کتاب درد شیدایی
معرفی کتاب درد شیدایی
درد شیدایی عنوان کتابی است که به قلم ملیکا بردبارخو، به رشته تحریر درآمده است. انتشارات هزاره ققنوس این کتاب را روانه بازار کرده است.
خلاصه کتاب درد شیدایی
ملیکا بردبارخو در کتاب درد شیدایی داستان زوجی را روایت میکند که عاشق هم شدند و یک زندگی را بر پایه این احساس زیبا بنا کردند. اما این قصه عاشقانه هم همچون اغلب داستانهای این فرم، سرانجام خوشی را با خود به دنبال نداشته است. زندگی این دو نیز گریبانگیر عادت و ندیدنهای یکدیگر شده است. سرخوردگی هر دو قهرمان قصه را درگیر خود کرده است. باید خاطرنشان ساخت نثر زیبا و تصویرسازیهای عالی نویسنده بر جذابیت این اثر افزوده است. با این قصه همراه شوید تا از ادامه آن لذت ببرید.
خواندن کتاب درد شیدایی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
مطالعه کتاب درد شیدایی برای علاقمندان به داستان و رمانهای فارسی و عاشقانه مناسب بهنظر میرسد.
جملاتی از کتاب درد شیدایی
از روی کلید خانه برای خودش زده است. آفتاب بیرون نزده بیرون میزند و دزدگذرون به خانه بر میگردد و هربارش استرس اگر دزد جای او باشد را دارم. البته صبحها خندهام میگیرد اما در طول شب حتی از خودم هم در آیینه میترسم، از چشمانم که مبادا در نیمه شیشهای آن طرف مرز پشت نقرهایشان بیافتد و جز وحشت و بیروحی چیزی را نبینم و هول برم دارد و رویم را از خودم بدزدم و سعی کنم که چهرهام یادم نیاید و ای کاش خودم را نشناسم. انگار همه چیز در طول شب طور دیگریست، بزرگتر، تاریکتر، ترسناکتر، تنهایی که دیگر جای خودش را دارد.
خیلی دوستش داشتم، خیلی دوستش دارم، او هم. الانش را نمیدانم اما قبلترها بینهایت مرا عاشق بود. از کودکی میشناسمش، نه اینکه از سالهای دور نه! از وقتی اخلاقهای کودکانهاش مانده بود، از آن روزها. الان معتقد است بزرگ شده است، من که شک دارم.
برای مطالعهی جملههای بیشتری از کتاب درد شیدایی، بخش نمونه کتاب را رایگان دانلود کنید.
حجم
۵۶٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
حجم
۵۶٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه