دانلود کتاب صوتی پیرمرد و حوری با صدای سینا خدادادی + نمونه رایگان
تصویر جلد کتاب صوتی پیرمرد و حوری

دانلود و خرید کتاب صوتی پیرمرد و حوری

نویسنده:اکبر صحرایی
انتشارات:به نشر
امتیاز:
۴.۰از ۵ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب صوتی پیرمرد و حوری

کتاب پیرمرد و حوری نوشته اکبر صحرایی است. این کتاب روایت‌هایی جذاب و پرکشش دارد از روزگاران گذشته. روزهایی که برای بسیاری از مردم پر از خاطره و ترس و اضطراب است اما نسل امروز شاید چندان اطلاعاتی از آن نداشته باشد. کتاب پیرمرد و حوری ۲۲ داستان کوتاه است درباره جبهه‌های جنگ تحمیلی.

درباره کتاب پیرمرد و حوری

این کتاب درباره حوادث روزمره و جذابی است که در پشت جبهه‌های جنگ اتفاق می‌افتد. عنوان بعضی از داستان‌های کتاب پیرمرد و حوری میتوان به پیرمرد و حوری، آنا، کربلای ۴، پنج سرباز و شاپور، دزلی، بی‌سیم و … اشاره کرد. کتاب اگرچه برای بزرگسالان نوشته شده اما روایت‌های جذاب آن برای نوجوانان هم مناسب است و آنان را با خودش همراه می‌کند.

خواندن کتاب پیرمرد و حوری را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات داستانی پیشنهاد می‌کنیم

بخشی از کتاب پیرمرد و حوری

برگشتم توی نخلستان بالای سر شاپور. روی پشتم کولش کردم و تا لب رودخانه یک‌نفس دویدم. شُرشُر از تنم عرق می‌چکید. آمدم قایق موتوری را از نهر بیرون بکشم، پایم گرفت به جنازه بادکرده‌ای که دمر، داخل نهر شناور بود! بوی تَعفُن مشامم را آزرد. وز وز مگس‌های اطراف جنازه، گوشم را پُر کرد. تسمه موتور قایق را کشیدم. روشن شد. شاپور را کف قایق خواباندم و تخته‌گاز حرکت کردم آن‌طرف رودخانه. گلوله‌های توپ و خمپاره توی رودخانه و پشت سیل‌بند فرود می‌آمدند. آن‌سوی رودخانه شاپور رنگ تو صورت نداشت. ذهنم رفت به خواهر ندیده‌اش که لابد منتظر بود و یا نبود! قایق موتوری را رها کردم و دویدم دنبال کمک ...

- ای کاروان آهسته ... آن دل که با ...

مرد نوحه‌خوان با موی و ریش جوگندمی، عقب تویوتایی ایستاده با صدای نازک که بیشتر شبیه صدای زنان بود، می‌خواند. چند موج جوان و میان‌سال دورتادور تابوت‌ها حلقه زده بودند، سینه می‌زدند، باز و بسته می‌شدند و هم‌نوا می‌شدند با مرد پشت تویوتا ...

رسیدم به مردی که از پشت تویوتای خرگوشی، صندوق مهمات خالی می‌کرد. نزدیک شدم. صدایش زدم. برگشت، ۳۰ سال داشت و توی صورت سبزه‌اش خط زخمی گوشت‌آورده از لب تا زیر چشمش امتداد داشت! لابد جای تیر یا ترکش بود. شاپور را نشان دادم.

- باید برسونمش جزیره مجنون، کمک می‌خوام!

آتش‌بار دشمن امان نداد. پشت سر هم هوای بالای سرم با صدای کشدار و مهیبی شکافته شد و ۴۰ گلوله بلند کاتیوشا روی سیل‌بند و خاکریز فرو ریخت. ترکش، دود و خاک لوله شد توی هوا. به خود آمدم، چسبیده بودم زمین. دولاغ و دود که نشست، چشمم افتاد به سه‌چهار جنازه که درازکش بودند روی زمین. ناله زخمی‌ها هوا بود. 

💕Fati💕
۱۴۰۲/۰۵/۳۰

به نظرم جالب نبود

زمان

۲ ساعت و ۴۳ دقیقه

حجم

۱۴۹٫۷ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۰

قابلیت انتقال

ندارد

زمان

۲ ساعت و ۴۳ دقیقه

حجم

۱۴۹٫۷ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۰

قابلیت انتقال

ندارد

قیمت:
۲۲,۵۰۰
۹,۰۰۰
۶۰%
تومان