دانلود و خرید کتاب در جست‌وجوی ‌آبی‌ها لوئیس لوری ترجمه کیوان عبیدی آشتیانی

معرفی کتاب در جست‌وجوی ‌آبی‌ها

در جست‌و‌جوی آبی‌ها رمانی برای نوجوانان و نوشته لوئیس لوری، نویسنده آمریکایی ادبیات کودک و نوجوان است. این اثر دومین قسمت از یک چهارگانه است که با عنوان‌های بخشنده، پیام‌رسان و پسر کامل می‌شود.

خلاصه کتاب در جست‌وجوی آبی‌ها

کایرا دختری یتسم با پاهای کج است. او در روستایی زندگی می‌کند که در ان افراد معیوب حق زندگی ندارند. مادر کایرا به تازگی مرده و او نگران اینده خود است. چرا که هیچ پشتیبان و یاور دیگری ندارد. شورای سرپرستی دهکده گفته که از کایرا حمایت می‌کند چون استعداد بی‌نظیری در بافت پارچه با نخ‌های رنگی دارد. او هنرمندی است که می‌تواند طرح‌های زیبا بیافریند. کایرا با تکیه و تمرکز بر هنری که دارد زندگی خود و اهالی روستایش را متحول می‌کند. 

داستان لویئس لوری زبانی ساده و درونمایه‌ای احساسی و لطیف دارد و با دیالوگ‌هایش مخاطب را با قهرمان داستان آشنا می کند. این داستان بسیار تفکر برانگیز است و مخاطب را به فکر وامی دارد که آیا بهتر است منظر یک آینده بی دستاورد باشد یا از تمام توانش برای خوشبختی استفاده کند.

خواندن کتاب در جست‌وجوی آبی‌ها را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم؟

 دوستان نوجوان طاقچه که به ادبیات داستانی علاقه دارند، از خواندن این کتاب لذت خواهند برد.

درباره لوئیس لوری

خانم لوئیس لوری، نویسندهٔ امریکایی و خالق آثار متعددی برای کودکان و نوجوانان است. او آثار درخشانی در زمینهٔ ادبیات کودک و نوجوان خلق کرده و دوبار برندهٔ مدال نیوبری شده است. مدال نیوبری یکی از بزرگ‌ترین جوایز ادبی در امریکا است. کتاب بخشنده در سال ۱۹۹۴ موفق به دریافت جایزهٔ نیوبری شده است.

داستان‌های خانم لوری هم مفرح و سرگرم‌کننده هستند و هم جدی و تأمل‌برانگیز و دارای جنبه‌های انتقادی نسبت به دنیایی که در آن زندگی می‌کنیم و دنیایی که در حال ساختن آن برای نسل‌های آینده هستیم.

خانم لوری که متولد سال ۱۹۳۷ است، هم‌اکنون چهار نوه دارد و از بودن با آن‌ها، باغبانی، بافندگی و کتاب خواندن لذت می‌برد.

از این نویسنده تاکنون چهار مجموعه، شامل نوزده قسمت و سیزده کتاب منتشر شده است که همگی مورد توجه مخاطبان کودک و نوجوان قرار گرفته است.

 جملاتی از کتاب در جست‌وجوی آبی‌ها

هیچ‌کس آرزوی داشتن فرزندی چون کایرا را نداشت. هیچ‌کس به غیر از مادرش. کاترینا اغلب داستان تولد کایرا را برایش تعریف می‌کرد ــ تولد دختری بدون پدر با پایی کج ــ و این‌که چگونه برای زنده نگه داشتن او جنگیده بود. غروب، در کلبه‌شان، کاترینا زمزمه‌کنان، با آتشی که برای غذا روشن بود، داستان زندگی‌اش را گفت، «آن‌ها برای بردن تو آمدند، یک روزت بود، هنوز حتی اسم یک‌بخشی مخصوص کودکان برایت انتخاب نشده بود ـ»



N Zamanian
۱۳۹۹/۰۲/۱۶

فضای کتاب مثل کتاب بخشنده، همون‌قدر که لطیف و زیباست، قدرتمندانه و شجاعانه هم هست. متن بسیار جذابی داره، طوری که من در دو نشست تمومش کردم. جزئیاتی که در مورد رنگ‌ها و حس کایرا موقع خلق کردن وصف شده

