کتاب طعم شیرین خیال
معرفی کتاب طعم شیرین خیال
کتاب طعم شیرین خیال مجموعه داستانهایی کوتاه از فاطمه میری است که در انتشارات متخصصان به چاپ رسیده است. این کتاب روایتهایی کوتاه و دلنشین دارد که روزمرگیها را همراه با آمیزهای تخیلات دلنشین و زیبا به مخاطبانش هدیه میکند.
در این کتاب با نویسنده همراه میشویم و با او به دنیایی قدم میگذاریم که زیبایی است. قطرات باران، شهر را سیراب کردهاند و هر پیادهرویی میتواند به یک جنگل بدل شود. جنگلی که ما را همراه با خود ببرد و در کنار رودخانهای بنشاند تا آبی خنک و زلال بنوشیم.
کتاب طعم شیرین خیال را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن کتاب طعم شیرین خیال را به تمام علاقهمندان به داستانهای کوتاه و خیالانگیز پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب طعم شیرین خیال
رودخانه آرام در جنگل راه میرود و به گلهای کوچک و بزرگ سلام میدهد و از کنار ریشههایشان میگذرد، از روی ریشههای قطور درختان کهن سال سپیدار عبور می کند و سنگهای ریزودرشت را کنار میزند.
شریان رگهای آبی، خنکی و زلالیاش ذهن را به عمق جنگل میبرد، به دوردستها، به صدای آواز پرندگان، صدای پچ پچ برگهای سبز در گوش باد، خنکای نسیمی که تن گلبرگ ها را می نوازد و نور آفتابی که در وجود گیاهان می نشیند.
راه رفتنش میان سنگهای گرد، میان ماهیهای رنگی کوچک، میان گیاهان خودروی ساحل رود، میان پیچکهایی که از درختان بالا رفتهاند و تنهایشان را با گلهای سفید و سوسنی پر کردهاند.
عبور رود از میان پستی بلندیها و پیچ و قوسها و سقوط آبشار تا رسیدن ماهیها به برکه میان جنگل؛ گام برداشتن در مسیر پرتوهای خورشید که از لای شاخ وبرگ درختان می تابد، موهبت الهی ست که آن را همیشه خیال انگیز جلوه میدهد.
***
با صدای بوق ماشینهایی که پشت چراغ قرمز ماندهاند پلکهایش را باز میکند، آسمان جامه آبیاش را عوض میکند و ابرها را روانه میکند.
روی صندلی چوبی کنار پنجره مینشیند و دستانش را دور فنجان قهوه حلقه میکند، باد خنکی از پنجره میآید، قهوهاش را فوت میکند و شکوفههای صورتی گلدان سفالی را تکان میدهد، قاصدکی در گلدان میگذارد و میرود، قاصدک را برمیدارم و آرزویی در گوشش نجوا میکند و آن را روانه آسمان میکند، با بازی باد بالا و پایین می رود و بین ابرها ناپدید می شود. آسمان حال خوشی ندارد، ابرها به هم گره می خورند و خورشید محو می شود، قهوهاش را می نوشد، باران شروع به باریدن میکند.
کودکان دوان دوان به سمت خانه میروند، مردی یقه کتش را بالا کشیده است و بی توجه از کنار رزهای آبی میگذرد و همه چیز را ترک میکند به مقصد پشت میزش در برج بالای شهر و باران در نظرش چه بیهوده است در این صبح انزوا.
قطرهای باران روی گونهاش مینشیند و لبهایش را به خنده میگشاید و باران سخت میبارد بر تن عریان زمین و فلسفهای را در پیاده رو خیس میکند و در جوی میریزد؛ برگهای درختان را میشوید و تنههایشان را نم میزند.
بوی خاک باران زده پای درختان در فضا پیچیده و شبنم روی گلبرگ شببوهای بنفش کز کرده؛ دانههای باران آرامتر بر جان خیابان فرود میآیند و باران بند میآید؛ آسمان رنگین کمانی را پیش پای خورشید میاندازد تا برآستانش پا گذارد و روشنی بخش زمین باشد.
حجم
۲٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۱ صفحه
حجم
۲٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۱ صفحه
نظرات کاربران
کتابی روان و جذاب تنها نقطه ضعف آن توصیفات بیش از حد است که خواننده را از دریافت مفهوم داستان دور میکند. البته که هدف نویسنده میتواند جهت دادن به فکر خواننده با استفاده از توصیفات و ادامه دادن داستان توسط خود