
کتاب سایه زاغ
معرفی کتاب سایه زاغ
کتاب سایه زاغ نوشته گلنوش دهقان پور، اثری در حوزهی ادبیات نمایشی و نمایشنامهنویسی است که نشر سنجاق آن را بهصورت الکترونیکی منتشر کرده است. این نمایشنامه با نگاهی موشکافانه به روابط انسانی، مناسبات خانوادگی و کشمکشهای میان سنت و تغییر در یک روستای کوچک میپردازد. داستان حول محور خانوادهای شکل میگیرد که بهتازگی به باغی در حاشیهی روستا نقلمکان کرده و درگیر چالشهایی با طبیعت، اهالی روستا و بهویژه کلاغهای باغ میشوند. شخصیتهای اصلی هرکدام با دغدغهها و گذشتههای متفاوت در تلاش هستند تا جایگاه خود را در این محیط تازه بیابند و با مسائل روزمره و بحرانهای اخلاقی و زیستی دستوپنجه نرم کنند. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب سایه زاغ
کتاب سایهی زاغ، نمایشنامهای ایرانی است که گلنوش دهقانپور در آن با رویکردی واقعگرایانه و گاه طنزآمیز به زندگی یک خانوادهی شهری که به روستا مهاجرت کردهاند، میپردازد. داستانِ این متن نمایشی در یک باغ گردو در حاشیهی روستا شکل گرفته است؛ جایی که بهرام، پریسا و دخترشان، آذر همراه با اهالی بومی و کارگران باغ، با چالشهایی تازه روبهرو میشوند. محور اصلی اثر، تقابل میان انسان و طبیعت، سنت و مدرنیته و همچنین روابط پیچیدهی خانوادگی و اجتماعی است. کلاغها و زاغها در این نمایشنامه نهتنها بهعنوان بخشی از طبیعت، بلکه بهعنوان نمادهایی از گذشته، خاطره و حتی تهدید ظاهر میشوند. نویسنده فضایی خلق کرده که در آن هر شخصیت با گذشته، باورها و انتخابهای خود روبهرو میشود. نمایشنامهی سایهی زاغ با پرداختن به موضوعاتی همچون مهاجرت، هویت، مسئولیتپذیری و مرزهای اخلاقی، تصویری چندوجهی از زندگی معاصر در بستر روستا ارائه داده است.
خلاصه داستان سایه زاغ
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان نمایشنامه را فاش میکند!
کتاب با حضور خانوادهای آغاز میشود که به باغی در روستا نقلمکان کردهاند. بهرام، مرد خانواده درگیر دغدغههای اقتصادی و حفظ محصول باغ از دست کلاغها است. پریسا، همسرش میان مسئولیتهای خانه و حسرتهای گذشتهاش سرگردان است و آذر، دخترشان با دنیای نوجوانی و آرزوهایش فاصلهای با محیط جدید دارد. در کنار این خانواده، شخصیتهایی چون غنچه (مدیر شرکت محلی و وارث زمین)، باقر (سرایدار باغ و دوستدار کلاغها)، سلی (پسر باقر) و دنیا (یکی از اهالی قدیم روستا)، هرکدام با دیدگاهها و انگیزههای متفاوت وارد اثر میشوند. محور اصلی کشمکش، حضور کلاغها در باغ و تلاش برای دورکردن آنها است. غنچه راهحلهایی پیشنهاد میدهد که گاه مرزهای اخلاقی را زیر سؤال میبرد؛ ازجمله بهدامانداختن کلاغ باقر و آویزانکردن لاشهی کلاغها برای ترساندن بقیه. این تصمیمات باعث بروز اختلاف میان اهالی و خانوادهی بهرام میشود. در پس این کشمکشها، روایتهایی از گذشتهی شخصیتها، روابط خانوادگی، حسرتها و انتخابهایشان آشکار میشود. کلاغها در این میان به نمادی از خاطره، تهدید و حتی نوعی عدالت بدل میشوند. داستان با پیشرفتن بحرانها، جدال میان حفظ سنتها و پذیرش تغییر و تلاش شخصیتها برای یافتن راهی میان این دو قطب ادامه مییابد.
