دانلود و خرید کتاب صوتی نمایش صوتی داستان «کلاف سردرگم»
معرفی کتاب صوتی نمایش صوتی داستان «کلاف سردرگم»
نمایش صوتی داستان کلاف سردرگم، داستان مردی است که برای گرفتن عکسش به عکاسی میرود ولی عکاس نمیتواند عکسش را پیدا کند. بهرام صادقی، نویسندهی مشهور و معاصر داستان کلاف سردرگم را نوشته است. این نمایش صوتی برنامهی شماره شانزدهم کانون فرهنگی چوک است.
دربارهی نمایش صوتی داستان کلاف سردرگم
کلاف سردرگم ماجرای مردی است که برای گرفتن عکس به یک عکاسی رفته است و حالا که رفته است تا عکسش را تحویل بگیرد، عکس او را پیدا نمیکنند. اول عکسی به او نشان میدهند از مردی که سبیل دارد و کلاه سرش گذاشته است. مرد میگوید که سبیل ندارد و کلاه هم سرش نمیگذارد. اما عکاس نمیتواند عکسی که از مرد گرفته را پیدا کند و کار بالا میگیرد. عکاس درمانده شده و نمیداند چطور میتواند عکسی که از مرد گرفته است را پیدا کند تا اینکه شاگردش میاید و ...
نمایش صوتی داستان کلاف سردرگم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
نمایش صوتی داستان کلاف سردرگم برای افرادی که خواندن داستانهای کوتاه از نویسندگان فارسی زبان را دوست دارند، جذاب و شنیدنی است.
دربارهی بهرام صادقی
بهرام صادقی ۱۵ دی ۱۳۱۵ در نجفآباد متولد شد. بعد از پایان تحصیلات دبستان همراه خانوادهاش به اصفهان رفت و در دبیرستان ادب مشغول به تحصیل شد. در اینجا با منوچهر بدیعی، محمد حقوقی، رامین فرزاد و ایرج باقرپور آشنا شد و توانست برخی از اشعارش را در مجلات به چاپ برساند. از بهرام صادقی یک مجموعه داستان کوتاه به نام سنگر و قمقمههای خالی و داستان بلندی به نام ملکوت به جا مانده است. او در داستانهایش به فروپاشی و بیهودگی زندگی شهری میپردازد.
بهرام صادقی ۱۲ آذر ۱۳۶۳ به علت ایست قلبی در خانهاش در تهران درگذشت.
جملاتی از نمایش صوتی داستان کلاف سردرگم
عکاس از کارگاهش عکسها را آورد.
«ببینم همینه؟»
«بله خودشه!» او دستش را دراز کرد و عکسها را گرفت. کمی نگاه کرد و بعد: «اینا نیست! اشتباه کردید»
«چطور؟ فرمودید...»
«اشتباه کردید. من سیبیل ندارم. این عکسها سیبیل داره. از اون گذشته من کلاه سرم نمیذارم...»
عکاس به تندی عکسها را گرفت و با دقت به عکسها و بعد به قیافهی او نگاه کرد. «عجیبه! اما خیلی به شما شباهت داره.»
«شباهت. شباهت چه عرض کنم. اینا رو دیگه من سر در نمیارم.»
عکاس کمی پا به پا کرد. شاگردش مدتی پیش رفته بود بیرون. چون نمیدانست چه باید بکند بهتر آن دیده بود که برود بیرون. رفت توی کارگاه و یک دسته عکس دیگر آورد و پخش کرد روی میز. همانطور که وارسی میکرد زیرلب گفت: «اینا هم که نیست...» عکس دختری بود. «اینم نیست...» مال زنی بود. «ای بابا اینم نه» مال بچهای بود.
«این!» به عکس و به مرد نگاه کرد. «این خیلی شبیه شماست. کلاهم نداره اما باز سیبیل داره...»
زمان
۱۰ دقیقه
حجم
۲۵٫۲ مگابایت
قابلیت انتقال
دارد
زمان
۱۰ دقیقه
حجم
۲۵٫۲ مگابایت
قابلیت انتقال
دارد
نظرات کاربران
واقعا اجرا صعیف بود
نام گیج و منگ مناسب تر تا کلاف سردرگم.
سلام متآسفانه صوت داستان چنان ضعیف بود که محتوی رو تحت تاثیر قرار میداد صدای شاگرد بیشتر به صدای گربه شباهت داشت تا انسان . وقتی صداپیشه کتاب طنز یا کارتون را اجرا نمیکند لازم نیست از این لحن استفاده
داستان بسیار ضعیف و سطحی بود . اجرای خوانشگران هم که سطحش خیلی پایین بود به ویژه صدای شخصیتِ شاگرد عکاسی .
گوینده ها حرفه ای نبودند اما با نمک بود. تصور کنید رفقایتان محض سرگرمی کتابی را با هم خوانده اند. لذت بردم. ممنون
اجراضعیف