دانلود و خرید کتاب آدم‌های غلط حسن احمدی
تصویر جلد کتاب آدم‌های غلط

کتاب آدم‌های غلط

نویسنده:حسن احمدی
انتشارات:به نشر
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب آدم‌های غلط

کتاب آدم های غلط نوشته حسن احمدی است. این کتاب در حال و هوای ایران پیش از انقلاب می‌گذرد و شور و هیجان جوانان انقلابی را با داستانی جذاب برای خواننده روایت می‌کند.

درباره کتاب آدم‌های غلط

کتاب آدم‌های غلط داستان پسر جوانی به نام محسن است که با مادر پیرش زندگی می‌کند، او معلم است و با بچه‌ها شیمی کار می‌کند. فضای خفقان قبل از انقلاب شدید شده است و محسن هم در عملیات های مختلف شرکت دارد تا اینکه یک روز مامورها ناگهان به خانه‌شان می‌ریزند. این کتاب راوی سوم شخص دارد و فضای جذابی از آن دوران را برای مخاطب روایت می‌کند. آدم‌هایی که قدیس نیستند و زندگی عادی‌ای مانند دیگران دارند. این کتاب خواننده را از ابتدا تا انتها با خودش همراه می‌کند.

خواندن کتاب آدم‌های غلط را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات داستانی پیشنهاد می‌کنیم

بخشی از کتاب آدم‌های غلط

پدر محسن نمی‌دانست نوار از کجا به دست او رسیده بود. شاید هم یک نفر عمدا برای گرفتارشدن او آن را در ماشین گذاشته بود. فکر می‌کرد نوار موسیقی است. قاطی بقیه نوارهایش در ماشین بود.

مأموری که در مسیر او را متوقف کرده بود، از شانس بد پدر محسن همان نوار را در ضبط ماشین گذاشت. درست همان صدا پخش شده بود. مأمور چنان برافروخته بود انگار پدرش را مقابل چشم‌هایش قیمه‌قیمه کرده بودند. چنان کشیده پدر درآوری در گوش پدر محسن کوبیده بود که هزاران برق در مقابل چشم‌های او بالا و پایین رفت. مأمور از ماشین پیاده شد. به مأمور دیگری گفت، مراقب ماشین و راننده باشد.

پدر محسن بهت‌زده بود. نمی‌دانست چه بگوید. می‌دانست گرفتار شده است. مأمور برمی‌گشت و او را می‌گرفتند و می‌بردند، چه؟

ماشین مال خودش نبود. راننده بود. هرماه مزد کمی می‌گرفت و همیشه در جاده‌های این شهر و آن شهر در رفت و برگشت بود.

نفس در سینه پدر محسن حبس شده بود. از آینه به مأمور کنار ماشین نگاه کرد. چشم‌هایش به ماشین آن طرف جاده افتاد. چند مرد سبیل‌کلفت و هیکلی در ماشین بودند. مأموری که نوار را از ماشین او بیرون برده بود، چشم از ماشین پدر محسن برنمی‌داشت.

ماشین روشن بود. مأمور گویا فراموش کرد آن را خاموش کند و سوئیچ را با خودش ببرد. پدر محسن باید خیلی زود تصمیم می‌گرفت. ماندن، گرفتارشدن بود. می‌دانست با فرار هم ممکن بود نجات پیدا نکند. فکر کرد در راه ماشین را جایی می‌گذارد و به خانه برمی‌گردد. یک لحظه به ذهنش رسید حرکت کند. با تمام سرعت از آنجا دور شود. فکر نمی‌کرد کامیون کجا و ماشین مأمورها کجا. خیلی زود به او می‌رسیدند.

ellena_1988
۱۴۰۱/۱۰/۲۷

همون جوری که توی مختصری از کتاب نوشته بود داستان حول محور پسری ۲۸ ساله به اسم محسن میگذره اوایل کتاب جذابیت خیلی زیاد نبود اما رفته رفته وادارتون میکنه با کنجکاوی دنبال کنین و ببینین سرنوشت این پسر بیچاره

- بیشتر

حجم

۱۸۵٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۹۶ صفحه

حجم

۱۸۵٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۹۶ صفحه

قیمت:
۲۵,۰۰۰
۷,۵۰۰
۷۰%
تومان