- بیشتر
i._.shayan
۱۳۹۹/۰۲/۲۸

یکی از از بیخود ترین ادامه هایی بود که تو زندگیم خوندم به قدری هیچ احساس نیازی به این ادامه نمیشه که خود نویسنده هم فهمیده، واسه همین به جای این که ادامه داستان شخصیت اصلی رو بنویسه داستان رو به

- بیشتر
گمشده در دنیای کتاب ها :(
۱۴۰۲/۰۴/۱۰

بنظرم اندازه ی بخشنده لطیف و زیبا و جذاب نبود اما نمیشه گفت بد بستگی به خودتون داره اول حتما نمونه رو بخونین

ناشناس
۱۳۹۹/۰۹/۰۴

متاسفانه برخلاف کتاب اول که سعی داشت مفاهیم زیبا و پر معنایی رو به مخاطب ارائه بده این جلد حرف جدیدی برای گفتن نداشت و عملا با یک داستان ساده و بدون مفهوم کلی مواجه بودیم؛ ولی قلم نویسنده زیباست

- بیشتر
ف.ن
۱۳۹۹/۰۵/۱۹

حتی شاید بیشتر از بخشنده که جلد اول این مجموعه‌ست دوست داشتم این رمان رو. لطیف و روان. پر از احساسات متضاد. انسانیتی که بیدار می‌کنه در آدمیزاد. قلم لوییس لوری رو دوست دارم، در «در جست‌وجوی آبی‌ها» بیشتر. و

- بیشتر
zohreh_in_dark
۱۳۹۹/۱۲/۱۹

این کتاب بخش دوم از یک چهارپاره هست. داستانش درباره دختری هست که پدر و به تازگی مادرش رو از دست داده و افراد دهکده می خوان از دهکده اخراج بشه، چون این دختر دیگه به دردشون نمی خوره. جامعه ای

- بیشتر
Fahmiraaa
۱۴۰۳/۰۸/۲۵

کتاب تو یک جامعه آخرالزمانی میگذره اما اینبار برخلاف جلد اول، یک جامعه بدوی و ساده. زنها کارشون کشاورزی و بافت پارچه است و مردها شکار. جامعه ای که در اون انسانها براساس تواناییها و سودشون برای نفع جامعه دسته

- بیشتر
وحید
۱۴۰۱/۱۲/۲۹

کناب در ابتدا بیشتر ترسیم فضا است... داستان‌پردازی بسیار ضعیف است و خواننده تنها از غرق شدن در توصیفات لذت می‌برد. از اواسط داستان چالش‌ها آغاز می‌شود. در مجموع کتاب خوبی است و خواندنی.

پاییز
۱۴۰۰/۰۸/۰۹

من جلد اول رو بیشتر دوست داشتم. البته که به نظرم داستانش بیشتر برای کودک ها نوشته شده تا نوجوان ها و قلم خیلی ساده و تقریبا ضعیفی داره.

