
کتاب سرگذشت خانواده فالکون
معرفی کتاب سرگذشت خانواده فالکون
کتاب سرگذشت خانواده فالکون نوشتهی ملیسا ریورو و با ترجمهی مریم سربندی فراهانی، روایتی داستانی از زندگی یک خانواده مهاجر اهل پرو در آمریکاست. این اثر توسط انتشارات کتاب مرو بهصورت الکترونیکی منتشر شده است. داستان حول محور آنا لوسیا و خانوادهاش میچرخد که پس از مهاجرت به نیویورک، با چالشهای هویتی، مالی و خانوادگی دستوپنجه نرم میکنند. روایت کتاب، همزمان با بازگشت به خاطرات کودکی آنا در پرو و زندگی فعلیاش در آمریکا، تصویری چندلایه از مهاجرت، فداکاری، امید و تلاش برای بقا ارائه میدهد. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب سرگذشت خانواده فالکون
سرگذشت خانواده فالکون اثری داستانی از ملیسا ریورو است که با نگاهی موشکافانه به زندگی مهاجران آمریکای لاتین در نیویورک میپردازد. کتاب، روایتگر زندگی آنا لوسیا و خانوادهاش است که پس از ترک پرو، در تلاش برای ساختن آیندهای بهتر با مشکلات اقتصادی، هویت فرهنگی و روابط خانوادگی روبهرو میشوند. نویسنده با پرداختن به جزئیات زندگی روزمره، دغدغههای مادرانه، خاطرات تلخ و شیرین گذشته و چالشهای مهاجرت، تصویری ملموس و انسانی از تجربه مهاجرت ارائه داده است. ساختار کتاب با رفتوبرگشت میان گذشته و حال، لایههای مختلف شخصیتها و روابطشان را بهتدریج آشکار میکند. ملیسا ریورو در این اثر، نهتنها به مسائل مهاجرت و هویت میپردازد، بلکه به موضوعاتی چون فداکاری، امید، وابستگیهای خانوادگی و تلاش برای حفظ کرامت انسانی نیز توجه نشان داده است.
خلاصه داستان سرگذشت خانواده فالکون
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان با روایت کودکی آنا لوسیا در پرو آغاز میشود؛ جایی که او در دوازدهسالگی با تجربهای تلخ و نمادین از بزرگشدن روبهرو میشود: قربانیکردن اولین جوجهاش به نشانه ورود به دنیای زنانگی و یادگیری فداکاری. این تجربه، سایهای بر زندگی آنا میاندازد و او را برای مواجهه با دشواریهای آینده آماده میکند. سالها بعد، آنا به همراه شوهرش لوچو و دو فرزندشان به نیویورک مهاجرت میکند. خانواده در خانهای کوچک و مشترک با بستگان شوهرش زندگی میکنند و با مشکلات مالی، بیکاری و نبود اقامت قانونی دستوپنجه نرم میزنند. آنا که مسئولیت اصلی خانواده را بر دوش دارد، میان خاطرات گذشته و واقعیتهای سخت مهاجرت در نوسان است. او برای تأمین هزینههای زندگی، حتی به گرفتن وام از زنانی مانند ماما متوسل میشود و گاهی مجبور به تصمیمات دشوار و حتی ورود به روابطی پنهانی میشود. دغدغه اصلی آنا، حفظ خانواده و فراهمکردن آیندهای امن برای فرزندانش است؛ درحالیکه فشارهای اقتصادی، تهدید اخراج از خانه و ترس از دستدادن هویت و ریشههای فرهنگی، او را به چالش میکشد. روایت کتاب، با نمایش جزئیات زندگی روزمره، روابط پیچیده خانوادگی و کشمکشهای درونی آنا، تصویری واقعی و چندوجهی از زندگی مهاجران ارائه میدهد.
چرا باید کتاب سرگذشت خانواده فالکون را بخوانیم؟
سرگذشت خانواده فالکون با روایتی صمیمی و جزئینگر، تجربه مهاجرت را از زاویهای انسانی و ملموس به تصویر کشیده است. این کتاب، نهتنها به مسائل اقتصادی و قانونی مهاجران میپردازد، بلکه لایههای عمیقتری از احساسات، خاطرات و هویت را واکاوی میکند. خواننده با شخصیتهایی روبهرو میشود که در میان امید و ناامیدی، فداکاری و ترس، برای حفظ خانواده و کرامت خود تلاش میکنند. روایت چندلایه و پرداخت دقیق به جزئیات زندگی روزمره، امکان همدلی با دغدغهها و آرزوهای شخصیتها را فراهم میکند. این اثر برای کسانی که به دنبال درک بهتر از تجربه مهاجرت، روابط خانوادگی و چالشهای هویتی هستند، انتخابی ارزشمند است.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
خواندن این کتاب به علاقهمندان داستانهای مهاجرت، کسانی که دغدغه هویت و ریشههای فرهنگی دارند، دانشجویان و پژوهشگران علوم اجتماعی و افرادی که به روایتهای خانوادگی و چندنسلی علاقهمندند، پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب سرگذشت خانواده فالکون
«آنا لوسیا کاردیناس ریوس روزی که اولین جوجهاش را کشت تولد دوازده سالگیاش را جشن گرفت. او ماهها قبل از جشن تولدش با صدای بانگ خروسی که طلوع خورشید را در آسمان سانتاکلارا؛ شهر کوچکش در مرزهای جنگل موسمی پرو خبر میداد و روی ملحفهای که با خونش رنگ گرفته بود. بیدار میشد. لکه را که میدید. از ترس بالای تختش کز میکرد. انگار آن چیز میتوانست چنگالهايش را بلند کند و پوست قرمزرنگش را گاز بگیرد. او لباس زیر لکشدهاش را زیر تشک حصیری ضخیمش مخفی میکرد و مطمئن شده بود که حامله است. اما خون بعد از چند روز بند آمد و هرگز بچهای به دنیا نیامد. او با خودش فکر میکرد که شاید مریم مقدس خواسته اینطور به او هشدار بدهد که تمیز و پاک باشد. اگر او رفتارهایش را تغییر نمیداه خداوند به حساب مادرش میرسید و او را تنبیه میکرد. و اینطور شد که دیگر بتی را نبوسید. بتی همسایهی دهسالهی او با لب ماهگرفته و نگاه خماری بود که انگار هميشه آمادهی بوسه بود. حتی با اينکه مطمئن بود عاشق پپیتو شده. ولی او را هم دیگر نبوسید. درعوض. حواسش را جمع کرد تا صبح زود بیدار شود و برای مادر و داییاش صبحانه درست کند و حتی در محراب مادرش, به یاد اقوام مرحومش شمع روشن کند. او هر شب کنر تختش زائومیزد و دعا میکرد که دیگر خونی نيید. اما چند هفته بعد. لکهی دیگری روی ملحفهاش افتاده بود و او کمی بیشتر ترسید. آگر خدا مجازات بدتری برایش داشت. چه؟ تصمیم گرفت صادق باشد و به مادرش بگوید.»
حجم
۱٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۳۸ صفحه
حجم
۱٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۳۸ صفحه