کتاب رجعت آفتاب
معرفی کتاب رجعت آفتاب
کتاب رجعت آفتاب اثر مشترک سید صادق خاموشی و مریم رضایی است که در انتشارات ماهواره منتشر شده و دربردارنده مجموعه اشعار این شاعر است.
این اثر دو بخش دارد. بخش اول شامل اشعاری است که در قالب غزل و رباعی سروده شدهاند و بخش دوم، غزلها و دوبیتیهای مریم رضایی است. در بخش اول بیست و یک شعر را میخوانیم و در بخش دوم شانزده شعر در انتظار خوانده شدن، نشستهاند.
کتاب رجعت آفتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
رجعت آفتاب را به تمام دوستداران آثار شاعران معاصر پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب رجعت آفتاب
اشعاری از سید صادق خاموشی
با انعکاس روی تو ای آفتاب من
بی معنی است در دل شب، اضطراب من
تعظیم جز به خالق رویت مگر رواست؟
ای مردمان چشم تو عالیجناب من
حرف از بهشت و وعدهٔ گندم چه میزنی؟
ای گونه هات گندم و چشمت شراب من
بشکن طلسم ساحرهٔ پیر قصه را
ای تو پری فرشتهٔ خواب و کتاب من
تکلیف روزگار شب آلود روشن است
با انعکاس روی تو ای آفتاب من
***
خورشید اگر نمیشدی آیینه تار بود
چشم درشت پنجرهها پرغبار بود
امروز خانه ثانیهای امنیت نداشت
بیم بزرگ آینه از سنگسار بود
دیروز اگر تو کاوهٔ دیگر نمیشدی
مغز جوان و پیر همه، سهم مار بود
ای سرو! بی رشادت تو باغ سرخ گل
امروز زیر چکمهٔ پاییز، خوار بود
ای مرد سبزپوش شقایق نشان شده!
تقویم ما بدون شما بی بهار بود
***
آنسان که آفتاب سحرخیز میرود
ایام تلخ و سرد و شب انگیز میرود
تقویمها همیشه ورق میخورند و باز
با نوبهار موسم پاییز میرود
عشق است شاه فاتح و شیرین روزگار
از یاد، ملک و شوکت پرویز میرود
آدم به سیب و گندم و فردوس میرسد
روزی مترسک از سر جالیز میرود
ایام اگرچه زهرتر از زهر شد ولی
تلخی نکن عزیز که این نیز میرود
***
اشعاری از مریم رضایی
بر سر چشم دل من میگذاری تا تو پا
میشود این کلبهٔ درویشی من باصفا
باور من کوچهٔ پربرف باشد یا کویر
ردپای یاد تو بر روی آن ماند بجا
میزند در کوه عشقت قلب من فریاد باز
تا که شاید از دل سنگ تو برخیزد صدا
بینوا مثل قناری، در قفس افتادهام
این قناری در هوای چشم تو باشد رها
شعر چشمان تو را ای عشق باید چون سرود؟
لال باشد در بیان تو زبان واژهها
***
واژههایم را بشویم، در میان جوی شعر
تا زلالی یاد گیرد حرف دل از خوی شعر
طبع من دریا شود، آغوش خود را وا کند
تا تولد یابد از دریای طبعم قوی شعر
شعر، ماهی در دل شب های تاریک من است
حوض چشمم می زند فواره ها با روی شعر
تا زند زخمی به قلب من زبان روزگار
درد آن درمان شود با مرهم و داروی شعر
این زمانه که زبانش نیش بر دل میزند
من پی شیرین زبانیهام با کندوی شعر
مادرم شعر است در این عصر بی مهر و وفا
کودک دل سر گذارد بر سر زانوی شعر
***
به یکباره خزان در پنج مرداد
به سوی باغ میهن روی بنهاد
به باغ آمد خزانی تیشه در دست
برای قتل عام سرو و شمشاد
ز راه کین، نقاق از پشت آمد
و زد بر قلب نازک، تیغ فولاد
چو داد آزار، قلب دوستان را
شد از اینکار، خصم و کینه دلشاد
دلم را خانهای ویرانه کردند
چو شد ویرانهای اسلام آباد
ندانستند اما خار و خسها
که دادند آبروی خویش بر باد
ندانستند مردن در ره عشق
برای عشق بازان است میلاد
ندانستند صیادیم و آنها
گرفتارند آخر سر به مرصاد
حجم
۲۶٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۵۰ صفحه
حجم
۲۶٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۵۰ صفحه