کتاب اینجا صدایی نیست
معرفی کتاب اینجا صدایی نیست
اینجا صدایی نیست، ناگفتههای رضا پورعطا از عملیات والفجر مقدماتی به قلم فرامرز گرجیان است.
فرامرز گرجیان در این کتاب خاطرات رضا پورعطا از عملیات والفجر مقدماتی را به اضافه گوشههایی از زندگی این معلم سادهدل آورده است.
خواندن اینجا صدایی نیست را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
علاقهمندان به ادبیات پایداری و دفاع مقدس مخاطبان اصلی این کتاباند.
جملاتی از کتاب اینجا صدایی نیست
تابستان سال ۶۵ فرا رسید و ذوق و شوق دانشگاه و درس خواندن در من شعلهور شد. تقریباً با خودم کنار آمده بودم که تحصیلاتم را تکمیل کنم. با اینکه که جنگ و زیباییها و لحظههایش در اعماق وجودم رخنه کرده بود اما همیشه یک چیزی ذهنم را به خودش مشغول میکرد و آن، عشق به دانستن بود. حتی زمانی که در خط بودم، یکجور متفاوت به اطرافم نگاه میکردم. از همان اولش استعداد فرماندهی در من نمایان شد. این را وقتی فهمیدم که فرماندهی حساسترین گروه خطشکن به من سپرده شد.
وقتی به بچهها آموزش میدادم و آنها فرمانم را اجرا میکردند، حسرت میخوردم که ای کاش بیشتر و بیشتر میدانستم. این شد که تصمیم گرفتم حضورم را در جبهه کمتر کنم تا به هر شکل ممکن وارد دانشگاه شوم. آن روزها کسی به فکر درس و مشق نبود. دیپلم را هم یک خط در میان و با زور پدر و مادرم گرفتم. تا اسم عملیات میآمد، همه چیز را فراموش میکردم و سراسیمه کتابهایم را به گوشهای میانداختم و خودم را به جبهه میرساندم. آنجا شور دیگری داشت. معلمهای مدرسهمان در شهر علیآباد۱ از بچههای جبهه و جنگ بودند و خیلی هم به ما احترام میگذاشتند. در واقع بود و نبودمان خیلی فرق نمیکرد.
دیپلمم را در رشته علوم تجربی گرفتم و در همان تابستان به عشق ورود به دانشگاه در کنکور سراسری شرکت کردم. اما همیشه ترس جدایی از جبهه مرا در شک و تردید عمیقی برای ادامهٔ تحصیل فرو میبرد. با همهٔ دغدغههایی که داشتم، نزدیکهای شهریور ۶۵ نتایج را اعلام کردند و من با رتبه ۸۰۰ در گروه آزمایشی علوم انسانی قبول شدم.
حجم
۲۴۹٫۰ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۳۲۰ صفحه
حجم
۲۴۹٫۰ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۳۲۰ صفحه
نظرات کاربران
آقای پورعطا از قدیمی هایی شهرستانمون هستن... بسیار ادم دوست داشتنی و با خدایی هستند.. تمام عمرشو در راه خدا صرف کرد... یک استاد ب تمام معناست