Unknown
۱۴۰۱/۰۲/۱۰

کتاب پنجم

«دردی که می‌کشی مایهٔ سربلندی‌ات باشد. تو خیلی قوی‌تر از آن‌هایی هستی که دردی ندارند.»
b.i
«باید یادمون بدن. مامان من، وقتی به یکی‌شون دست زدم، کتکم زد. طوری زد توی سرم که فکر کردم گردنم شکسته. این‌طوری یاد گرفتم که دیگه نباید نزدیک اون گیاه بشم.»
b.i
کایرا از بی‌خبری مت یکه خورد. جیمیسون آن‌قدر در زندگی او مهم شده بود که فکر می‌کرد مت هم باید اسم او را بداند.
Sara.iranne
شب می‌آید و رنگ‌ها محو می‌شوند؛ آسمان بی‌رنگ می‌شود، چرا که آبی هرگز مهار نمی‌شود..."
hedgehog
کایرا به مت خیره شد. این بی‌رحمی، وحشتناک و تقریباً باورنکردنی بود. برای ساختن یک آغل، برای بچه‌های نافرمان و جوجه‌های‌شان، او را از دهکده بیرون می‌کردند تا توسط جانورهایی که در جنگل انتظار غارت منطقه را می‌کشیدند، بلعیده شود.
(:
«آه، شاید بچهٔ یتیمی را به من می‌دادند تا بزرگ کنم. ولی همان‌طور که نگهت داشته بودم ــ با وجودی که هنوز روحی در بدنت وارد نشده بود و با پای کجی که مشخص بود با آن هرگز نمی‌توانی بدوی ــ چشم‌هایت برق زد. می‌توانستم شروع چیزی چشمگیر را در چشم‌هایت ببینم. و انگشت‌هایت را که بلند و خوش‌تراش بود ـ» کایرا با خشنودی اضافه کرد: «و قوی. دست‌هایم قوی بودند.» او این داستان را بارها شنیده بود؛ هربار که می‌شنید، با غرور دست‌هایش را نگاه می‌کرد.
(:
ترس همیشه بخشی از زندگی مردم بود. ترس بود که باعث می‌شد مردم پناهگاهی برای خود بسازند و به دنبال غذا و چیزهایی برای رویانیدن باشند.
(:
و به‌سوی چیزی رفت که در انتظارش بود. آبی در دستش بود و ارتعاش آن را حس می‌کرد، انگار نفس می‌کشید و زنده بود.
(:
کایرا از بی‌خبری مت یکه خورد. جیمیسون آن‌قدر در زندگی او مهم شده بود که فکر می‌کرد مت هم باید اسم او را بداند.
Sara.iranne
آسمان، با خورشیدی که کم‌کم ناپدید می‌شد و فقط از سطح کوچکی قادر به ساختن سایه‌هایی از درخت‌ها و شاخه‌های شکسته‌شده در منطقهٔ عزیمت بود، به او می‌گفت که روز رو به پایان است.
_RoyaTanha_
ترس همیشه بخشی از زندگی مردم بود. ترس بود که باعث می‌شد مردم پناهگاهی برای خود بسازند و به دنبال غذا و چیزهایی برای رویانیدن باشند. به همین دلیل سلاح‌ها، در انتظار، انبار می‌شدند. ترس از سرما، بیماری و گرسنگی وجود داشت. و ترس از جانورها.
_RoyaTanha_
متوجه شد که گرچه در اتاقش قفل نیست، ولی در واقع آزاد هم نیست.
hedgehog
کایرا از بی‌خبری مت یکه خورد. جیمیسون آن‌قدر در زندگی او مهم شده بود که فکر می‌کرد مت هم باید اسم او را بداند.
Sara.iranne
کایرا از بی‌خبری مت یکه خورد. جیمیسون آن‌قدر در زندگی او مهم شده بود که فکر می‌کرد مت هم باید اسم او را بداند.
Sara.iranne
او می‌خواست دست‌هایش روی شنل آزاد باشند تا طرح‌هایی از خودش خلق کند.
باران ریزوندی
ویرانی. بازسازی. یک‌بار دیگر، ویرانی. دوباره، بازسازی. کایرا، با دست، صحنه‌های روی شنل را دنبال می‌کرد، شهرهای بزرگ‌تری پدیدار می‌شدند و ویرانی‌ها نیز گسترده‌تر می‌شدند. چرخهٔ منظمی بود که به تصویری با قاعده تبدیل شده بود: حرکتی با فراز و نشیب، همچون امواج.
باران ریزوندی
«همیشه یک نفر برای تکیه کردن هست، یا یک جفت دست قوی برای کسانی که هیچ‌چیز ندارند.»
hedgehog
بعضی‌هاشون خوب راه نمی‌رن. بعضی‌هاشونم عیبای دیگه دارن. همه نه. ولی بیشترشون. به‌نظر تو آدم اگه عیبی داشته باشه آروم و خوب می‌شه؟
hedgehog
او می‌خواست آزادانه، مثل همیشه، آوازهای خودش را بخواند.
hedgehog
«نوع مخصوصی از دانشی جادویی.»
hedgehog

حجم

۱۴۷٫۳ کیلوبایت

حجم

۱۴۷٫۳ کیلوبایت

قیمت:
۴۷,۰۰۰
۲۳,۵۰۰
۵۰%
تومان