دانلود و خرید کتاب سوز عشق علیرضا مستشاری
تصویر جلد کتاب سوز عشق

کتاب سوز عشق

انتشارات:نشر معارف
امتیاز:
۵.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب سوز عشق

علیرضا مستشاری کتاب سوز عشق را در توصیف عشق‌های آسمانی و زمینی نوشته است و دفتر نشر معارف آن را منتشر کرده است.

درباره کتاب سوز عشق

عشق یکی از زیباترین احساساتی است که هر فردی در زندگی خود تجربه می‌کند. احساسی عمیق که با دوست داشتنی بیش از حد معمول معنا می‌شود و چشم فرد را به روی حقیقت می‌بندد. او را کور می‌کند و زندگی‌اش را به طور کلی متحول می‌کند. زیبایی‌های دنیا در نظرش چندین برابر زیباتر می‌شود و زشتی‌ها از پیش چشمش محو می‌شوند. 

در این میان، عشق‌های دیگری هم وجود دارند که از حالت زمینی خارج شده‌اند و حالتی عرفانی و آسمانی به خود گرفته‌اند. مثل عشقی که انسان نسبت به خالقش در خود احساس می‌کند. مانند عشقی که بنده‌ای نسبت به خداوند دارد و عشقی که خالق به مخلوقش دارد.

علیرضا مستشاری در کتاب سوز عشق از عشق‌های آسمانی و زمینی گفته است. آن‌ها را توصیف کرده و خصوصیات، معیارها، روابط عاشقانه و ... را بیان کرده است.

کتاب سوز عشق را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

این کتاب رنگ و بوی عاشقی دارد و هرکسی که دوست دارد عشق را معنا کند می‌تواند از مطالب کتاب سوز عشق استفاده کند.

بخشی از کتاب سوز عشق

 در عشق، خستگی بی‌معناست

عاشق همیشه سخنش را با معشوق به‌درازا می‌کشاند، آنها هیچ‌گاه با یکدیگر کوتاه و خلاصه سخن نمی‌گویند. مطلبی که در پنج دقیقه می‌شود بیان کرد، آنها چند ساعت طول می‌دهند.

حضرت موسی (ع) عاشق خدا بود، وقتی خداوند یک کلمه گفت: «وَمَا تِلْک بِیمِینِک یا مُوسَی؛ این چیست در دست تو ای موسی!؟» او می‌توانست کوتاه جواب دهد و بگوید عصاست. می‌توانست با بی‌ادبی جواب دهد و بگوید: مگر نمی‌بینی؟ اما جواب داد:

(قَالَ هِی عَصَای أَتَوَکأُ عَلَیهَا وَأَهُشُّ بِهَا عَلَی غَنَمِی وَلِی فِیهَا مَآرِبُ أُخْرَی)؛۳ گفت: این عصای من است؛ بر آن تکیه می‌کنم، برگ درختان را با آن برای گوسفندانم فرو می‌ریزم، و مرا با آن کارها و نیازهای دیگری است!

هنگامی که عاشق با معشوقش حرف می‌زند، طول می‌دهد. اگر موسی فقط می‌گفت: این عصای من است، کافی بود؛ ولی کلامش را طول داد. وقتی خدا گفت: «اذْهَبْ إِلَی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَی؛ به‌سوی فرعون برو؛ زیرا او طغیان نموده است.» اگر ما بودیم، می‌گفتیم هر کجا بگویی می‌روم، ولی مصر نمی‌روم؛ چون در آنجا تحت تعقیب هستم و نقطه ضعف دارم، جانم در خطر است و... . ولی موسی در جواب با شیرین‌زبانی گفت:

قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی * وَیسِّرْ لِی أَمْرِی * وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسَانِی * یفْقَهُوا قَوْلِی.

خداوندا به من شرح صدر عنایت فرما * کارم را آسان گردان * لکنت زبانم را برطرف فرما * حرف‌هایم را به آنها بفهمان.

حال موسی یک تقاضای دیگر دارد و این است که برادرش هارون در این مأموریت همراه وی گردد؛ ولی او یک باره نگفت به شرط اینکه برادرم را همراهم گردانی؛ بلکه گفت: «وَاجْعَلْ لِی وَزِیرًا؛ یک وزیر برایم قرار ده». سپس گفت: آن وزیر فامیل من باشد. آنگاه گفت: هارون باشد و در نهایت گفت: این هارون برادر من است، سپس برای اینکه کسی تصور نکند موسی به دنبال استفاده از نفوذ خود (پارتی‌بازی) است گفت: این برادر را برای این می‌خواهم که در این مأموریت پشتیبان و شریک رسالتم باشد.

اگر موسی با گردنکشی و زور این خواسته‌ها را از خداوند می‌خواست، آنگاه ماجرا طور دیگری پیش می‌رفت؛ ولی لحن و ادامه آیه را ببینید:

کی نُسَبِّحَک کثِیرًا * وَنَذْکرَک کثِیرًا * إِنَّک کنْتَ بِنَا بَصِیرًا؛

تمام این خواسته‌ها برای این است که تو را فراوان تسبیح کنیم و ذکر و یاد تو را در دل‌ها فراوان گردانیم و البته تو می‌دانی که در دل ما چیزی غیر از اینها نیست.

