دانلود رایگان کتاب صوتی شماره پنج با صدای فاطمه نیرومند
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب صوتی شماره پنج

دانلود و خرید کتاب صوتی شماره پنج

معرفی کتاب صوتی شماره پنج

کتاب گویای «شماره پنج» نوشته مرتضی قاضی، به تهیه‌کنندگی فاطمه بی‌تقصیر فدافن، صداپیشه‌گی و روایت فاطمه نیرومند و صدابرداری آزاده بحرانی در 276 دقیقه تهیه شده است. این کتاب که در انتشارات مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس چاپ شده است، نقش زنان در مقاومت آبادان به روایت فاطمه جوشی را بازگو می‌کند. «شماره پنج» حاصل تلاش ۱۴ جلسه گفت‌وگوی فاطمه حسینی و مرتضی قاضی با راوی کتاب است و به نحوه‌ٔ مقاومت مردم آبادان تا پیش از عملیات ثامن‌الائمه و شکست حصر آبادان، زنان شهید آن دیار، نحو‌ه‌ی تدارک و پشتیبانی از برادران رزمنده، چگونگی سازمان‌دهی خواهران و شیوه‌های فرماندهی بسیج خواهران می‌پردازد.

درباره کتاب شماره پنج

کتاب گویای «شماره پنج» اولین اثر مشترک مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس و معاونت صدای رسانه ملی می‌باشد. این کتاب درباره‌ی نقش زنان در مقاومت آبادان و بازخوانی روایت فاطمه جوشی، به قلم مرتضی قاضی است.

«فاطمه جوشی» در ابتدای جنگ فرماندهی بسیج خواهران سپاه پاسداران آبادان را بر عهده‌ داشت و در دوران دفاع مقدس، به‌ویژه در طول یک سال محاصره‌ی آبادان، نقش مهمی در سازمان‌دهی بانوان این منطقه ایفا کرد.

وی قبل از شروع جنگ نیز فعالیت می‌کرد؛ اما با حمله‌ی ارتش عراق به مرزهای جنوبی کشور، حضور او و دیگر زنان آبادانی در دفاع مقدس شکل تازه‌ای پیدا کرد.

درواقع این کتاب، تنها بیان خاطرات خانم جوشی نیست، بلکه فعالیت‌ها و نقش زنان آبادان در سال‌های ابتدایی دفاع مقدس را نیز بازگو می‌کند.

کتاب شماره پنج را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب به علاقه‌مندان به تاریخ شفاهی به خصوص تاریخ زمان جنگ تحمیلی پیشنهاد می‌شود.

بخشی از کتاب شماره پنج

اعالمیه ها که دستم می رسید، توی جاهای شلوغ پخش می کردم. چند بار همراه خودم بردم مدرســه. طوری که کسی متوجه نشود، می دادمشــان به بچه هایی که مطمئن بودند. مثال ازشــان جزوه یا کتاب می گرفتم، می گفتم: »می شه بدی امشب بخونم فردا برات بیارم؟« اعالمیه می گذاشتم الی برگه ها، فردا بهش برمی گرداندم. گاهی هم زنگ آخر می گذاشــتم روی نیمکت ها و می رفتــم. بعضی از بچه ها که می خواســتند خیلی مخفی کاری کنند، اعالمیه ها را می چپاندند روی پیشخوان بوفه مدرسه. گاهی حتی کسی هم متوجه نمی شد که اینها اعالمیه اند. هیچ کس نمی دانســت این اعالمیه ها را چه کســی می آورد آبادان. خود خانم محمدی هم نمی دانســت. ولی می دانســتیم حاج آقای جمی* از کســانی بود که اعالمیه های امام را که از این طرف و آن طرف برایش می آمد، چاپ و تکثیر می کرد و می فرستاد شهرهای دیگر. توی آبادان چند تا مسجد معروف بود که فعال بودند.

یکی از آنها مسجد جمی بود. خیلی از بچه های انقالبی از همین مسجد پا گرفتند. آن موقع نمی شناختمشــان؛ بعد از انقالب که آمدند ســپاه، فهمیدیم بچه های فعال مســجد جمی همین ها بودند. من بعضی وقت ها همراه دخترهای همسایه می رفتم آنجا. فعالیتی نداشتیم؛ یا می رفتیم نماز جماعت حاج آقا، یا روضه گوش می کردیم. گاهی هم خود حاج آقا ســخنرانی می کــرد؛ حرف هایش مذهبی بود، ولی در لفافه حرف هایش را می زد. اگر کسی خوب توجه می کرد، حرف هایش را می فهمید. آن روزها کارم همین بود؛ از این مســجد به آن مســجد، از این مجلس به آن مجلس. یک جا بند نمی شدم.


زمان

۰

حجم

۰

قابلیت انتقال

ندارد

زمان

۰

حجم

۰

قابلیت انتقال

ندارد