دانلود و خرید کتاب صوتی باغ‌ وحش اساطیر

کتاب صوتی باغ‌ وحش اساطیر نوشتهٔ احسان رضایی است. نویسنده گویندگی این کتاب صوتی را انجام داده و نوین کتاب گویا آن را منتشر کرده است؛ کتابی که با لحنی طنز به موجودات اسطوره‌ای و خیالی می‌پردازد و با آن‌ها شوخی می‌کند.

درباره کتاب صوتی باغ‌ وحش اساطیر

احسان رضایی در کتاب صوتی باغ‌ وحش اساطیر وقایع امروزی را با داستان‌های اسطوره‌ای ایرانی ترکیب کرده و متنی خلاق از طنز فارسی را برای مخاطب خود ارائه کرده است. گفته شده که این اثر یکی از بهترین نمونه‌های طنز فارسی است. با شنیدن این کتاب صوتی با سبکی جدید در طنز آشنا می‌شوید. این اثر صوتی تلفیقی از داستان‌ اسطوره‌های ایرانی با شوخی‌های امروزی را در خود دارد. نویسندهٔ کتاب در هر فصل، به یک موجود افسانه‌ای پرداخته و روایت‌های غالبی را که تاکنون از آن موجودات شنیده‌ایم، بازنویسی کرده‌ است. حیوانات مشهوری چون سیمرغ، دیو و اژدها تا موجوداتی که شاید این کتاب برای اولین بار ما را با آن‌ها آشنا می‌کند، چون ببر بیان و شبدیز و کرمِ هفتواد در داستان‌های این اثر حضور دارند. این اثر صوتی را می‌توانید با صدای نویسنده بشنوید.

شنیدن کتاب صوتی باغ‌ وحش اساطیر را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب صوتی را به دوستداران اساطیر و علاقه‌مندان به داستان‌های طنز پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب صوتی باغ‌ وحش اساطیر

«می‌گویند رکورد جهانی بدنسازی اسب‌ها، برای یک اسب انگلیسی به اسم سامپسون است که در 1864 بردندش روی باسکول و دیدند 1524 کیلو ‌است و متر هم که کردند، سر تا دمش 219 سانتی‌متر بوده. این درحالی است که ما خودمان «رخش مذگان» داریم و قدوقامت رخش طوری بوده که وقتی کشته شد و خواستند برای ختم و دفن و شب هفت بیاورندش، جرثقیل‌های معمولی جوابگو نبود و مجبور شدند از هند فیل خبر کنند و تازه همین عملیات هم دو روز طول کشید:

« دو روز اندر آن کار شد روزگار

تنِ رخش بر فیل کردند بار.»

این است که آدم باید خودش عاقل باشد. از این سامپسون مامپسون‌ها، ما خودمان پرتقالش را در شمال داریم. اسب، اما مقوله دیگری است. شما خودت حسابش را بکن که رستم با آن یال‌ و کوپال و گرز و بند و بساط، سوار هر اسبی که نمی‌توانسته بشود. هرکول هم هیکلش شبیه رستم بود، اما هیچ اسبی نمی‌توانست وزنش را تحمل کند، ماشین هم شاسی‌شان می‌آمد پایین و می‌خورد کف آسفالت، بنابر این استاد تواضع به خرج داده، رژیم لاغری را بهانه می‌کرد و پیاده می‌رفت. اما از آنجایی که ما:

«شکر ایزد فن‌آوری داریم

صنعت ذره‌پروری داریم

وزنه‌برداری است ورزش ما

چون فقط نان بربری داریم»

در زمینه تولید ادوات سنگین هم به خود‌کفایی رسیده، برای پهلوان‌مان یک اسب مناسب دست‌وپا کردیم تا رستم پیاده گز نکند. این اسب از همان کرّگی‌اش برای رستم نامزد شده بود.»