحققیافته میبیند. این لذت به همهٔ خیالات میارزد. فضای رمان و موقعیت انسان امروز که در جهان سرمایهداری سردرگم شده است، حتی با جامعهای مثل جامعهٔ ما که جزء کشورهای جهان سوم طبقهبندی میشود بیشباهت نیست. انسان و سادهترین نیازهای انسانی درگیر و دار کار و سلسلهمراتب رشد حرفهای فراموش شده است و به ضرب بخشنامهها و فرامین نمیتوان صمیمیت و روح زندگی را به آن افزود و انگار حلقهٔ گمشدهٔ روابط امروز، همین صمیمت است که باید برای جای خالیاش فکری کرد.
درباره کتاب زنی که دروغ میگوید
کتاب زنی که دروغ میگوید اثری است به قلم نویسندهای کمتر شناخته شده در کشورمان، اروه بل، کسی که انسان و جامعهٔ سرمایهداری کنونی را که هم چون هزارتویی پیچیده افراد را درگیر کار و سلسلهمراتب رشد حرفهای میکند و از پرداختن به روح جامعه که انسان است و نیازهای او بازمیدارد، به زیبایی به تصویر کشیده است. اروه داستان خود را در سطح فردی و اجتماعی پیش میبرد او زنی که دروغ میگوید را گاه از زاویه دید دانای کل و گاه از دریچه چشم سوفی، شخصیت اصلی کتاب، روایت کرده است؛ سوفی زنی است که طعم مادر شدن را نچشیده، او که در چهل وسهسالگی خود به سر میبرد نهتنها از اینکه کمکم شانس مادر شدن را برای همیشه از دست میدهد ناراحت است بلکه گمان میکند ظاهرش دیگر خیلی رقتانگیز به نظر میآید.
کتاب زنی که دروغ میگوید را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این رمان به ساکنین شهرها پیشنهاد میشود؛ چرا که فضای حاکم بر آن برای تمام انسانهای درگیر در جوامع پرتنش و غیرصمیمی امروزی، چه جهان سوم و چه سایر کشورها، ملموس است.
بخشی از کتاب زنی که دروغ میگوید
این که در دفانس کار میکنند خوشحالاند. جملهای با زرد بر زمینهٔ سبز نوشته شده: «آیا در دفتر، شادی وجود دارد؟» بعد ساعت ظاهر میشود با چهرهای به شکل مربع که با دو نقطه و سبیلی با نوک تابداده ترسیم میشود، هفت و چهل دقیقه اعلام میگردد. آقا «آقای ساعت» نام دارد.
در دویست متری، مقابل آرش'، برج ارتباط جهانی با سی ونه طبقه، درخشان و واضح قد برافراشته است. سوفی در حالی که شاید برای دهمین بار محتوای پرزنتیشن را مرور میکند تا خود را متقاعد کند که خیلی هم بد نیست با نگاهی ثابت به سمت آن جا میرود. پاهایش او را میبرند. از کنار اشباح مبهم و تیرهای که یکلحظه مشاهده میکند میگذرد. احساس میکند شکمش مثل پوست دباغی شدهٔ طبل، کشیده شده.
لحظهای که وارد تالار عظیم فلزی و بتنی ارتباط جهانی میشود، دمای هوا و رایحهٔ خوش مواد شوینده که صبح را فراگرفته، مسحورش میکنند. کارکنان که مقابل درهای گردان ورودی به هم چسبیدهاند، انگار شکل مثلثهای متساویالساقین ساختهاند. سوفی چهرههایی را که گاه آشنا هستند در ذهن ثبت میکند و با تکان مختصر سر سلامی به آنها میدهد. بر صورتش لبخندی اجباری سرگردان است. مردان درشت هیکل که بیشترشان اهل مغرب هستند با موهای کوتاه و چینهای گوشت آلود در پس گردن، کت پوشیده و کراوات زده، مجهز به یک گوشی و رفتاری مثل نگهبانان کلوپهای شبانه، کسانی را که وارد میشوند زیر نظر دارند. سوفی هیچ وقت نگاهشان نمیکند؛ درست همان طور که به میزبانان خوشآمدگویی که در مقابل پیشخوان ایستادهاند، یا دخترهای کاباره یا کسانی که نام مشتریهایی را که تازه وارد شدهاند مینویسند. اعتنا نمیکند. در ارتباط خیلی دیر شروع میکنیم و خیلی دیر هم دست میکشیم.
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۸۱ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۸۱ صفحه