
کتاب کمی بلندتر صدایم کن
معرفی کتاب کمی بلندتر صدایم کن
کمی بلندتر صدایم کن، خاطراتی از زندگی شهید محمدعلی حسنپور اشکذری از شهدای اصناف و بازار اشکذر یزد به قلم ناهید سلمانی است.
در پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی تمام قشرهای مختلف جامعه نقش تأثیرگذاری داشتند، ولی نقش اصناف و بازاریان نقش کلیدی و اثرگذاری بود. اصناف و بازاریان چه در قبل از انقلاب اسلامی و چه بعد ازآن و در دوران دفاع مقدس از هیچ کوششی در راستای سربلندی ایران دریغ نکردهاند.
خواندن کمی بلندتر صدایم کن را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به ادبیات پایداری و دفاع مقدس و سرگذشت نامههای شهدا از خواندن این اثر لذت خواهند برد.
جملاتی از کتاب کمی بلندتر صدایم کن
نسیم خنکی که در کوچهها میوزید، گرمای شب را با خود میبرد. سحر بود و تاریکی و سکوت. جز صدای شب صدایی به گوش نمیرسید. حاجآقا با گامهای شمرده قدم برمیداشت. گاه سرش را بلند میکرد و به آسمان پرستاره نگاهی میانداخت. آسمان پارچهٔ تیرهرنگی را میمانست که ستارههای نقرهای را روی آن پولکدوزی کرده بودند. راه مکه مثل جادهای روشن و پرنور، راه را به مسافران نشان میداد. حاجی تسبیحش را گرداند و ذکر آن روز را که لاحول و لاقوّه الّا بالله بود بر زبان جاری ساخت.
گاه صدای پارس سگی آواز جیرجیرکهایی را که یکبند و بیوقفه میخواندند، قطع میکرد. حاجآقا با طمأنینه گام برمیداشت. این کار هر روزش بود. روزی سه بار این مسیر را میپیمود. گاه از خانه تا مسجد و گاه از هر گوشهٔ شهر که بود برای اقامهٔ نماز جماعت خود را به مسجد حظیره۱ میرساند. مسجد در محلهٔ حظیره بنا شده بود و به همین مناسبت آن را مسجد حظیره میخواندند، ولی او خوب میدانست که حظیره نام مناسبی برای مسجد نیست. سر شب و پس از نماز مغرب و عشا، در جمع جوانان مسجد که بهنوعی بازوان او به شمار میآمدند این را گفته بود. هر بار که مسجد را میدید، بنای باشکوه آن، بزرگی و وسعت حیاط و شبستانش، طاق بلند و زیبایش، منارههای سر به فلک کشیدهاش، کاشیکاریهای فیروزهای و زیبا با طرحهای اسلیمی و نقوشی که تداعی به بالا رفتن و به اوج رسیدن بود، حوض آبیرنگ و آب زلال و خنک، با خود میاندیشید؛ چرا نام چنین بنایی باید حظیره باشد که نام مناسبی برای خانهٔ خدا نیست.
حجم
۱٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۵۹ صفحه
حجم
۱٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۵۹ صفحه