دانلود و خرید کتاب دختری به نام ویلو کریمبل جوزپه بیانکو ترجمه علیرضا جهانگیری
تصویر جلد کتاب دختری به نام ویلو کریمبل

کتاب دختری به نام ویلو کریمبل

معرفی کتاب دختری به نام ویلو کریمبل

«دختری به نام ویلو کریمبل» رمانی نوشته جوزپه بیانکو با ترجمه علیرضا جهانگیری برای نوجوانان است: ویلو کریمبل نمی‌توانست آخرین باری را که این‌قدر نگران بود به خاطر بیاورد. قلبش با سرعتی که به نظر هزار بار در دقیقه می‌آمد می‌زد. بیشتر دانش‌آموزهای داخل کافه‌تریا داشتند تماشا می‌کردند و امیدوار بودند این اولین دعوای امسال باشد. دانه‌های عرق از روی پیشانی پر از کک‌مک ویلو به پایین سر می‌خوردند. ویلو زیر لب گفت: «عمدی نبود. از دستم لیز خورد.» شایلا استرگس درحالی‌که فریاد می‌زد گفت: «تازه دیروز موهام رو درست کرده بودم. حالا نگاشون کن. نه که انتظار داشته باشم تو از این چیزا سر در بیاری. با اون زمین شور کثیف که روی سرته!» دیویس سوینی شانه‌های دوست‌دخترش را گرفت و آرام او را یک قدم به سمت خودش، عقب کشید. «آروم باش شایلا. مطمئنم از عمد این کار رو نکرد.» «که چی. به‌هرحال هنوز یه آدم احمقه! قرار نیست رعایتش رو بکنم فقط به خاطر... به خاطر...» اسنلا برینبین دخالت کرد: «...معلولیت احمقانه‌ش!» اسنلا نزدیک‌ترین دوست شایلا بود. البته اگر می‌شد رابطه‌ی بین آن‌ها را دوستی نامید. از کلاس ششم به بعد، اسنلا همیشه و همه‌جا شایلا را تعقیب کرده بود. در اصل فقط خودش را به دختری که فکر می‌کرد از همه پرطرفدارتر خواهد بود، چسبانده بود. درست هم حدس زده بود. هیچ دختری در مدرسه‌ی گینکلمن نبود که دلش نخواهد جای شایلا استرگس باشد؛ یا حداقل به زیبایی او باشد. بیشتر دخترها آرزو داشتند موهای مشکی براق و لبخند بدون نقص شایلا را داشتند. البته نه اینکه شایلا زیاد لبخند می‌زد.
Aysan
۱۳۹۷/۰۵/۲۰

ویلو، دختری که در زندگی اش جای یک پا، کم بود اما... . . 😊👌

شلاله
۱۳۹۶/۱۲/۱۷

رمانی دوست داشتنی و خواندنی 🌺

نازبانو
۱۳۹۷/۰۴/۱۰

عاااااااالی ، پر از هیجان ، ترجمه هم عاااالی و رووون بود معلول بودن ، هم مزایا و هم دنیای عالی خودشو داره 💪💪💪

zeanab.jm
۱۳۹۶/۱۱/۱۲

داستان خیلی زیبایی بود.حتما بخونید.ترجمه هم بسیار عالی و روان هست.

ساکت
۱۳۹۶/۱۱/۱۱

داستانش خیلی جذاب و دوست داشتنی بود. من رو یاد تخم مرغ ها و دختر ستاره ای انداخت. برای نوجوانان مناسبه. با توجه به تعداد صفحاتش قیمت خیلی مناسبی داره.حتی می تونم بگم قیمت کمی داره! درباره ترجمه ش اظهار نظر نمی

- بیشتر
فاطمه جهانگیری
۱۳۹۶/۱۱/۱۲

نگاهی تازه به موضوعی قدیمی.

