دانلود و خرید کتاب تعقیب خورشید تریسی پترسون ترجمه سروناز فرهنگ فر
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب تعقیب خورشید

کتاب تعقیب خورشید

معرفی کتاب تعقیب خورشید

کتاب تعقیب خورشید رمانی به قلم تریسی پترسون است که با ترجمهٔ سروناز فرهنگ فر در انتشارات نباتی چاپ شده است. این کتاب داستان عشقی غیر‌منتظره، فداکاری و آشنایی فرهنگ‌های مختلف است.

درباره کتاب تعقیب خورشید

وقتی پدر هانا دندریج در منطقهٔ جنگ زدهٔ می‌سی‌سی‌پی ناپدید می‌شود، هانا علاوه‌بر مسئولیت نگهداری از خواهر و برادر کوچک‌ترش، با وظیفهٔ مراقبت از گاوداری که پدرش به‌تازگی در تگزاس خریده هم روبه‌رو می‌شود. یک ازدواج راحت می‌تواند او را از این مخمصه نجات بدهد... اما آیا این کار خواستهٔ قلبی اوست؟

سرباز زخمی ویلیام بارنت وقتی به خانه برمی‌گردد متوجه می‌شود که گاوداری خانوادگی او را مصادره کرده‌اند. هرچند از این شرایط غیر‌منتظره خشمگین می‌شود، اما وقتی متوجه می‌شود که زن جوان زیبا و فوق‌العاده صبوری که همراه خانواده‌اش در گاوداری زندگی می‌کند، به‌شدت در تلاش است که آنجا را سر پا نگه دارد؛ غافلگیر می‌شود.

آن‌ها با وجود این شرایط به آتش‌بس ناراحت کننده‌ای رضایت می‌دهند... و جاذبهٔ غیر‌قابل‌انکاری بینشان شکل می‌گیرد. در زمینی که وفاداری‌ها در جناح‌های مختلف تقسیم شده و در کشوری که در اثر جنگ ویران شده، آیا می‌توان به زنده‌ماندن اولین جوانه‌های عشق امیدوار بود؟

خواندن کتاب تعقیب خورشید را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

تمام کسانی که به رمان‌های عاشقانه و هیجان‌انگیز قدیمی علاقه‌مندند از این کتاب لذت خواهند برد.

درباره تریسی پترسون

تریسی پترسون یکی از نویسندگان موفقی است که برندهٔ جوایز مختلفی شده و تاکنون بیشتر از ۱۰۰ جلد کتاب نوشته است. او همچنین در مورد موضوعات مختلفی از جمله عاشقانه‌های الهام‌بخش و تحقیقات تاریخی کارگاه‌های نویسندگی و کنفرانس‌های زیادی برگزار کرده است. او همراه با خانواده‌اش در مونتانا زندگی می‌کند.

بخشی از کتاب تعقیب خورشید

«هانا به اتاق غذاخوری اشاره کرد. «اگه شما آماده‌این، میز رو چیدن.»

ویلیام تایید کرد و دنبال او به طرف میز رفت. وقتی پابلو و پِپیتا پشت میز نشستند تعجب کرد. خوانیتا و برتو هم به آنها ملحق شدند. برتو اعلام کرد: «توماس داره نگهبانی میده. اون و دی‌جی. شما دی‌جی رو نمی‌شناسید اما در سواری مهارت داره.»

ویلیام آن مرد جوان را دیده بود اما نپرسید چه کسی بود. از طرفی توماس اِرلی را به خوبی می‌شناخت. مرد سیاهپوست آزاد داراییِ ارزشمند بارنت‌ها محسوب می‌شد و ویلیام برای او احترام زیادی قائل بود. خوانیتا رشته¬ی افکار او را پاره کرد. «بعد از این‌که دعا کردیم برای اونها و دیگو کمی غذا می‌برم.»

جمع شدن همه دور میز عجیب به نظر می‌رسید. پدر ویلیام هرگز اجازه نمی‌داد نیروهایی که استخدام کرده بود وارد خانه شوند. او مردی بود که به شدت باور داشت باید مردم را در جایگاه خودشان نگه داشت. این موضوع شامل پسرهایش هم می‌شد. او با دستی محکم بر اعضای خانواده‌اش حکمرانی می‌کرد و همیشه توقع داشت بهترین¬های خودشان را ارائه دهند.

ویلیام به طرف هانا آمد و کنار او ایستاد، هانا پرسید: «اون به شما چی گفت؟»

«مردی که تو تاریکی راه می‌رود گفت شما شجاع‌ترین زن سفید پوستی هستین که تا حالا شناخته.» ویلیام سرش را تکان داد. «من فکر می‌کنم شما از همه احمق‌ترین.»

هانا از شنیدن این حرف شوکه شد. «من فقط سعی داشتم کمک کنم.»

«خیلی راحت ممکن بود کشته بشید. کومانچی‌ها اومده بودن اینجا تا پسرشون رو ببرن. براشون هم مهم نبود برای این کار مجبور بشن چند نفر رو بکشند. خرس شب تنها پسر رئیس قبیله‌ست. این اولین حمله‌ی اون بود. حاضر بودن برای مطمئن شدن از امنیت پسرشون همه‌ی ما رو بکشند.»

هانا دست به کمر ایستاد. خشم به سرعت جایگزین ترسش شد. «اما این کار رو نکردن. متوجه شدن که ما نمی‌خواستیم به اونها صدمه بزنیم. می¬خواستم بهشون نشون بدم که حاضرم برای صلح با اونها جون خودم رو به خطر بندازم.» تا حدودی به خودش می‌بالید. «تا جایی که من متوجه شدم این کار جواب داد.»

«شما مدت زیادی در این بخش از کشور زندگی نکردین و با این کارها مدت زیادی دووم نمیارید.» ویلیام سرش را تکان داد و برگشت تا برود. «دوشیزه دندریج، شما زن خطرناکی هستین.» »

حجم

۰

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۳۱۸ صفحه

حجم

۰

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۳۱۸ صفحه