دانلود و خرید کتاب وقتی گل های دامنم را باد برد سولماز اعتمادزاده
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب وقتی گل های دامنم را باد برد اثر سولماز اعتمادزاده

کتاب وقتی گل های دامنم را باد برد

دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۰از ۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب وقتی گل های دامنم را باد برد

کتاب وقتی گل های دامنم را باد برد نوشته سولماز اعتمادزاده است. کتاب وقتی گل های دامنم را باد برد داستانی از زندگی زنان است. روایتی از تجربیات زنانی متفاوت.

کتاب وقتی گل های دامنم را باد برد داستان جذابی دارد و کمک می‌کند با ادم‌های متفاوت و تجربیات متفاوت آشنا شوید و دنیای تازه‌ای را ببینید. داستان گذر از اتفاقاتی است که شاید در زندگی ما پیش نیایند اما در زندگی دیگران ممکن از پیش بیایند و ما می‌توانیم با خواندن کتاب تجربیات آن‌ها را پشت سر بگذاریم.

خواندن کتاب وقتی گل های دامنم را باد برد را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات داستانی پیشنهاد می‌کنیم 

بخشی از کتاب وقتی گل های دامنم را باد برد

ماه آبستن است و نوزادش به زودی به دنیا خواهد آمد، کش قیطانی مشکیای به دست ناهید می‌دهد و ناهید شادمانه روبان قرمزی را روی کش دور کمند گیسوی مادرش می‌زند و بلند می‌شود، کمی عقب گرد می‌کند تا شره گیسو را روی گرده مادر که پس زمینه‌ای مملو از گل‌های ریز اخرایی دارد، ببیند.

اینم روبان قرمز روی کش سیاه که خیلی‌ام قشنگ شد

دستت درد نکنه دخترجون حالا پاشو برو یه چایی واسه پسرعمه ببر￾خب.

-نه دیگه مادر کمرم درد گرفت بقیه‌اش بمونه واسه فردا￾مامان! لباسم حاضر نمیشه امروز بپوشم؟

ناهید که از صبح خودش را توی دامن پفی آن رخت نو مجسم کرده است که دارد جلوی شهریار، می‌چرخد و شعر می‌خواند، همینکه می‌فهمد لباس حاضر نمی‌شود، دلش می‌گیرد؛ با ناراحتی بلند می‌شود و به طرف آشپزخانه می‌رود، آن آشپزخانه داخل عمارت را دو سالی بود توی ساختمان علمش کرده بودند تا از رفت وآمد توی حیاط و فرورفتن در گودی زیرزمین و مطبخ قدیمی‌اش خلاص شوند. یکی از اتاق‌های تودرتوی بالا را تیغه کشیده بودند و کرده بودند مطبخ ً زمستان‌ها که سرمایش تا استخوان میترکاند و برف تا زانو می‌نشست. نازی هم راحت‌تر پخت و پز کند مخصوصا ناهید وقتی از روی گلها و بوته‌های خوشرنگ قالی قدم برمی‌داشت تا برسد به آشپزخانه، توی دلش به زمزمه گفت: خوبیش ینه که به‌هرحال به بهانه چایی هم که شده میرم پیشش، می‌بینمش، دلم باز میشه. شهر یار را می‌گفت که یک لحظه از فکر کردن به او غافل نمی‌شد 


نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱٫۰ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۴۷ صفحه

حجم

۱٫۰ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۴۷ صفحه

قیمت:
۲۲,۰۰۰
تومان