دانلود و خرید کتاب صوتی جزیره
معرفی کتاب صوتی جزیره
کتاب جزیره نوشتهٔ داریوش عابدی است. داوود حیدری گویندگی این داستان صوتی را انجام داده و انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان آن را منتشر کرده است. این کتاب برای نوجوانان نگاشته شده و داستان آن دربارهٔ پسری به نام «اشکان» است که میخواهد قایق پدرش را نگه دارد.
درباره کتاب صوتی جزیره
کتاب صوتی جزیره دربارهٔ پسربچهای به نام «اشکان» است که همراه با مادرش در بلندترین تپهٔ جزیره زندگی میکنند. پدر اشکان ماهیگیر بوده و اشکان بهتازگی او را در یک حادثهٔ دریایی از دست داده، پدرش قبل از مرگ یک قایق سفارش داده و پول آن را به طور کامل پرداخت کرده است. اشکان از دیدن آن بسیار خوشحال میشود. مادرش قصد دارد آن قایق را به دلیل برخی مشکلات به فروش برساند. اشکان با این کار مخالف است... . در ادامهٔ این کتاب صوتی خواهیم دید که این نوجوان چطور با چالشهای پیش رویش برخورد خواهد کرد.
کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان که در سال ۱۳۴۴ پایهگذاری شد، گستردهترین شبکه کتابخانههای کودکان و نوجوانان را دارد و از برجستهترین تولیدکنندگان کتاب کودک است. این سازمان علاوه بر کتاب، محصولات فرهنگی دیگری مانند فیلم و سرگرمیهای سازنده و موسیقی نیز برای کودکان تولید میکند.
یافتن بهترین کتاب کودک و نوجوان یکی از مشغلههای ذهنی والدین محسوب میشود؛ چرا که کودکان و نوجوانان با کمک کتابهای کودکانه میتوانند به درک و رشد بهتری برسند. قبل از هر اقدامی باید بدانید برای چه کسانی میخواهید کتاب بخرید و بر اساس گروه سنی او اقدام کنید. بهعنوانمثال اگر برای کودکی ۱۰ساله دنبال کتاب هستید، با جستوجوی بهترین کتاب برای کودکانه ۱۰ساله میتوانید مشکل خود را حل کنید؛ اما فراموش نکنید گروه سنی کتابهای کودک و نوجوان بسیار مهم است. در ادامه با این تقسیمبندی گروه سنی کودکان و نوجوانان آشنا میشوید:
گروه الف: آمادگی و سال اول دبستان
گروه ب: سالهای دوم و سوم دبستان
گروه ج: سالهای چهارم، پنجم و ششم دبستان
گروه د: هفتم و هشتم و نهم راهنمایی
گروه ه: دهم و یازدهم و دوازدهم دبیرستان
شنیدن کتاب صوتی جزیره را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب صوتی برای نوجوانان گروه سنی «د» و «هـ» به نگارش درآمده است.
بخشی از کتاب صوتی جزیره
«همیشه قبل از طوفان، دریا در سکوت فرو میرفت. نه از سر و صدای کر کنندهی مرغ های دریایی خبری بود و نه از خروش موجها که خودشان را به پایههای چوبی اسکله میزدند و یا روی ساحل ماسهای پخش میشدند. برای همین، وقتی صدای سوت بلند و شدید کشتی بزرگ بادی، سکوت ساحل را شکست، یکه خوردم و با تعجب سرم را طرفش چرخاندم. کارگرهای شیلات روی عرشهی کشتی با عجله مشغول خالی کردن بارها بودند. کنار اسکله، چشمم خورد به آخرین اتوبوس شهرک شیلات، چیزی نمانده پر شود. از این پا و آن پا کردن خسته شدم. ولی باید هرچه زودتر تصمیم میگرفتم. میدانستم اگر برکهی بزرگ روبهرویم را دور بزنم و خودم را به اسکله برسانم، تصمیم گرفتن برایم راحتتر میشود. در آن صورت یا سوار اتوبوس شهرک میشدم و میرفتم خانه ی مادربزرگ و یا اینکه خودم را میانداختم داخل قایق بزرگی که میرفت طرف جزیره. آن وقت اگر پشیمان هم میشدم فایدهای نداشت و نمیتوانستم برگردم. تنها جایی که میتوانستم رفتن به هر دو جا را در دهانم مزه مزه کنم و دوباره برگردم. سکوی جلوی مدرسه بود. صدای رعد و برق بلند شد. نگاهی به آسمان کردم. ابرهای سیاه، درهم پیچیدند و پیش میآمدند.»
زمان
۵ ساعت و ۴۸ دقیقه
حجم
۳۱۹٫۴ مگابایت
قابلیت انتقال
دارد
زمان
۵ ساعت و ۴۸ دقیقه
حجم
۳۱۹٫۴ مگابایت
قابلیت انتقال
دارد