دانلود رایگان کتاب پسر سناتور حیدر نصیبی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب پسر سناتور

کتاب پسر سناتور

نویسنده:حیدر نصیبی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۲.۸از ۸۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب پسر سناتور

«پسر سناتو» رمانی عاشقانه، نوشته نویسنده معاصر، حیدر حبیبی است. آرمان پسری از یک خانواده ثروتمند است که در یک روز بارانی دختری زیبا توجه او را جلب می‌کند. دختر که در باران خیس شده، ناچار سوار ماشین آرمان می‌شود؛ غافل از این که او قصد دوستی و ادامه رابطه با دختر را دارد. هنگام پیاده شدن دختر آرمان با اصرار قراری دوباره می‌گذارد و دختر را با خود به میهمانی‌ای می‌برد که تا به حال تجربه‌اش را نداشته است: «مینا گیلاس مشروب را روی بار کنار دستش گذاشت و سیگاری از پاکت بیرون کشید و به طرف دخترک گرفت: - بگیر ... سیگار که می‌کشی ... نکنه اینم ازت برنمی‌آد. - ممنون. - نکنه اومدی اینجا فقط در و دیوارو نگاه کنی؟! آرمان که نگران شده بود گفت: - سر به سرش نذار. مینا با خندهٔ مستانه‌ای گفت: - اینو دیگه از کجا آوُردی؟! بعد دست به روسری دختر برد و آن را از سرش کَند، متعاقبش قهقههٔ مستانه‌ای سر داد و در همان حال گفت: - اینو که می‌تونی از سرت برداری! نشانهٔ بی‌فرهنگی و تحجّر رو! دخترک که خود را بی‌سلاح یافته بود، زیر نگاه پر تمسخر مدعوین که مست و لایعقل به او می‌خندیدند و به حرکات مشمئزکنندهٔ مینا زل زده بودند، احساس حقارت و ناتوانی کرد. او که هیچ‌گاه با چنین وضعی روبه رو نشده بود و تجربهٔ چنین خفتی را نداشت تنها اسلحهٔ خود را گریه یافت و ناخودآگاه دست برد و روسری را از دست مینا قاپید. بعد درحالی‌که روسری را با هر دو دست روی سرش نگه داشته بود، شتابان از آن جمع دور شد و گریان خود را به آسانسور رساند. آرمان سراسیمه، قبل از آنکه دختر وارد آسانسور شود، خود را به او رساند. گریهٔ دخترک یک آن قطع نمی‌شد. سیلاب اشک بود که بر گونه‌هایش می‌ریخت و رخ گلگونش را خیس و مرطوب می‌ساخت. هق‌هق‌کنان به خود لعنت و نفرین می‌فرستاد که چرا پا به آن مکان ناشناخته نهاده است؟»
بلاتریکس لسترنج
۱۳۹۷/۱۱/۲۳

من فقط نمونه رو خوندم یکم به نظرم داستان از نمونشم آبکی اومد آخه ت زمونه الان کدوم دختر انقد ساده و احمقه کاملا ژانر قابل پیشبینی پسر پولدار خوش گذرونی که عاشق یه دختر ساده شده اخه دختر ضایع آدم تا با یکی

- بیشتر
درتکاپو...
۱۳۹۸/۰۴/۲۹

حیف وقتی که گذاشتم برای خوندنش!

nill
۱۳۹۷/۰۸/۰۸

خیلی کسل کننده بود

~Aralim
۱۴۰۰/۰۴/۱۴

میدونید‌؟ بکار بردن تخیل تو داستان باعث جذابیت داستان میشه و در عین حال اگه تخیل رو اشتباه بکار ببری و ندونی که دقیقا چجوری خیالت رو بنویسی خب یه جورایی داستانت میره رو مخ..

یخ‌سرخ
۱۳۹۹/۰۶/۱۳

ازجمله‌کتاب‌هایی‌است‌که‌هدفی‌رادنبال‌میکند ارزش‌مطالعه‌راداردالبته‌اگراهل‌پندباشید

کاربر ۱۴۸۲۴۴۷
۱۳۹۹/۰۲/۳۱

من کتاب را دوست داشتم تقریبا خوب بود فقط اینکه نویسنده ی محترم خیلی طولانیش کرده بودندو این باعث زده شدن از چنین کتاب هایی میشه ولی درکل دست نویسنده درد نکنه خداقوت میگم انشاالله کتاب های‌ بیشترو مفیدتر دیگری

- بیشتر
kamrang
۱۳۹۷/۰۹/۱۰

خیلی بد !

