کتاب غیرت یعنی...
معرفی کتاب غیرت یعنی...
کتاب غیرت یعنی... مجموعه داستانهای کوتاهی نوشته حمیرا نظری است که در انتشارات قدس به چاپ رسیده است. این داستانها در تلاشند تا واژه غیرت را که در میان مردم به اشتباه تعریف شده است، دوباره معنا کنند.
درباره کتاب غیرت یعنی...
حمیرا نظری در کتاب غیرت یعنی... مجموعه داستانهای کوتاهی را نوشته است که معنای دوبارهای به واژه غیرت بخشیدهاند. غیرت یکی از اسما الهی است و بارها خواندهایم که این صفت را به خداوند نسبت میدهند: خدا غیور است: به این معنا که هرگز اجازه نمیدهد بندهای تنها بماند و او بهترین مراقبت کننده است. اما آیا ما نیز به درستی این مفهوم را شناختهایم؟ یا آن را به میل و علاقه خود تغییر دادهایم و اشتباه برداشت کردهایم؟
در داستانهای کوتاه این کتاب، غیرت دوباره معنا میشود تا ذهن ما را از تمام اشتباهات پیشین خود پاک کند.
کتاب غیرت یعنی... را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به ادبیات داستانی را به خواندن کتاب غیرت یعنی... دعوت میکنیم.
بخشی از کتاب غیرت یعنی...
خورشید دامن خونینش را روی آسمان مغرب پهن کرده بود. اتوبوس با جا گذاشتن یک مرد و یک زن و یک چمدان در کنار دو راهی جاده راهش را کشید و رفت. تا روستا یک ساعت پیاده راه مانده بود.
شکور چند قدمی عقبتر از همسرش جاده خاکی را پشت سر میگذاشت. تصمیم گرفته بود که اینجی را تا خانه مادرش همراهی کند. شاید در این فرصت چند ماه ای که دادگاه برای فکر کردن گذاشته، اینجی از تصمیمش برگردد؛ اما نگاههای اینجی چیز دیگری میگفت. برای آزادی لحظه شماری میکرد. دیگر حرفی برای زدن نداشتند. شکور ایستاد. نگاهی از دور به کلوچ انداخت. روستا در هوای گرگ و میش عصر مثل یک غول سیاه نشسته مینمود. رسیدن به کلوچ پایان آرزوی مرد بود. نفسی تازه کرد و با صدای لرزانی گفت:
" اینجی دوستت دارم".
زن برگشت و نگاهی به شوهرش انداخت. رنگ مرد مثل قیر شده بود. چشمانش مثل ابر بهار چکه میکرد. اینجی در کنارش نشست. نفس عمیقی کشید تا به کلماتش قدرت دهد. چشمانش را به زمین دوخت. بغضش را قورت داد و آهسته گفت:
" دوست داشتن که زوری نمی شه ".
مرد نگاهی به زن انداخت. نفسهایش به شماره افتاده بود. چشمانش مثل دو دایره دوار توی کاسه چشمش میچرخید. بلند شد و برای آخرین بار دستان قلمی اینجی را در میان دستانش گرفت. بوسهای به آنها زد و گفت:
ولی تو ناموس منی، عشق منی، همسر منی و من خیلی دوستت دارم.
اینجی یکقدم به عقب برداشت. دلش یکهویی زیر پاهایش افتاد. چشمان خیس شکور داستان دیگری داشت ...
چند روز بعد، تیتر اول روزنامهها این خبر بود "مردی همسرش را کشت"
در ستون مربوط به این خبر آمده بود که مردی به نام، شکور. م، همسرش، اینجی. ب،را در کنار اتوبان با روسریاش خفه کرده و بعد از چند ساعت سرگردانی خودش را به پلیس معرفی کرده بود. در ادامه تحقیقات، مرد انگیزه قتل همسرش را پای بند بودن به غیرت و تعصب ناموسی بیان کرده و به خاطر همین اعتقادات خودش را تسلیم عدالت کرده بود....
حجم
۶۷۱٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۷۲ صفحه
حجم
۶۷۱٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۷۲ صفحه
نظرات کاربران
کتاب جالبیست حیف که پی دی اف است