کتاب نمایشنامه سه پرده از یک حسرت
معرفی کتاب نمایشنامه سه پرده از یک حسرت
کتاب نمایشنامه سه پرده از یک حسرت نوشته مهدی ساریخانبیگلو است. این کتاب روایت زندگی سه نفر از سه جای مختلف جهان است که زندگیشان را صرف حسرت خوردن کردهاند.
درباره کتاب نمایشنامه سه پرده از یک حسرت
با توجه به رشد فزاينده علم و صنعت و همچن پیشرفت فناوری، به سرعت زندگی بشر به سمت سقوط اهمیت ماوراء و افول احساس گام بر میدارد. مردم دنیا چند دههای است كه كمتر به رموز خلقت و مبدأ و مقصد آفرينش میانديشند و همواره بنای ذهنی را بر ادامه حيات مادی و عامیانه مینهند. حسرت ظاهرِ زندگيِ اطرافيان و ديگران زين همچون افيون بر بدنه شخصيت آدمها رخنه كرده و احساس جاهلیت و دوری از معنويات را دوچندان کرده است، گاهی آنقدر شدت اين افسوس فراوان میشود كه شخص از مدت عمر خویش غافل و سوار بر مركَبِ حسرت، بدون آنكه از لحظات خودش لذت ببرد دائم آه و دریغ و فغان سر میدهد، اين افراد بر این تصورند كه مهاجرت و نقل مكان از جايی به جايی دیگر همچون نوش دارويی است بر زخم نداشتیها و نداریها، به خیال آنها در سرزمين دیگر مردمان را افسوسی نیست و همه گردآگرد يكديگر شاد و متمول و خوشبخت زندگانی میكنند، غافل از آنكه آنها زين اشتياق رجعت از مرز و بوم خوشی را دارند. اين است خوی و خصلت حسرت خورندگان. کتاب نمایشنامه سه پرده از یک حسرت با معرفی تعدادی انسان از ۳ كشور مختلف سعی در نمایش این نوع نگرش اخلاقی نامطلوب بشر مینمايد.
خواندن کتاب نمایشنامه سه پرده از یک حسرت را به چه کسانی پشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات نمایشی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب نمایشنامه سه پرده از یک حسرت
زن دو: اَه اما. الآن یه هفته است داری هی اين ماجرا رو تعريف ميكنی [ با حالتی كه انگار نميخواهد اما ناراحت شود] نميخوای اين داستانو تمومش كني؟ الآن فقط بايد به فكر وضعيت افسردگی شوهرت باشی.
اما: اميلی! تو هم كه عين لوگان به موضوع به اين مهمی توجهی نميكنی ! اصلاً ديديش؟
اميلی [با حالت كمی مسخره] آره ديگه، خودت قبل از رفتن به رستوران نشونش دادی بهم، به نظر من در حال حاضر چيزهای مهمتری دور و برمون هست.
اما: دستت رو بده من [هر دو در حالی كه يک كيف كوچک زنانه زير بغلشان و اما با يک دستش بازوی اميلی را گرفته و در دست ديگرش كتابی دارد وارد صحنه و نزديک ميلهها میشوند]
اميلی: [با حالتی كه انگار دردش آمده بازويش را از دست اما رها ميكند] يواشتر، دستم رو داشتی ميشكوندی.
اما [با اشاره دستی كه كتابی قرار دارد به سمت ميلهها] واقعاً اين ميلهها كه تا به حال بهشون دقت نمیكرديم واست چيز شگفتانگيزی نيستن؟
اميلی [بازويش را با دست ديگرش میمالد و به سمت ميز ناهارخوری میرود و كيف كوچكش را روی آن میگذارد] نه كجاش مهمه؟
اما: ديوونه ما تو زندانيم، متوجه نميشی؟
اميلي: تو متوجه نميشي كه همسرت يه هفتس كارشو از دست داده و داره از
غصه زياد افسرده ميشه؟
اما: [با حالت كلافگی] پووف [ميرود و روی صندلی ميز ناهارخوری مینشيند و كيف كوچک و كتابش را روی آن ميگذارد و دستش را به حالت ناراحتی روی پيشانياش قرار ميدهد]
اميلی: درک كن عزيزم، لوگان بيكار شده [مكث كوتاه] امشب مثلاً مارو دعوت كرد رستوران كه حقيقت رو بهت بگه، كلی قبلش تلفنی با من و دنيل تمرين كرد كه جوری بگه كه تو ناراحت نشی [مكث] اما تو عين خيالتم نيست از اونجام تا خونه همش داری در مورد اين ميلههای لعنتی حرف ميزنی.
اما: [با صداي كمي بلند] بازهم ميگم من تا متوجه نشم [با اشاره دست به سمت ميلهها] اينا چیان هیچ چیز ديگه توی دنيا برام اهميت نداره.
اميلی: برات مهم نيست [كمی با ناراحتی] ديترويت شهری كه داريم توش زندگی ميكنيم ورشكست شده و ۱۸ ميليارد دلار بدهی بالا آورده و كلی بازنشسته و بانكها و شركتهای بيمه ازش طلبكارن؟
حجم
۴۳۰٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۹۱ صفحه
حجم
۴۳۰٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۹۱ صفحه
نظرات کاربران
با سلام وجود میله ها نقطه قوت و وجه تمایز این نمایشنامه به شمار میرود و فضاهایی که به روایت در آمد خیلی به واقعیت نزدیک و قابل لمس و روایتگر سرگشتگی انسان امروزی بود و براحتی میشد که با
کتاب خوبیه ولی خب یک مقدار گرون هست از نظر کیفیت و جذابیت وقتی شما یک کتاب میخوانید خیلی واسه شما سوال پیش میاد که آخر هر داستان به اون سوال در زهنشما پرداخته شده ولی این داستان اصلا این