بلاتریکس لسترنج
۱۳۹۷/۰۶/۰۷

خوشم نیومد کاش توش دست و پنجه نرم کردن رو نشون میداد زندگی یه دختر معلول واقعی که با توانایی معقول برنده شد نه جادو

Dayan
۱۳۹۷/۰۴/۲۹

کتاب بسیار جالبی هست من که تا اخرس نتونستم از خواندن دست بکشم !💝🙏🏻👍🏻👍🏻👍🏻😍

👀
۱۳۹۷/۰۶/۰۳

خوبه مثلا😏😏😏

مجهول
۱۳۹۷/۰۵/۱۸

خوبه

به بخشش من نیاز نداری. از خودت عذرخواهی کن.»
نازبانو
آقا و خانم کریمبل دو بچه به دنیا آورده بودند که یکدیگر را تکمیل می‌کردند: ویلا عاشق آشپزی بود و وات عاشق خوردن.
Aysan
از خودت عذرخواهی کن.
Aysan
نمی‌تونم درباره‌ی چیزی که روش کنترل ندارم حرف بزنم. فقط می‌تونم با چیزهایی که بهم داده‌شده تا اونجایی که می‌تونم پیش برم.
علیرضا
این‌ها هیچ فایده‌ای نداره اگه شما مستعد درد باشید.
farez
«همراهی؟ به یک ساعت حرف زدن درباره‌ی اینکه اگه می‌تونستی انتخاب کنی، داشتن چه نیرویی رو انتخاب می‌کردی میگی همراهی؟»
Aysan
شایلا، چیزای زیادی توی زندگیت جریان داره، نمی‌بینی؟ لازم نیست کسی رو تحت تأثیر قرار بدی. اگه کسی تو رو به خاطر خودت دوست نداره، فقط خودش این موقعیت خوب رو از دست داده.»
نازبانو
شما می‌توانید به بقیه کمک کنید تا نور را با راه‌های دیگری غیر از چشم‌هایشان ببینند.
farez
آلیس، تو یه نابغه‌ای، نابغه، می‌فهمی؟
Aysan
بهم یاد داد اگر اطراف خودت رو پر از آدم‌هایی کنی که دوستت دارن و تو هم اون‌ها رو دوست داری، هیچ‌وقت واقعاً تنها نمی‌شی. حتی اگه اون آدم‌ها ترکت کنن.
نازبانو
مهم نیست چرا این اتفاق افتاده. سؤال اینه که: می‌خوای باهاش چیکار کنی؟
Aysan
آدامست رو تف کف بیرون راجرز، وگرنه مجبور میشی برای بقیه سال بچسبونیش روی دماغت.
Aysan
ویلو عاشق این بود که در قلمرو خیالی کتاب‌هایش غرق شود. همیشه خیال‌پردازی می‌کرد که چه می‌شد اگر خودش قهرمان یک رمان بود. البته از زندگی واقعی‌اش ناراضی نبود.
Aysan
توی دوستیمون چیزی که بیشتر از همه دلتنگش میشم صداقت مادربزرگه. هر چیزی رو همونطوری که بود می‌گفت. چه دلت می‌خواست بشنوی، چه دلت نمی‌خواست.
Aysan
امروز یه روز خوبه، یه روز شاد.
Aysan
هرروز برای او مثل یک هدیه بود
Aysan
«کجاست؟ دختر موردعلاقه‌ی من کجاست؟» ویلو دست‌هایش را دور مادربزرگش حلقه کرد و محکم فشار داد. «سلام مادربزرگ... چقدر خوشگل شدی.» تریشا ترنر به چشم‌های نوه‌اش خیره شد. «چه دختر شیرینی ولی دروغگوی خوبی نیستی.» از روی شانه‌ی ویلو به پشت سر خانم کریمبل نگاه کرد و پرسید: «پس نوه‌ی شکموی من کجاست؟» خانم کریمبل درحالی‌که از ایوان بالا می‌آمد گفت: «ببخشید مامان. وات تمرین بسکتبال داشت امروز صبح.» سپس با مکس واضحی اضافه کرد: «سلام رسوند.»
سپیده
«دخترم امروز بهت خوش گذشت؟» «آره.»
Aysan
به خاطر هدف بزرگی که حالا حس می‌کرد دارد، احساس خوشحالی وجودش را فراگرفت.
Aysan
پدربزرگت چیزی زیادی نداشت و خیلی محبوب نبود ولی باعث شد احساس کنم یه ملکه هستم.
Aysan

حجم

۱۶۴٫۵ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۲۸۲ صفحه

حجم

۱۶۴٫۵ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۲۸۲ صفحه

قیمت:
۳,۰۰۰
تومان