کتاب ساری گلین و بارتو
معرفی کتاب ساری گلین و بارتو
کتاب ساری گلین و بارتو داستانی فانتزی نوشته الناز بشیریپور است. داستان این کتاب بر مبنای یکی از ترانههای محبوب آذری زبان، ساری گلین نوشته شده است که به نظر میرسد قدمتی به درازای تاریخ دارد و حتی نام سراینده آن نیز مشخص نیست.
الناز بشیریپور در ابتدای کتاب ساری گلین و بارتو مقدمهای جذاب نوشته است؛ این مقدمه به بیان تاریخچه این ترانه محبوب میپردازد و همچنین از سنگنگارهای تاریخی با قدمتی هزاران ساله میگوید که به تازگی کشف شده است و بر روی آن نقش زنی در حال انجام حرکات موزون آیینی برای رهایی خورشید از اسارت است. خبر پیدا شدن این سنگنگاره، جرقهای برای آفریدن این داستان شده است.
کتاب ساری گلین و بارتو را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به داستانهای فانتزی را به خواندن کتاب ساری گلین و بارتو دعوت میکنیم. اگر به ادبیات و فرهنگ آذری علاقه دارید این کتاب نظرتان را به خود جلب میکند.
بخشی از کتاب ساری گلین و بارتو
همهجا در تاریکی مطلق فرو رفته بود صدای فریاد از هر سو برخاسته بود مردم به اینسو و آنسو میدویدند کلمات نامفهوم به دلیل غلغله، همراه فریادها به گوش میرسید چندین درشکه و ارابه که اسبهایشان، شیهه کشان به تاخت، مقصد نامعلومی را در پیش گرفته بودند و سورچیان بیتوجه به مردم، هدایت را به خود اسبها سپرده بودند.
صدای سمهای اسبها بر روی سنگفرش معبر به طرز مهیبی به گوش میرسید از هر سو همهمه ایی برپا بود و همگان گیج و مبهوت بودند، چه اتفاقی افتاده؟ چرا خورشید در آسمان نیست، آیا حیات جهان به پایان رسیده؟
آراز به همراه بارلاس سوار بر اسب به سمت معبد گوک سونار درحرکت بود. در میانه راه معبد تل بزرگی از هیزم را آتش زده بودند تا کمی از آن ظلمات در اطرافشان کاسته شود.
نور آتش چهره آراز را که هرلحظه به آن نزدیکتر میشد را روشن کرد، مردی که نیمی از چهره خود را پوشانده بود با دیدن او، خود را به پشت درختی کشید که از دیدرس دور باشد پس از فاصله گرفتن اسب آراز و بارلاس به تعقیب آنان، از پشت درخت بیرون آمد موهای بلند، خاکستری و ژولیده مرد در زیر هاله ایی از نور آتش نمایان شد چشمانی مات و نگاهی تهی داشت، رنگ چشمانش به سفیدی میگرایید و اندامی درشت و تنومند داشت. عصایش را که بر روی آن سر کلاغی حکاکی شده بود محکم در دست میفشرد.
همچون شبحی بافاصله محفوظ در پی آن دو مرد روان شد.
آراز مرد جوانی از نوادگان خان اسبق بود که پس از درگذشت خان سابق با رایزنی ریشسفیدان به خانی، سرزمینشان انتخاب شده بود.
مردی دلیر، جنگاور و عادل. آراز و همراهش وارد معبد شدند.
معبد ساختمانی سنگی و مشرفبه کوهستان با ستونهای مرتفع به دست اولین خان قلمرو ساخته شده بود و از اهمیت خاصی بین مردمان قلمرو برخوردار بود.
بارلاس از اسب به زیر آمد و یکی از مشعلهای افروخته را از روی دیوار برداشت به سمت پسر ریزاندامی که مسئول جمعآوری نذورات معبد بود رفت تا او را از حضور خان آگاه کند پسرک بهمحض دیدن اش به سمت طبلی که بر سردر معبد آویخته شده بود و در مواقع خاص و اضطراری نواخته میشد دوید و چندین بار بر طبل کوبید.
گوله تان ارشد متولیان معبد، زنی میانسال که چهره ایی سرخگون داشت با شنیدن صدای طبل خود را به سرسرا رساند و در برابر خان که از پلهها بالا میآمد کرنشی کرد.
آراز نیمنگاهی به اطراف انداخت و روبه متولی کرد و پرسید: چه اتفاقی افتاده؟ آیا پاسخی برای این رویداد غیرمنتظره دارید؟
گوله تان سری به علامت نفی تکان داد و لب زیرینش را گزید سپس با طمأنینه گفت: «کسی از متولیان معبد نمیداند چه بهروزمان آمده و مستأصل این پا و آن پا کرد.»
آثار جشن روز قبل هنوز در گوشه و کنار معبد هویدا بود گلهایی که برای تزئین استفاده شده بود همچنان در این گوشه و آن گوشه در روشنایی حاصل از مشعلها و پیسوزها اعیان بود
مردم هنوز از سرخوشی پایکوبی و جشن آغاز بهار که هرساله برای بزرگداشت ساری گلین ایزد بانوی خورشید برگزار میشد فارغ نشده بودند که گرفتار این رخداد غیر منتظره شدند.
حجم
۸۴۴٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۸۷ صفحه
حجم
۸۴۴٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۸۷ صفحه
نظرات کاربران
خیلی کتاب خوب و قوی هست ،طوری که خواننده حس میکند خودش درون داستان هست و کاملا محیط و افراد را حس میکند ،توصیه میکنم دوستان حتما بخوانند ،باتشکر از همه
بسیار جذاب و مهیج شدیدا پیشنهاد میکنم
من دوست داشتم
من این کتاب رو خوندم و بسیار لذت بردم پیشنهاد می کنم بخونید
ساری گلین داستان بسیار زیبا در ادبیات ترکی هست و کتاب رمان ساری گلین و بارتو مرتبط با موضوع داستان می باشد که این داستان زیبا رو از زاویه ای جدید نگاه میکند. برای تمامی علاقهمندان به ادبیات آذربایجان و
خیلی کتاب خوبیه پیشنهاد میکنم حتما بخونید
چیزی به اسم زبان آذری وجود نداره،اطلاعات اشتباه به مردم ندید🌹