چرا باید کتاب سایه زاغ را بخوانیم؟
سایهی زاغ با پرداختن به موضوعات ملموس و معاصر، ازجمله مهاجرت از شهر به روستا، چالشهای زیستمحیطی و کشمکشهای خانوادگی، فضایی آشنا و درعینحال پر از لایههای پنهان را خلق کرده است. این نمایشنامه، امکان همذاتپنداری و تأمل دربارهی انتخابها و مسئولیتهای فردی و جمعی را فراهم آورده است. حضور کلاغها بهعنوان نماد و عنصر روایی، به اثر عمق و معنایی فراتر از یک روایت ساده بخشیده است. این کتاب برای کسانی که بهدنبال تجربهی متنی نمایشی با دغدغههای اجتماعی و انسانی هستند، فرصتی برای مواجهه با پرسشهای اخلاقی و زیستی فراهم میکند.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
خواندن این کتاب به علاقهمندان حوزهی ادبیات نمایشی ایران، دوستداران روایتهای روستایی و کسانی که دغدغهی محیطزیست، مهاجرت، روابط خانوادگی و کشمکشهای سنت و مدرنیته را دارند، پیشنهاد میشود. همچنین این نمایشنامه برای دانشجویان و پژوهشگران حوزهی نمایشنامهنویسی و مطالعات فرهنگی مناسب است.
بخشی از کتاب سایه زاغ
«نشیمن خانهٔ اصلی، صدای قارقار شدید کلاغها، پریسا هق هق میکند و چندین چمدان کنارش است. آذر پشت سرش و بهرام با کمی فاصله جلویش
پریسا: (با هق هق) دیگه نمیشه اینجا بمونیم با هیچ حرف و قسم و آیهای نمیشه.
صدای برخورد یک کلاغ به شیشه
(با جیغ خفیفی) توقع داری من تو این شرایط بشینم تو این خونه انگار هیچ خبری نیست؟ توقع داری این بچه بتونه به درس و مشقش برسه؟ اصلن به فکر خانوادت نیستی بهرام از وقتی اینجا رو خریدی انگار دیگه نمیشناسمت. ما میریم خونهٔ مامانم از. همون اول نباید پام رو میذاشتم تو این باغ،
بهرام: بری خونهٔ مامانت؟ که پات رو بندازی رو پات و صبح تا شب از اینجا و از من غر بزنی. اونم با حقوق بازنشستگیش خرجت رو بده و خیالش راحت باشه که هنوزم عرضه نداری بدون اون هیچ غلطی بکنی. خودت میخوای بری برو ولی آذر قرار نیست با اون افعی زیر یه سقف زندگی بکنه
پریسا: افعی؟ خیلی نمک نشناسی بهرام خیلی. اینجوری جواب محبتهاش رو میدی؟ یادت رفته اون کار شرکتت رو مامانم برات جور کرد؟
بهرام: مگه میشه یادم رفته باشه. چه لطف بزرگی هم بود. صبح تا شب میون یه مشت آدم تن لش انگل که نه وقت خودشون براشون مهمه نه وقت دیگران، بگردی و بزنی تو سر خودت بلکه نیم میلیمتر کار یه پروژه پیش بره که آخر سر هم یه گوسالهای از یه قبرستونی سر و کله ش پیدا شه و با یه تکون دنبه ش یه متر کار رو بکشه عقب اونوقت سرکار خانوم خیال میکنن کار شرکت رو مامانش جور کرده. اونم با چه رابطه ای. پدر زن پسرخالهٔ مادر زن انقدرام که خیال میکنی پارتی کلفتی نیست پریسا. من اگه کار بلد نبودم که دو روزم تو اون تیمارستان دووم نمیاوردم که کاشکی نمیآوردم و زودتر به فکر بیرون زدن میافتادم. حالا که یه جایی واسه خودمون جور کردیم و رو پای خودمون وایسادیم باز میخوای بدو بدو بری خونهٔ مامانت بشینی که خیالش راحت بشه که تا دم گورش هم قرار نیست چنگالش از زندگی ما بیاد بیرون؟»
حجم
۵۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۹۸ صفحه
حجم
۵۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۹۸ صفحه
