کتاب قطار یتیمان
معرفی کتاب قطار یتیمان
کتاب قطار یتیمان، نوشته کریستینا بیکر کلاین است، نویسندهای که داستانهایش براساس واقعیت پایهریزی شده است. او علاوه بر این کتاب، داستانهای دیگری را نیز به رشتهی تحریر درآورده است. او همچنین کارهای بزرگ دیگری نیز در زمینهی ویرایش و انتشار مجموعهی با ارزش و بزرگی در مورد والدین و تربیت کودک در سال های اولیه رشد انجام داده است. کتاب قطار یتیمان با ترجمه شهلا عزیزی منتشر شده است.
کلاین در انگلستان متولد و در ایالات مین و تنسی امریکا بزرگ شد، همچنین مدت زمان زیادی را نیز در مینه سوتا و داکوتای شمالی که محل کودکی همسرش بود، سپری کرد. او از دانشگاههای یل ، کمبریج و ویرجینا فارغالتحصیل شد. وی هم اکنون در میان سایر فعالیتهایش در دانشگاه فوردهام وِیل، ادبیات و نویسندگی خلاقانه را تدریس کرده و همراه با خانوادهاش در شهر مونتکلر واقع در ایالت نیوجرسی زندگی میکند.
درباره کتاب قطار یتیمان
قطار یتیمان رمانی تاریخی بر اساس یک ماجرای واقعی است. در اوایل قرن بیستم قطاری به این نام وجود داشته که بچههای یتیم را از شهرهای ساحل شرقی آمریکا به مزارع غرب میانه ایالات متحده منتقل میکرد. این اثر به رویارویی شخصیتی به نام ویویان دالی، یک مهاجر ۹۱ ساله که زمانی با این قطار از نیویورک به مینه سوتا رفته است و نوجوان ۱۷ سالهای به نام مالی آیر که در ایالت مین با مساله سرپرستی دچار مشکل است، میپردازد. این کتاب در سال ۲۰۱۵ عنوان پرفروشترین کتاب نیویورک تایمز را ازآن خود کرده است.
بخشی از کتاب قطار یتیمان
من به روح اعتقاد دارم. کسانی که به دنبال ما هستند و ما را در پشت سرشان جا میگذارند. زمانهای زیادی در زندگیام پیش میآید که وجود آنان را در حالکیه متوجه و شاهد کارهای من هستند، در اطرافم احساس میکنم، و این در شرایطی است که در جهان زندگان، هیچکس از اتفاقات زندگیم اطلاعی ندارد و یا اهمیتی به آن نمیدهد. من یک زن نودویک ساله هستم و تقریباً تمام کسانی که زمانی در زندگیم وجود داشتهاند، اکنون تبدیل به روح شدهاند. در بعضی مواقع، این ارواح برای من واقعیتر از مردمان زنده بودهاند و حتی واقعیتر از خدا. آنان سکوت را با سنگینی و نفوذشان پُر میکنند. گرم و فشرده، درست مانند خمیری که در زیر یک دستمال پارچهای پف میکند و بالا میآید. مادربزرگم، با چشمان مهربان و صورت پودرزدهاش. دخترم، متین و خندان. مادرم، در حال آواز خواندن. در میان جمع ارواح، تلخی، الکل و افسردگی از من دور میشوند، و این آنان هستند که مرا دلداری داده و از من حمایت میکنند، کاری که در طول زندگیشان هرگز انجام ندادند. من به این نتیجه رسیدهام که بهشت مکانی در حافظههای ماست که بهترین کسانمان در آن زندگی میکنند.
شاید من آدم خوششانسی هستم که در نُه سالگی روح عزیزترین کسانم یعنی پدر و مادرم به من بخشیده شد و در سن بیست و سه سالگی نیز روح عشق واقعی زندگیام را در کنارم داشتهام. و خواهرم مِیزی که همواره مانند فرشتهای مهربان بر روی شانهام حضور دارد. هیجده ماهه در مقابل نُه سالگی من و سیزده ساله در مقابل من بیست ساله. حالا او هشتادوچهار ساله و من نودویک ساله هستم و او هنوز در کنار من است. شاید جایگزین دیگری برای این زندگی وجود نداشته باشد، اما من هم حق انتخاب دیگری نداشتم. آنان میتوانستند در طول زندگیشان مایه تسلی و آرامش من باشند و من هم امکان داشت بخاطر چیزهایی که از دست داده بودم، در خود فرو بریزم و ناله و زاری کنم. اما همین ارواح بودند که در گوشم زمزمه میکردند و همواره به من متذکر میشدند که ادامه دهم.
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۵۶ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۵۶ صفحه