کتاب سوفی قهرمان
معرفی کتاب سوفی قهرمان
سوفی قهرمان یکی از کتابهای مجموعه ۵ جلدی ماجراهای سوفی اثر لارا برگن است که برای کودکان ۹ تا ۱۲ ساله نوشته شده است.
درباره مجموعه ماجراهای سوفی
سوفی یک دختر پر شور و هیجان و ماجراجو است که در این مجموعه هر دفعه وارد یک ماجرای هیجانانگیز و جذاب تازه میشود. او یک بار کارآگاه میشود، یک بار میلیونر میشود یک بار آنقدر حرف میزند که سر همه را به درد میآورد و در جای دیگر کارهای شگفتانگیزی انجام میدهد که هر کسی را به تعجب وامی دارد. خلاصه سوفی یک دختر عجیب و غریب با کلی ماجراهای جذاب است.
با این مجموعه جدید از لارا برگن، نویسنده ادبیات کودک و نوجوان همراه شوید تا سوفی، این دختر عجیب و غریب و دوست داشتنی را بیشتر بشناسید. شاید شما هم خیلی به سوفی شبیه باشید.
خواندن مجموعه ماجراهای سوفی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
کودکان ۹ تا ۱۲ ساله مخاطبان این مجموعهاند.
بخشی از کتاب سوفی قهرمان
بعد از زنگ ورزش سوفی اصلاً احساس قهرمان بودن نمیکرد.
زنگ بعد ناهار داشتند. راستش نمیدانست چهطوری در کلاس هنر قهرمان شود.
اما فکر کرد یک قهرمان واقعی باید همه جا قهرمان باشد.
حیوانی که با خمیر کاغذ درست کرده بود، دستش بود. هفتهٔ پیش آنها را توی کلاس درست کرده بودند و حالا موقع رنگ کردنشان بود.
خانم بارت، معلم هنر پرسید: «چه رنگی میخوای سوفی؟»
سوفی واقعاً خانم بارت را دوست داشت. او بهترین معلمش بود (نه به خاطر اینکه هنوز نقاشی پرنسسهای برفیِ سوفی از پارسال به دیوار کلاسش آویزان بود).
سوفی خانم بارت را دوست داشت، چون از نگاه کردن به او خوشش میآمد. قدش کوتاه بود و موهایش خیلیخیلی بلند. موهایش را همیشه پشت سرش میبافت و طوری بود که انگار یک سطل رنگ رویش پاشیده بودند. درست مثل لباسها، کفشها و رنگ پوستش.
پارسال سوفی چیزهایی در مورد استتار کردن یاد گرفته بود. وقتی خانم بارت را نگاه کرد، یاد این کلمه افتاد. سوفی فکر کرد آیا اگر خانم بارت الان توی اتاق کار خودش باشد، اصلاً دیده میشود؟
سوفی به خانم بارت لبخند زد و گفت: «رنگ قرمز میخوام، لطفاً!»
خانم بارت هم با لبخند گفت: «قرمز؟ باشه البته برای تمساح رنگ زیاد مناسبی نیست. فکرتو دوست دارم!»
سوفی به حیوان کاغذیاش نگاه کرد و گفت: «این روباهه!»
خانم بارت رنگ قرمز را به سوفی داد و گفت: «اِ... خب پس اشکالی نداره.»
بعدش کیت کمی رنگ خاکستری گرفت.
خانم معلم ازش پرسید: «این موشه؟»
کیت مجسمهاش را بالا گرفت و گفت: «بله اما نمیدونم.»
بعد به دماغ خیلی دراز حیوان دست زد و گفت: «فکر کنم خواستم کوچولوترین فیل دنیا رو درست کنم.»
خانم بارت خندید و از کنار میز رد شد تا به بچههای دیگر هم رنگ بدهد. بعد کنار میز آرچی و توبی ایستاد. آنها همانطور که حیوانات کاغذیشان با هم میجنگیدند، خرخر میکردند و میغریدند.
آرچی حیوانش را بلند کرد و زد به سر حیوان توبی. گفت: «دایناسور همیشه با سوسمار میجنگه!»
خانم بارت گفت: «دایناسور؟ وای آرچی باورم نمیشه. فکر کنم بهت گفتم یه چیز دیگه درست کن. برای یک بار هم که شده! تو سه ساله داری دایناسور درست میکنی.»
آرچی شانه بالا انداخت: «خب فکر کنم سگ هم بد نیست.»
خانم بارت گفت: «مهم نیست. اگه دایناسورها بهت الهام میدن اشکالی نداره خوبه. بچهها! کی دیگه رنگ میخواد؟»
میندی دستش را بالا برد و گفت: «ببخشید خانم بارت! من از این رنگ آبی که بهم دادید خوشم نمییاد.»
معلم هنر گفت: «اِ... خوشت نمییاد؟»
میندی گفت: «نه!» بعد لیوان رنگش را بلند کرد و دماغش را طوری چین انداخت که انگار بوی بدی میآمد: «خیلی معمولیه. یه رنگ قشنگتری برای طاووسم میخوام...»
لیلی گفت: «منم همینطور!»
خانم بارت با تعجب نگاهش کرد. بقیه بچهها هم همینطور. از اینکه لیلی دوباره از رو دست میندی کپی کرده بود تعجب نکرد. چون همیشه همین کار را میکرد. اما این بار قرار بود هر کدامشان حیوان خودشان را درست کنند. همه میدانستند. این تنها شرطی بود که خانم بارت برایشان گذاشته بود.
بیشترش هم به خاطر لیلی.
کیت از لیلی پرسید: «تو هم طاووس درست کردی؟»
لیلی لبش را گاز گرفت: «نه... یعنی نه واقعاً...»
خانم بارت رفت کنار میز او و پرسید: «منظورت اینه که تو طاووس ماده درست کردی؟ یه خانم؟ به جای طاووس نر؟»
لیلی تندی سرش را تکان داد.
خانم بارت گفت: «عالیه! بذار به تو یه کم رنگ قهوهای بدم. طاووس ماده معمولاً این رنگیه. مادهها از اون دمهای قشنگ رنگارنگ ندارن، برای همین شاید بهتره اینطوری رنگش کنی.»
لیلی خودش را توی صندلیاش انداخت و گفت: «باشه!»
سوفی سعی کرد نخندد.
خانم بارت چهار پایه را کشید جلو قفسههای رنگ. بعد از چهار پایه بالا رفت.
گفت: «
حجم
۷۷۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۹۶ صفحه
حجم
۷۷۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۹۶ صفحه