دانلود و خرید کتاب آناشید سارا شاطر عباس
تصویر جلد کتاب آناشید

کتاب آناشید

انتشارات:نشر عطران
دسته‌بندی:
امتیاز:
۱.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب آناشید

کتاب آناشید، نوشته‌ی سارا شاطر عباس، روایت زندگی عاشقانه‌ی آناشید است. دختری که او را به فرزندخواندگی پذیرفته بودند. 

درباره‌ی کتاب آناشید

آناشید، دختری زیبا با موهای طلایی، پوستی سفید و چشمان آبی است. آناشید آرزوی دیرینه‌ی آناهیتا و سیاوش بود. آن دو که می‌دانستند بچه‌دار نخواهند شد، دست به دعا برداشتند و آناشید مانند فرشته‌ای ظاهر شد. آناهیتا و سیاوش، آناشید را با عشقی مثال زدنی بزرگ کردند. اما روزگار تصمیم گرفت آن چهره‌ی دیگرش را به آن‌ها نشان بدهد.... اتفاقات و ماجراهایی که آناشید پشت سر می‌گذارد، دستمایه‌ی نوشتن داستانی زیبا و قوی شدند. 

کتاب آناشید را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

اگر دوست دارید اثری عاشقانه و زیبا از یک نویسنده‌ی جوان و خوشفکر ایرانی بخوانید، کتاب آناشید گزینه‌ای عالی پیش روی شماست.

درباره‌ی سارا شاطر عباس

سارا شاطر عباس، در سال ۱۳۶۷ در تهران به دنیا آمد. او دارای مدرک کارشناسی ارشد روانشناسی عمومی است. سارا شاطر عباس از سال ۱۳۸۵ در زمینه شعر و داستان شروع به فعالیت کرد. و جوایز و افتخارات بسیاری را از آن خود کرده است: سارا شاطر عباس در سال۱۳۸۶ مقام سوم در منطقه ورامین را به دست آورد، در سال ۱۳۹۷ به عنوان منتخب جشنواره فاخته شناخته شد و در سال ۱۳۹۸ هم منتخب جشنواره قلم ایرانی شد.

بخشی از کتاب آناشید

همین که سرش را به طرف آب خم کرد، تصویر نیم رخ کسی در آب هویدا شد. ترس سر تا پای وجودش را فرا گرفته بود. آب دهانش را به سختی قورت داد و خواست بی خیالش شود اما نشد. چشم هایش را بست و آرام سرش را برگرداند. وحشت داشت تا چشم هایش را به روی او باز کند اما باز کرد. هیچ کسی آن جا نبود. نفس عمیقی کشید و از اینکه یک خیال بود، خدا را شکر کرد. خورشید در حال غروب کردن بود، باید سریع بر می گشت تا به تاریکی جنگل بر نخورد. با سرعت برق و باد به طرف خانه راهی شد.

آناهیتا با چراغی در دست جلوی خانه انتظار دخترش را می کشید، نگرانش بود اما قلبش ندای اطمینان می داد که او در همین لحظه خواهد آمد. صدای سم اسب، شادی به دل کوچک آناهیتا داد. چراغ را به طرف صدا گرفت. خودش بود با لبخندی آکنده از مهر به طرفش رفت و او را محکم در آغوش گرفت. هر دو به سمت خانه رفتند. آناهیتا غذای گرمی روی میز چیند و هر دو در سکوت مشغول خوردن شدند. آناشید ظرف غذایش را برداشت تا بشورد که آناهیتا دستش را گرفت و از او خواست تا بنشیند. رو به آناشید کرد و گفت: دخترم تو الان هفده بهار را پشت سر گذاشته‌ای و خوب می توانی درست را از غلط تشخیص بدهی. پدرت رفت و ما تنها شدیم دلم نمی خواهد اتفاقی برای تو بی افتد. خواهش می کنم بیش از پیش مراقب خودت باش. آناشید دستان مادر را به گرمی فشرد و بوسه‌ای به گونه اش زد.

یک ماه از نبود سیاوش می گذشت و تلاش های باربد نتیجه ای نداشت.کارگرها در معدن مشغول کار شدند و هیچ اثری از سیاوش پیدا نشد و این یک دل گرمی برای آناشید بود. آناهیتا از پس اندازی که برای این روزها کنار گذاشته بود، استفاده می کرد. روزگار چهره ی سخت خود را برای آنها نمایان کرده بود.

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۶۸۰٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۴۲ صفحه

حجم

۶۸۰٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۴۲ صفحه

قیمت:
۱۰,۰۰۰
تومان