دانلود و خرید کتاب سوپ سیاه مرجان بصیری
تصویر جلد کتاب سوپ سیاه

کتاب سوپ سیاه

معرفی کتاب سوپ سیاه

کتاب سوپ سیاه نوشته مرجان نصیری است. این کتاب یکی از آثار مدرن ادبیات داستانی ایران است.

 در کتاب سوپ سیاه خواننده نمی‌تواند مکان و زمان مشخصی را در داستان تشخیص بدهد و داستان به شکل عمدی در یک بی‌مکانی و بی‌زمانی شکل گرفته است، در این داستان با شخصیتی به نام مهتر آشنا می‌شویم که داستان از گفت‌و‌گوی راوی با او شکل می‌گیرد. مهتر سرپرستی تندیس را بر عهده دارد. مهتر اگرچه بر تندیس تاثیرگذار است اما دقیقا معلوم نیست چه کسی است و چه می‌کند. تندیس داستان خود را از زندگی در خانه‌ای عجیب شروع می‌کند؛ خانه‌ای که می‌ریزد و دوباره ساخته می‌شود. تندیس کم‌کم با حقیقت وجودی خودش آشنا می‌شود.

کتاب سوپ سیاه تصویر انسان مدرن است و تلاش برای شناخت خود

خواندن کتابب سوپ سیاه را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات داستان مدرن ایران پیشنهاد می کنیم

بخشی از کتاب سوپ سیاه

دیشب خواب شما را دیدم. این اولین رؤیای من در این خانه است. اولین خوابی که پس از بیداری کامل به یادم مانده. همین جا بودم. توی اتاق پایین. اما دیوارها انگار عقب رفته بود. خیلی فاصله داشت از من که درست میان اتاق ایستاده بودم. هوا تاریک بود و مثل اینکه ما برق نداشتیم. نور ضعیفی از بیرون می تابید. راه افتادم سمت آشپزخانه. آنجا هم بزرگ تر به نظر می‌رسید. همه چیز به هم ریخته بود و ظرف‌های کثیف قدم برداشتن را سخت می‌کرد. پیش رویم ژینا را دیدم. صورتش در نور تند اجاق گاز، زنده تر از باقی اشیای محو بود. شاد بود و تنش را می رقصاند و غذای توی قابلمه را هم می‌زد. زبان به لب‌هاش می‌کشید که آره، گمانم خیلی خوشمزه شده. گرسنه‌ام بود. کنارش ایستاده بودم و به قل قل زدن غذا توی ظرف نگاه می‌کردم. به رنگ‌های گرم و نارنجی و بخار شیری رنگ که بالا می‌رفت. بی آنکه شعله را خاموش کند، بشقاب گودی برداشت و برایم کمی غذا کشید و به دستم داد. گفت: «بخور.» نوعی خوراک گوشت و سبزیجات بود. اما سبزیجات از شدت پختن، له شده و تنها لعابی غلیظ دور تکه‌های گوشت شکل داده بود. چنگال را در یک تکه گوشت نرم فرو کردم و به دهان بردم.

یک لحظه انگار زمان با دور تند به عقب برگشت. من میان اتاق ایستاده بودم. بی‌بشقابی در دست. شما هم بودید. روی تخت من درازکشیده، بی حرکت، رنگ پریده و با چشم‌های بسته. شما مرده بودید. اول تصور کردم یک مرد درشت هیکل روی تخت خوابیده. کمی بعد، وقتی لباس تیره ی بلند از تنتان کنار رفت، جسمی مثل بدن چاق زنی مسن به چشمم خورد. اما تصویر ثابت نمی‌ماند. همچنان که اتاق تاریک و تاریک‌تر می‌شد، شما کوچک و کوچک‌تر شدید، به قدر یک بچه، یک کودک یک ساله. آن وقت من باز توی آشپزخانه بودم و دیدم به آسانی افتادید داخل قابلمه، با کارد تیز توی دست های ژینا، تکه تکه شدید و توی لعاب سبزیجات رنگ به رنگ، پختید و آمدید توی بشقاب من. داشتم گوشت را می جویدم. گوشت تن شما را. ژینا پرسید: «خوشمزه ست؟»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱٫۰ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۵۶ صفحه

حجم

۱٫۰ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۵۶ صفحه

قیمت:
۳۸,۰۰۰
تومان