فاطمه
۱۳۹۸/۰۶/۲۱

اولش خوب بود فقط

*zahra*
۱۴۰۰/۰۶/۲۸

خیلی خوب بود خوشم اومد پیشنهاد میکنم بخونین 🙂

maryam342
۱۳۹۹/۰۹/۱۵

بسیار زیبا. در دوران حکومت شاهنشاه و فضای ستمگری که معصومی درست از دلش بیرون میاد اصل داستان عاشقانه اس و بسیار لطیف نوشته شده ولی سبک خیلی خوبی داره بخصوص صحبت های پرستو و آرمان...طوری که پرستو با حوصله

- بیشتر
بزرگی می گه: «در بیکرانهٔ زندگی دو چیز افسونم کرد، رنگ آبی آسمان که می بینم و می دانم نیست و خدایی که نمی بینم و می دانم هست.»
مسافر دنیای خیال :)
«در بیکرانهٔ زندگی دو چیز افسونم کرد، رنگ آبی آسمان که می بینم و می دانم نیست و خدایی که نمی بینم و می دانم هست.»
گل نرگس
پس از عشق واژهٔ «شهادت» از قشنگ ترین واژه هاست.
گل نرگس
نمی شود همه چیز را با هم داشت.
Setayesh
من شما رو به چشم یه جنس مخالف نمی‌بینم. من شما رو مثل یه طبیبی می‌بینم که برای مرض ِروحیِ من که مدت‌هاست گریبانمو گرفته، بهترینید.
سپیده
بر آن چه گذشت، آن چه شکست، آن چه نشد ... حسرت نخور؛ زندگی اگر آسان بود با گریه آغاز نمی شد ...
haniyeh
این آتش عشق است نسوزد همه کس را...
Setayesh
- نمی‌خواین اسمِتونو به من بگین؟ - بر فرض که دونستی، بعد چی؟ - منظورتون رو نمی‌فهمم! - من می‌دونم شما پسرا همین‌که ما رو شناختین و به هدف تون رسیدین، مثل یه دستمال استفاده شده تو سطل آشغال می‌ندازین و می‌رید پیِ کارتون. - به نظر شما من چنین آدمی هستم؟! دختر به چشمان آرمان خیره شد و گفت: - هَمَتون یه جورید.
زیـنـب🍃🌸
دختر به چشمان آرمان خیره شد و گفت: - هَمَتون یه جورید.
سپیده
خیلی‌ها فکر می کنن عشق با عقل منافات داره، اما من می گم این دو در کنار هم باعث سعادت واقعی می‌شن
Setayesh
ترسم از همینه. شما انقلاب کنید و زجرش رو بکشید بدون هیچ چشمداشتی، اما در آینده یه عده به این مردم فرمانروایی کنن که نه سواد دارن و نه درد مردم رو می فهمن. مثل انقلاب فرانسه که با همهٔ جانفشانی ها و خون ریختن هاش آخرش دست امثال «روبسپیر» و «ناپلئون» افتاد که راه لوئی های چهاردهم و پانزدهم و شانزدهمو ادامه دادن. حتی بدتر از اون، جنگ جهانی راه انداختن که امثال لوئی چهاردهم ها به خوابشون نمی دیدن. ترسم از اینه. می ترسم احساس بشردوستانه و خالص شما تغییر ماهیت بده و تبدیل به شرم و خجالت جلوی مردم و خداتون بشه. عین «نوبل» و عین «گیوتین» ...
Z.SH
صدایی در اعماق وجودش فریاد می زد: «بر آن چه گذشت، آن چه شکست، آن چه نشد ... حسرت نخور؛ زندگی اگر آسان بود با گریه آغاز نمی شد ...»
IU
پس از عشق واژهٔ «شهادت» از قشنگ ترین واژه هاست.
🍁
عشق حرارته و عقل چراغ راه. هر کدوم از اینا نباشن تباهی در انتظار آدمه.
Setayesh
«در بیکرانهٔ زندگی دو چیز افسونم کرد، رنگ آبی آسمان که می بینم و می دانم نیست و خدایی که نمی بینم و می دانم هست.»
haniyeh
هر موجودی در این کرهٔ خاکی سکون اختیار کند و دست از تلاش و کوشش بردارد محکوم به فناست.
Setayesh
باید عاقلانه عاشق شد.
Setayesh
- شما خوش تیپ هستید و خوش قیافه ... مطمئنم دوست دخترای زیادی اونجا داشتید. آرمان به شوخی گفت: - اونجا دختر زیاد داشت اما پسر هم زیاد بود! - خوب؟! - به خاطر همین دختر زیاد به ما نمی رسید!
سپیده
برای شنیدن کلام خدا و صدای خدا گاهی باید گوشِ سر رو با دست ها بپوشونیم و با گوش دل بشنویم ... باید به اعماق قلبمون رجوع کنیم ... باید شیرجه بزنیم در اعماق وجودمون ... باید در ناخودآگاه و فطرتمون غرق بشیم ...
haniyeh
صدایی در اعماق وجودش فریاد می زد: «بر آن چه گذشت، آن چه شکست، آن چه نشد ... حسرت نخور؛ زندگی اگر آسان بود با گریه آغاز نمی شد ...»
کتاب دوست

حجم

۱۷۴٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۵۶ صفحه

حجم

۱۷۴٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۵۶ صفحه

قیمت:
رایگان