
کتاب در سایه سار تنهایی
معرفی کتاب در سایه سار تنهایی
کتاب الکترونیکی «در سایهسار تنهایی» نوشتهٔ معصومه البرزی را نشر نامه مهر منتشر کرده است. این اثر در قالب داستانی معاصر، به روایت زندگی زنی به نام «رزا» میپردازد که پس از سالها دوری از خانواده، به زادگاهش بازمیگردد و با چالشهای عاطفی و اجتماعی متعددی روبهرو میشود. دغدغههای هویتی، روابط خانوادگی، و تلاش برای بازسازی پیوندهای از دسترفته، محور اصلی روایت را شکل میدهد. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب در سایه سار تنهایی
«در سایهسار تنهایی» اثری داستانی از معصومه البرزی است که در قالب رمان معاصر نوشته شده و به زندگی شخصیت اصلی، رزا، میپردازد. این کتاب با نگاهی به روابط خانوادگی، مهاجرت، و بازگشت به ریشهها، تصویری از فرازونشیبهای عاطفی و اجتماعی یک زن ایرانی را ترسیم میکند. روایت داستان در بستر جامعهٔ امروز ایران شکل گرفته و با زبانی توصیفی، احساسات و دغدغههای شخصیتها را به تصویر میکشد. ساختار کتاب مبتنی بر روایت اولشخص است و خواننده را در جریان افکار، احساسات و تصمیمات رزا قرار میدهد. فضای داستان، میان گذشته و حال در نوسان است و خاطرات، نقش مهمی در پیشبرد روایت دارند. اثر حاضر، علاوهبر پرداختن به موضوعات خانوادگی، به مسائل هویتی و فردی نیز توجه دارد و تلاش شخصیت اصلی برای بازسازی زندگی و یافتن جایگاه خود در میان خانواده و جامعه، محور اصلی داستان را تشکیل میدهد.
خلاصه داستان در سایه سار تنهایی
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان «در سایهسار تنهایی» با بازگشت رزا به زادگاهش آغاز میشود؛ زنی که سالها پیش به دلایلی از خانواده و وطن دور شده و اکنون پس از مدتها، با چمدانی از خاطرات و امیدها، به شهر خود بازمیگردد. ورود دوباره به سرزمینی که خاطرات تلخ و شیرین بسیاری در آن دارد، برای رزا با احساسات متناقضی همراه است؛ از یکسو دلتنگی برای خانواده و گذشته، و از سوی دیگر ترس از مواجهه با قضاوتها و زخمهای کهنه. رزا در هتل اقامت میکند و بهتدریج با افرادی چون امیرارسلان و خانوادهٔ پورمند آشنا میشود. این آشناییها، فرصتی برای رزا فراهم میکند تا با آدمهایی از طبقات و دیدگاههای مختلف روبهرو شود و در دل روابط جدید، به بازنگری در گذشته و تصمیماتش بپردازد. تلاش برای ترمیم پلهای شکستهٔ خانوادگی، مواجهه با خاطرات کودکی، و جستوجوی هویت و آرامش، بخش عمدهای از روایت را به خود اختصاص داده است. در این مسیر، رزا با چالشهایی چون قضاوتهای اطرافیان، دلتنگی برای فرزندش، و تردید نسبت به آینده روبهرو میشود. داستان با تمرکز بر روابط انسانی، امید به آشتی و بازسازی پیوندهای از دسترفته را در دل تنهایی و غربت شخصیت اصلی دنبال میکند، بیآنکه پایان ماجرا را بهطور کامل افشا کند.
چرا باید کتاب در سایه سار تنهایی را بخوانیم؟
این کتاب با پرداختن به موضوعاتی چون مهاجرت، بازگشت به وطن، و تلاش برای ترمیم روابط خانوادگی، تجربهای ملموس از تنهایی، دلتنگی و امید را به تصویر میکشد. روایت صمیمی و جزئینگر داستان، خواننده را به دل احساسات و دغدغههای شخصیت اصلی میبرد و امکان همذاتپنداری با او را فراهم میکند. «در سایهسار تنهایی» بهویژه برای کسانی که با دوری از خانواده یا چالشهای بازگشت به ریشهها روبهرو بودهاند، میتواند تجربهای تأملبرانگیز و قابل لمس باشد. همچنین، این اثر نگاهی به نقش خاطرات، هویت و پیوندهای انسانی در شکلگیری مسیر زندگی دارد و مخاطب را به بازاندیشی دربارهٔ ارزش روابط و گذشته دعوت میکند.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
مطالعهٔ این کتاب برای علاقهمندان به رمانهای معاصر فارسی، کسانی که دغدغهٔ مهاجرت، بازگشت به وطن، یا ترمیم روابط خانوادگی دارند، و افرادی که با احساس تنهایی و جستوجوی هویت دستوپنجه نرم میکنند، مناسب است. همچنین، مخاطبانی که به روایتهای احساسی و شخصیتمحور علاقه دارند، از این اثر بهره خواهند برد.
بخشی از کتاب در سایه سار تنهایی
«چرخ چمدانم روی زمین کشیده میشد. اين بار تنها بودم. آن روزی که اعضای خانواده و فامیل در فرودگاه همراهم بودند یک آرزوی مشترک برایم داشتند. اينکه همیشه خوشبخت باشم و از زندگی شادم لذت ببرم. سالن فرودگاه طبق روال همیشگیاش شلوغ بود. چشمهای نگرانی که برای همراهی مسافرشان نمدار میشد و لبهای خندان مسافرانی که خستة راه بودند و با دیدن جمعیت استقبالکننده بهوجد میآمدنده همه در نظرم یک معنی میداد. «ما آدمها تنها متعلق به خودمان نیستیم.» کاش در بین جمعیت کسی صدایم میزد و میگفت: «خوش اومدی!» از دور زنی را دیدم که آغوشش را بازکرده بود و با هیجان به سمتم میآمد. شاید یکی از نزدیکان خانوادگی بود که من او را نمیشناختم. لبخند زدم. به او نزدیکتر شدم. کمی آنطرفتر پسر جوانی با دیدن آن زن به سویش قدم برداشت. لحظة خوش دیدار هميشه برایم شیرین بود. با حسرت نگاهشان کردم! شال نیمهبازم را بهدور گردنم پیچاندم و لبههای پالتوام را به هم نزدیکتر کردم تا کمتر سوز سرما را حس کنم. تا پیش از ورودم به هتل هنوز باور نمیکردم بالاخره به سرزمینی که به آن تعلق دارم برگشتهام. دیگر دلهرة چند روز پیش را نداشتم. شناسنامهام را به متصدی هتل تحویل دادم. سرش را بالا گرفت و نیمنگاهی به صورتم انداخت. خسته و مضطرب بودم. متصدی شناسنامهام را روی پیشخوان گذاشت و زمزمهوار گفت: - رزا فروزش! بیاختیاربه رویش لبخند زدم. شاید اولین جرقه برای شروع یک ارتباط ساده همین یک لبخند باشد.»
حجم
۱٫۷ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۲۸۰ صفحه
حجم
۱٫۷ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۲۸۰ صفحه