
کتاب کلبه
معرفی کتاب کلبه
کتاب الکترونیکی «کلبه» نوشتهٔ احمد عزیز آسیایی و با ویراستاری بهاره غفرانی، توسط نشر متخصصان منتشر شده است. این اثر در دستهٔ داستانهای فارسی معاصر قرار میگیرد و با حجمی حدود ۱۰۲ صفحه، روایتی معمایی و دلهرهآور را دنبال میکند. داستان حول محور دو خواهر جوان شکل میگیرد که برای پروژهٔ عکاسی دانشگاهی به سفری در دل جنگلهای اسکاتلند میروند و با اتفاقاتی غیرمنتظره و رازآلود روبهرو میشوند. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب کلبه
«کلبه» اثری داستانی و معمایی است که در قالب یک رمان کوتاه، فضای پرتعلیق و رازآلودی را خلق کرده است. احمد عزیز آسیایی در این کتاب، ماجرای دو خواهر به نامهای «آنا» و «سیریلا» را روایت میکند که برای انجام پروژهٔ عکاسی دانشگاهی راهی سفری به جنگلهای اسکاتلند میشوند. روایت با زبانی امروزی و شخصیتپردازی ملموس، مخاطب را به دل موقعیتهایی میبرد که مرز میان واقعیت و خیال، امنیت و تهدید، بهشدت باریک میشود. ساختار کتاب بهصورت روایی و خطی پیش میرود و با ورود شخصیتهای جدید و اتفاقات غیرمنتظره، لایههای تازهای از رمز و راز به داستان افزوده میشود. فضای داستان با عناصر ترس، تعلیق و روابط خانوادگی آمیخته شده و در بستری از طبیعت بکر و کلبهای مرموز، پیش میرود. این کتاب با تمرکز بر روابط انسانی، ترسهای درونی و مواجهه با ناشناختهها، تجربهای متفاوت از داستانگویی معاصر فارسی ارائه میدهد.
خلاصه داستان کلبه
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان «کلبه» با معرفی آنا و سیریلا، دو خواهر جوان که هر دو دانشجوی عکاسی هستند، آغاز میشود. آنها برای پروژهٔ دانشگاهی تصمیم میگیرند به اسکاتلند سفر کنند و از جنگلهای آن منطقه عکس بگیرند. سفر آنها با حادثهای غیرمنتظره آغاز میشود: ماشینشان در دل جنگل بهطرز عجیبی پنچر میشود و هیچ راه ارتباطی با بیرون ندارند. در این شرایط، پیرمردی به نام «جک رامون» ظاهر میشود و آنها را به کلبهٔ خود دعوت میکند تا کمکشان کند. آنا و سیریلا با تردید اما ناچار، دعوت او را میپذیرند و وارد کلبهای میشوند که جک به همراه همسرش «دایانا» و باغبان مرموزشان «جیکوب» در آن زندگی میکنند. در ابتدا، فضای کلبه گرم و مهماننواز به نظر میرسد، اما بهتدریج نشانههایی از رازها و اتفاقات نگرانکننده آشکار میشود: قبرهای ناشناخته پشت کلبه، رفتارهای عجیب جیکوب، و نقاشیهایی تهدیدآمیز که زیر در اتاقشان قرار میگیرد. جیکوب، باغبان ایتالیایی که بهسختی ارتباط برقرار میکند، با جملات هشداردهنده و رفتارهای مرموز، خواهران را دچار اضطراب میکند. در همین حین، موبایلها و ماشین آنها ناپدید میشود و راه بازگشت به خانه برایشان بسته میماند. با پیشرفت داستان، آنا متوجه میشود که جیکوب قصد دارد به آنها دربارهٔ خطری بزرگ هشدار دهد. او با استفاده از مترجم، نامهای به آنا میدهد و رازهای تاریک خانوادهٔ رامون را فاش میکند: این خانواده، پس از مرگ دخترشان، به مراسمات عجیب و قربانیکردن روی آوردهاند و حالا قصد دارند آنا و سیریلا را قربانی کنند تا دخترشان را بازگردانند. آنا که حالا درگیر ترس و تردید شده، باید تصمیم بگیرد به چه کسی اعتماد کند و چگونه از این کلبهٔ مرموز و خطرناک جان سالم به در ببرد. داستان با تعلیق و ابهام ادامه مییابد و سرنوشت خواهران تا پایان، در هالهای از راز باقی میماند.
