
کتاب کتیبه آتشین
معرفی کتاب کتیبه آتشین
کتیبه آتشین اثر ابراهیم شیری رمانی برای نوجوانان و درباره نوجوانی به اسم دانیال است که تمایل به گوشهگیری و دوری از جمع دارد.
درباره کتاب کتیبه آتشین
دانیال که پسری گوشه گیر است و از هم سن و سالان خود دوری میکند، او که از تنهایی به ستوه آمده است پس از مدتی به طور اتفاقی جسمی جادویی پیدا میکند و بهوسیله آن سر از دنیایی جادویی درمیآورد. او در این دنیا با قهرمانان و اساطیر ملاقات میکند و پس از گذراندن ماجراها و چالشهایی با طی کردن یک روند تکاملی به دنیای واقعیت باز میگردد.
خواندن کتاب کتیبه آتشین را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
همه نوجوانان علاقهمند به داستان مخاطبان این کتاباند.
بخشی از کتاب کتیبه آتشین
فاخته و افرادش صبح روز بعد آماده رفتن به قلمرو اسکندر و انجام این ماموریت خطرناک بودند.
ارسلان و یاران و سپاهیان به استقبال شان آمدند و فان هرمز که یکی از فان های جنگجو و هنرمند بود، برای آنها طبق سنت تهمتن شعر موفقیت را خواند و عده ای دیگر از فان ها نوازندگی می کردند و سپس جغدها خداحافظی کردند و رفتند به سوی سرزمین میانه؛ سرزمینی که با حیله و نیرنگ توسط اسکندر غصب شده بود.
بر فراز آسمان، فاخته به یارانش گفت: «دوستان! به یاری خدا با پیدا کردن جام برنزین و با رسیدن جام نقره ای، راه برای شکستن طلسم هموار می شود و خیلی از تهمتنیان کهن می توانند عزیزانشان را که از سپاهیان خفته هستند دوباره ملاقات کنند. پس با تمام نیرو ودقت ماموریت را انجام دهید که بخش بزرگی از امید تهمتنیان و ارسلان به ماست.
در اردوگاه ارسلان شور و امید بود و ترس مغرور گونه در قلمرو اسکندر.
در قصر اسکندر، نریمان را به نزد او بردند و مانند دیگر روزها جای جام برنزین را که به کمک او دزدیده شده بود پرسیدند اما نریمان قهرمان با وجود شکنجه های فراوان باز هم سکوت کرد. در میان شکنجه حتی وعده آزادی او را نیز دادند اما ناگهان نریمان تفی بر صورت مزدور انداخت و این امر باعث شد تا مزدور نتواند خشمش را کنترل کند و او نیز ضربه محکم و جانکاهی به نریمان زد.
اسکندر گفت: «اگر او این ضربات را به آزادی اش ترجیح می دهد به او ضربه ای محکم تر خواهیم زد.»
نریمان گفت: «به نام تهمتن ما پیروز نهایی خواهیم بود و تو هرگز نخواهی توانست بر ارسلان به طور کامل چیره شوی! من به سکوتم در قبال جام برنزین ایمان دارم و مرده و زنده من تاثیری در نابودی اهریمنی چون تو نخواهد داشت. نفرین بر تو ودرود بر شاه راستین تهمتن.»
اسکندر گفت: «خیلی خب، حالا اگر او مرگ می خواهد به او مرگ می دهیم.»
نریمان گفت: «خوابی که دیشب دیده ام، شیرین تر از این زندگی است و از مرگ با عزت نیز هرگز نخواهم ترسید.»
یکی از مزدوران گفت: «از ترس دارد هذیان می گوید.»
اسکندر گفت: «ببریدش و او را در حیاط دار بزنید، مثل اینکه جنگِ رو در رو با ارسلان بهتر است.»
سپس در حیاط قصر، تنها کسی که جای جام برنزین را می دانست به دار آویخته شد و آخرین جمله اش زنده باد ارسلان بود.
فاخته و یارانش پرهایشان نوازشی بر دل آسمان بود و به خیال اینکه یک تهمتنی قدیمی را ببینند نوازش را ادامه می دادند اما افسوس که دیگر نریمانی نبود.
به پرواز ادامه دادند تا به بام زندان رسیدند.
دو تن ازجغدها به نگهبانان زندان حمله کردند و با نوک ها و چنگال هایشان چشمان دو اهریمن را که نگهبان زندان بودند کور کردند، با احتیاط از راهرویی وارد زندان شدند، درها را بازکردند و دیگر زندانیان را آزاد.
از یکی از آنها پرسیدند، نریمان کجاست. و فانی گفت: «امروز اعدام شد، کاش زودتر می آمدید.»
فاخته همانند دیگر جغدها ناراحت و بحت زده گفت: «روحش قرین رحمت! سلولش کجاست؟»
حس عجیبی به فاخته گفت شاید سر نخی در سلولش باشد و به طرف سلولش هدایت شد. دیگر زندانیان که در بین آنها فان ها و چند سنجاب و خرگوش و خرس هم بودند، از در پشتی زندان که دری مخفی بود فرار کردند و اما فاخته که به داخل سلول رسیده بود، آنجا را به خوبی گشت تا اینکه چشمانش به ضلع دیواری که در سمت چپ پنجره بود، دوخته شد. روی آن به زبان دورف ها نوشته شده بود:"جزایر تنهایی و اژدها "
و فاخته که معنی جمله را نمی دانست گفت: «شاید این یک نشانه باشد برای پیدا کردن جام!»
آن جمله نشات گرفته از خواب نریمان بود. او خواب دیده بود که جغدهایی از اردوگاه ارسلان برای پرسش از جام برنزین به سراغ او و در کنار پنجره سلول او قرار گرفته اند.
این خواب بهترین اتفاق تا آن لحظه برای ماموریت جغدهایی بود که از آن خبر نداشتند ولی ارزش آن جمله را که نشات گرفته از آن خواب بود دریافته بودند.
جغدها با این سرنخ به سمت جزایر تنهایی رفتند و یکی از آنها بازگشت تا جزییات خبر را به ارسلان بدهد.
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۷۰ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۷۰ صفحه