کتاب اینک و اینجا
معرفی کتاب اینک و اینجا
کتاب اینک و اینجا مجموعه گفتگوهایی با اکهارت تله، مربی معنوی مهشور است که وحید مهدیخانی گردآوری و به فارسی ترجمه کرده است. در این اثر با مجموعهای تاثیرگذار از تعالیم این مربی معنوی آشنا میشویم.
درباره کتاب اینک و اینجا
اکهارت تله که به عنوان مربی معنوی و یکی از تاثیرگذارترین افراد در سراسر دنیا شناخته میشود، سالهاست که به نوشتن کتاب و برگزاری سمینارهای مختلف مشغول است. از آثار او در ایران هم استقبال خوبی به عمل آمده است. وحید مهدیخانی در کتاب اینک و اینجا به سراغ گفتگوهای مختلفی رفته است که در طول این سالها با این استاد بزرگ جهانی صورت گرفته است. او همه گفتگوها را در یک مجموعه گردآوری کرده و منتشر کرده است.
کتاب اینک و اینجا میتواند راهنمایی باشد برای تمام آنهایی که دوست دارند به طور کلی با طرز تفکر و آموزههای او آشنا شوند. همچنین این اثر برای کسانی که کتابهای دیگر او را خواندهاند، حکم یک راهنما را دارد که سرشار است از نکاتی بدیع و دانستنیهایی جدید.
کتاب اینک و اینجا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر دوست دارید به بیداری درونی برسید، خواندن کتاب اینک و اینجا میتواند به شما کمک کند تا با تعالیم اکهارت تله به طور کلی آشنا شوید. اگر آثار دیگر او را خواندهاید، این اثر میتواند نکاتی جذاب و جدید برای شما داشته باشد.
درباره اکهارت تله
اکهارت تله که با نام اکهارت تول هم شناخته میشود، نویسنده و معلم آلمانی است. او در سال ۱۹۴۸ متولد شد. در اسپانیا بزرگ شد و در حال حاضر در کانادا زندگی میکند. پدر و مادرش از یکدیگر جدا شده بودند و اکهارت با پدرش به اسپانیا رفت. پدرش اصراری به مدرسه رفتن نداشت و از همین رو او در خانه به مطالعه نجوم، ادبیات و زبان پرداخت. در سن نوزده سالگی به انگلستان رفت و به مدت سه سال مشغول تحصیل زبانهای آلمانی و اسپانیایی شد. در این دوران وی به خاطر وجود افسردگی، ترس و اضطراب در زندگی خود همواره به دنبال یافتن پاسخ سؤالهای زندگی خود نیز بود و از این رو در سن ۲۲ سالگی تصمیم گرفت جستجوی خود را در زمینههای فلسفه، ادبیات و روانشناسی دنبال کند و بنابراین در دانشگاه لندن ثبت نام کرد. پس از فارغالتحصیلی، تحصیلات تکمیلی خود را در سال ۱۹۷۷ در دانشگاه کمبریج آغاز نمود، اما پس از زمان کوتاهی تحصیلات خود را نیمهکاره گذاشت.
اکهارت تله میگوید پس از ترک کمبریج درحالی که ۲۹ ساله بود دگرگونی عمیقی را تجربه میکند. شبی با رنج غیرقابل تحمل افسردگی و با میلی شدید به خودکشی، از خواب بیدار میشود و به یک شهود دگرگونکننده دست مییابد. او این تجربه را اینطور توضیح میدهد: " من نمیتوانستم خودم را تحمل کنم. ناگهان سؤالی به ذهنم آمد که جوابی برایش نداشتم. این من کیست که نمیتواند خودم را تحمل کند؟ ناگهان با یک فضای خالی روبرو شدم. در آن لحظه نمیدانستم که خود ساخته شده توسط ذهنم- با تمام سنگینی، مشکلات و زندگی کردن در گذشته ناخوشایند یا آینده ترسناک - فرو ریخته و ناپدید شده است. فردا صبح که از خواب برخاستم همه چیز در صلح و آرامش بود. چون دیگر از خود خبری نبود. تنها حضور و بودن را تجربه میکردم. تنها مشاهدهگر بودم". این احساس ادامه پیدا کرد و او حسی نیرومند از آرامش را در تمام موقعیتهای زندگی تجربه میکرد. تولی تحصیلات دکترای خود را نیمه کاره رها کرد و به مدت تقریباً دو سال بیشتر وقت خود را در پارک راسل در مرکز لندن، در حالتی از سرخوشی عمیق به تماشای جهان نشست.
همین تجربه سبب شد تا او در ادامه زندگیاش به یک معلم معنوی تبدیل شود. پس از آن ، او به آمریکای شمالی مهاجرت کرد و کتاب نیروی حال را در سال ۱۹۹۷ منتشر کرد. نوشتن این کتاب او را به شهرت جهانی رساند. وی در ادامه کتاب زمینی نو را تالیف کرد که این کتاب نیز با استقبال بینظیری در دنیا روبرو شد.