چرا باید کتاب کلبه را بخوانیم؟
«کلبه» با فضاسازی دلهرهآور و روایت معمایی، تجربهای متفاوت از داستانهای معاصر فارسی ارائه میدهد. این کتاب با ترکیب عناصر ترس، تعلیق و روابط خانوادگی، مخاطب را به دل موقعیتهایی میبرد که مرز میان امنیت و تهدید، واقعیت و خیال، بهشدت باریک است. روایت داستان از زاویهٔ دید اولشخص و شخصیتپردازی ملموس، امکان همذاتپنداری با قهرمانان داستان را فراهم میکند. همچنین، پرداختن به موضوعاتی مانند اعتماد، ترس از ناشناخته و مواجهه با موقعیتهای بحرانی، این اثر را برای علاقهمندان به داستانهای معمایی و روانشناختی جذاب میکند. «کلبه» با ریتم تند و اتفاقات غیرمنتظره، خواننده را تا پایان درگیر خود نگه میدارد.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به داستانهای معمایی، دلهرهآور و روانشناختی مناسب است. کسانی که به روایتهایی با فضای رازآلود، روابط خانوادگی پیچیده و موقعیتهای پرتعلیق علاقه دارند، از خواندن «کلبه» لذت خواهند برد. همچنین، دانشجویان و نوجوانانی که به دنبال داستانی پرکشش و متفاوت هستند، میتوانند مخاطب این اثر باشند.
بخشی از کتاب کلبه
«آنا! آنا! بیدار شو دیگه! صدای خواهر بزرگترم، سیریلا، بود که با تمام زورش داد زد تا بیدارم کنه. بهسختی چشمامو باز کردم و به ساعت دیواری اتاقم نگاه کردم. ساعت هفت صبح بود و کمکم باید برای سفر آماده میشدیم. من، آنا جکسون بیستوچهار سالمه و خواهر بزرگترم، سیریلا، بیستوهشت سالشه و هردو رشتهٔ عکاسی خوندیم. امروز میخواهیم برای پروژهٔ عکاسی دانشگاه من به اسکاتلند بریم که واقعاً مناطق زیبایی داره؛ اما خب تقریباً دو روز از لندن تا اونجا راهه و برای دیدن همهٔ جنگلهای اونجا، چند روزی رو باید توی چادر توی جنگل یا هتل بخوابیم؛ چون فاصلهٔ هر هتل تا جنگل تقریباً زیاده و قطعاً چادر هم لازممون میشه. خواهرم، سیریلا، بااینکه از من بزرگتره، اما اخلاقش عین دخترهای پونزدهسالهس و هیجان زیادی برای این سفر داره... برعکس من. اصلاً علاقه به سفر ندارم. با صدای آروم و خستگی زیاد گفتم: - سیری! تازه ساعت هفت صبحه. چیزی نمیشه یهکم بیشتر بخوابیم. لااقل ساعت هشت راه بیفتیم. سیریلا به اتاقم برگشت و گفت: - دخترا مگه بچهای؟! هرچقدر دیرتر راه بیفتیم، نزدیک به شب میرسیم و اگه هتل گیرمون نیاد، چادرزدن برامون توی تاریکی سخت میشه. بلند شو دیگه!»
حجم
۴۲۹٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۱۰۲ صفحه
حجم
۴۲۹٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۱۰۲ صفحه