تا جایی که خداوند فرمود: «قَدْ أُوتِیتَ سُؤْلَک یا مُوسَی؛ موسی هرچه می‌خواهی به تو می‌دهم» و در نهایت، این شیرین‌زبانی‌ها به جایی رسید که خداوند فرمود: «وَاصْطَنَعْتُک لِنَفْسِی؛ اصلا برای خودم ساختمت» از این بهتر چه می‌شود؟ این کلام زیبای خداوند که بی‌نظیرترین سخن است، نتیجة آن طول‌دادن کلام و دلبری‌های موسی است.

نکته جالب دیگر این آیه، این است که سؤال از طرف خداوند شروع می‌شود؛ درحالی‌که معمولاً این عاشق است که به دنبال سؤال می‌گردد که با معشوق خود حرف بزند، گویی خدا عاشق بنده‌اش شده!

سخن‌گفتن حضرت عیسی (ع) با خداوند نیز جالب است:

«وَإِذْ قَالَ اللَّهُ یا عِیسَی ابن‌مَرْیمَ أَأَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِی وَأُمِّی إِلَهَینِ مِنْ دُونِ اللَّه؛

خداوند به عیسی‌بن‌مریم می‌گوید: آیا تو به مردم گفتی که من و مادرم را به عنوان دو معبود غیر از خدا انتخاب کنید؟!»۴

خطاب خداوند، با لحنی تند است، ولی عاشق (عیسی) تندی نمی‌کند. حضرت عیسی (ع) می‌توانست به چند شکل جواب دهد: برای مثال بگوید: «نه نگفتم» که این بی‌ادبی است؛ چون عاشق در برابر معشوق کوتاه سخن نمی‌گوید یا دیگر اینکه بگوید: «نه به جان مادرم من نگفتم...»، که این نیز حرف‌زدن ترسوهاست نه عاشق‌ها یا اینکه درنهایت این‌طور بگوید:

«سُبْحَانَک مَا یکونُ لِی أَنْ أَقُولَ مَا لَیسَ لِی بِحَقٍّ إِنْ کنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِی وَلا أَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِک إِنَّک أَنْتَ عَلامُ الْغُیوبِ * مَا قُلْتُ لَهُمْ إِلا مَا أَمَرْتَنِی بِه.

منزهی تو! من حق ندارم آنچه را شایسته من نیست، بگویم! اگر چنین سخنی را گفته باشم، تو می‌دانی! تو از آنچه در روح و جان من است، آگاهی و من از آنچه در ذات (پاک) توست، آگاه نیستم! به یقین، تو از تمام اسرار و پنهانی‌ها با خبری، من جز آنچه مرا به آن فرمان دادی، چیزی به آنها نگفتم.

از اینجا به بعد خودش را شیرین‌تر می‌کند:

«أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّی وَرَبَّکمْ وَکنْتُ عَلَیهِمْ شَهِیدًا مَا دُمْتُ فِیهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّیتَنِی کنْتَ أَنْتَ الرَّقِیبَ عَلَیهِمْ وَأَنْتَ عَلَی کلِّ شَیءٍ شَهِیدٌ *إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبَادُک وَإِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّک أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکیمُ.

به آنها گفتم: خداوندی را بپرستید که پروردگار من و پروردگار شماست و تا زمانی که در میان آنها بودم، مراقب و گواهشان بودم؛ ولی هنگامی که مرا از میانشان برگرفتی، تو خود مراقب آنها بودی و تو بر هرچیز، گواهی! (بااین‌حال) اگر آنها را مجازات کنی، بندگان تواند (و قادر به فرار از مجازات تو نیستند) و اگر آنان را ببخشی، توانا و حکیمی (نه کیفر تو نشانه بی‌حکمتی است و نه بخشش تو نشانه ضعف!).

به‌طور کلی، عشق اشتهایی سیرنشدنی در وجود عاشق به وجود می‌آورد. او می‌کوشد با اندک بهانه‌ای سر سخن را با عشق خود باز کند و حتی اگر ساعت‌ها این سخن و ارتباط طول بکشد، هیچ‌یک احساس خستگی نمی‌کنند؛ حتی احساس نمی‌کنند که این حرف‌ها گاهی بسیار ساده و تکراری هستند و بسا هیچ فایده‌ای هم نداشته باشند. اما کم‌ترین فایده آن، همین ارتباطی است که عطش عشق، خواهان آن است. همین سخن‌های ساده و بیان خاطره‌های معمولی آن‌قدر برای دو طرف زیباست که زمان را به تسخیر خود در می‌آورد؛ زیرا هدف، نفس آن جملات و کلمات نیست، بلکه هدف، بودن در محضر معشوق است.

شاید باورش سخت باشد؛ ولی من عاشقی را می‌شناسم که در یک شبانه‌روز، بیست و دو ساعت با معشوقش تلفنی صحبت کرده است. اگر همه آن بیست و دو ساعت را خلاصه کنید، جمله‌ای بیشتر نمی‌شود و آن اینست که «دوستت دارم» همین و بس! لازمه این دوست‌داشتن و عشق، طول‌دادن آن سخن‌هاست.

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۴۹٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۹۶ صفحه

حجم

۴۹٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۹۶ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
۱۵,۰۰۰
۵۰%
تومان