بخشی از کتاب اینک و اینجا
د.ذ: آیا از نظر تو وقایع اخیر، همانقدر که وحشتناک بودهاند، دارای این پتانسیل هستند که روشنضمیری عظیمتری را به همراه آورند؟
اکهارت: بله، از نظر من همینطور است؛ بهویژه برای آن گروهی از ما که در فرهنگ و تمدن غرب زندگی میکنیم، مرگ هنوز تا حد زیادی یک تابو است. مرگ به عنوان چیزی وحشتناک تلقی میشود که نباید اتفاق بیفتد. آن معمولاً رد میشود. حقیقت مرگ مورد مواجهه قرار نمیگیرد. آنچه ما در فرهنگ غرب نمیفهمیم این است که مرگ، یک بُعد رهاییبخش دارد. در مرگ یک جنبه دیگر هم وجود دارد. خواه مرگ از طریق عملی خشن برای تعداد زیادی از مردم روی دهد، یا برای یک فرد روی دهد، خواه به طور نابهنگام از طریق بیماری یا تصادف از راه برسد، یا خواه از طریق سن پیری فرا برسد، مرگ همواره یک گشایش است؛ بنابراین هر گاه که ما با مرگ روبرو میشویم، یک فرصت عظیم فرامیرسد.
د.ذ: چرا مرگ یک فرصت است؟
اکهارت: مرگ به این معناست که یک شکل زندگی ناپدید میشود یا امکان حتمی و قریبالوقوعِ ناپدید شدنِ آن وجود دارد، خواه از طریق مرگِ خود ما یا از طریق بیماری یا سن پیری. هنگامی که کسی نسبت به ایدههای قدیمی میمیرد، نوعی مرگ روانشناختی وجود دارد. اَشکال فکریای که شخص با آن به عنوان «من» یکی شده است (هویت نفسانی) به طور ناگهانی از هم میپاشد. در چهره مرگ، بهویژه مرگِ خشن، چیزها دیگر معنایی ندارند؛ بنابراین مرگ، انحلال شکل فیزیکی یا روانی است و هنگامی که یک شکل ناپدید میشود، همواره چیزی که توسط آن شکل، مسدود شده بود، میدرخشد. این همان زندگی واحدِ بیشکل است، آگاهی واحدِ بیشکل است. مرگ لحظه انحلال شکل و فرم است. هنگامی که در برابر آن انحلال مقاومت نشود، یک گشایشی به سوی بُعد مقدس، به سوی یکتای بیشکل و زندگی نامتجلی ظاهر میگردد. به این دلیل است که مرگ، چنین فرصتی باورنکردنی است. بدون انحلال و ناپدیدشدنی که مرگ با خود میآورد، هیچ تحولی در آگاهی بشری وجود ندارد.
د.ذ: تجربه خود تو از مرگ چگونه روی داد؟
اکهارت: من عمیقاً با یک وجود نفسانی و بسیار ناشاد که معتقد بودم «من» است، هویت گرفته بودم. سالها در افسردگی و اضطرابی پیوسته زندگی کردم. یک شب دیگر نتوانستم آن را تاب بیاورم. این فکر به ذهنم آمد: «من دیگر نمیتوانم با خودم زندگی کنم.» آنگاه دیدم که این فکر دارای یک فاعل و یک مفعول است: من و خودم. من از آن فکر عقب کشیدم و پرسیدم: «این خود کیست که من نمیتوانم با آن زندگی کنم؟ باید دو نفر اینجا باشد. من کیستم؟ و این خود کیست که من نمیتوانم با آن زندگی کنم؟»
در آن لحظه، آن احساسی از خود که بر ذهن استوار بود، از هم پاشید. آنچه باقی ماند من بود، نه شکلِ «من»، نه «من» ای که بر داستانی استوار است؛ برای نمونه، داستان ذهنی من، بلکه یک احساس عمیقتری از بودن، از حضور. من در آن شب از نظر روانی مُردم. وجود ساخته ذهن مُرد. من خود را به عنوان آگاهی خالص شناختم: آگاهیای که مقدم بر شکل است قبل از اینکه چیزی بشود، قبل از اینکه یک فکر شود، قبل از اینکه شکل و فرمی از زندگی شود. زندگی واحد، آگاهی واحد که مقدم بر خودِ نفسانی است. آنگاه آرامشی عظیم از راه رسید.
حجم
۱۶۸٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۱۵ صفحه
حجم
۱۶۸٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۱۵ صفحه
نظرات کاربران
این کتاب ما را بسوی خود آگاهی درونی و هوشیاری و همینطور سپاسگزاری از کائنات وا میدارد . و شوق و امید درونی در ما ایجاد میکند.