
کتاب سایه های فراموش شده
معرفی کتاب سایه های فراموش شده
کتاب سایههای فراموششده نوشتهی مونا خالدی، اثری داستانی است که با نگاهی انسانی و عمیق به مفاهیم عشق، فقدان، امید و بخشش میپردازد. این رمان با محوریت زندگی دختری جوان به نام نورا، ماجرای او را در روستایی دورافتاده به نام سایهزار روایت میکند؛ جایی که افسانهها و ارواح گذشته هنوز در زندگی مردم جاریاند. داستان با ترکیب عناصر واقعیت و خیال، به جستوجوی هویت، معنای زندگی و قدرت روایتگری میپردازد و شخصیتهایی چندلایه و ملموس را در بستر رویدادهایی پرکشش به تصویر میکشد. انتشارات مانیان آن را منتشر کرده است. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب سایه های فراموش شده
سایههای فراموششده، رمانی است که در مرز میان واقعیت و خیال حرکت میکند و با محوریت شخصیت نورا، به کاوش در دنیای ارواح و انسانها میپردازد. مونا خالدی در این کتاب، فضایی رازآلود و شاعرانه خلق کرده است؛ روستای سایهزار با افسانههایش درباره ارواح و موجودات ماورایی، بستری برای روایت داستانهایی از رنج، عشق، فداکاری و جستوجوی آرامش فراهم میکند. ساختار کتاب بر پایه روایتهای درهمتنیده ارواح و تعامل آنها با نورا شکل گرفته است؛ هر روح داستانی دارد که باید شنیده شود تا به آرامش برسد. نویسنده با بهرهگیری از عناصر بومی، خاطرات جنگ، مهاجرت و تجربههای زیسته شخصیتها، تصویری چندوجهی از تأثیر گذشته بر اکنون و اهمیت همدلی و شنیدن روایتهای ناگفته ارائه داده است. سایههای فراموششده، اثری است که همزمان به دغدغههای فردی و جمعی میپردازد و از خلال داستانهای شخصیتها، به مفاهیمی چون بخشش، امید و قدرت بازگویی میرسد.
خلاصه داستان سایه های فراموش شده
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان با ورود نورا، دختری ۲۵ ساله و هنرمند، به روستای سایهزار آغاز میشود؛ جایی که افسانههای ارواح و حضور نامرئی گذشتگان، زندگی روزمره مردم را تحتتأثیر قرار داده است. نورا که به دنبال الهام برای آثار هنریاش است، با کتابی قدیمی درباره ارواح روبهرو میشود و درمییابد هر روح برای آرامش نیازمند روایت داستان خویش است. او با ارواحی چون هیوا (زن جوانی که در جستوجوی عشق ازدسترفتهاش است)، کامران (مردی که در جنگ جان باخته و به دنبال صلح است) و سایه (روحی خشمگین و سرگردان که نمیخواهد داستانش بازگو شود) ملاقات میکند. هر دیدار، نورا را عمیقتر با دنیای احساسات انسانی و زخمهای گذشته پیوند میزند. در مسیر روایت، نورا با چالشهایی روبهرو میشود؛ از جمله مقابله با سایه که تلاش میکند او را از جستوجوی حقیقت بازدارد. با حمایت ارواح دیگر، نورا موفق میشود به عمق تاریکیهای سایه نفوذ کند و داستان او را نیز بشنود. روایت سایه، که بازتابی از رنجهای جنگ و ظلم است، نقطه عطفی در مسیر رشد نوراست. او با نوشتن و نقاشیکردن داستان ارواح، نهتنها به آنها آرامش میبخشد، بلکه خود نیز معنای تازهای برای عشق، بخشش و امید مییابد. در ادامه، نورا با الهام از این تجربهها، به عنوان روانشناس و فعال اجتماعی، به دیگران کمک میکند تا از دردهایشان عبور کنند و به زندگی امیدوار باشند. داستان با تأکید بر قدرت روایت، همدلی و امید، به پایان میرسد و نشان میدهد که حتی در تاریکترین لحظات، امکان بازسازی و شادمانی وجود دارد.
چرا باید کتاب سایه های فراموش شده را بخوانیم؟
سایههای فراموششده با روایتی چندلایه و شخصیتهایی باورپذیر، به موضوعاتی چون مواجهه با گذشته، قدرت روایتگری، و اهمیت همدلی میپردازد. این کتاب با تلفیق عناصر واقعگرایانه و خیالپردازانه، تجربهای متفاوت از مواجهه با رنج، فقدان و امید را ارائه میدهد. خواننده در جریان داستان، با زوایای مختلفی از زندگی، مهاجرت، جنگ و تأثیرات آن بر روان انسان آشنا میشود و درمییابد که شنیدن و بازگویی داستانها میتواند راهی برای التیام و رشد باشد. همچنین، کتاب با پرداختن به نقش هنر و روایت در بازسازی روح، الهامبخش کسانی است که به دنبال معنا و امید در زندگیاند.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
خواندن این کتاب به علاقهمندان رمانهای روانشناختی، دوستداران داستانهای رازآلود و کسانی که دغدغههایی چون فقدان، مهاجرت، آسیبهای جنگ و جستوجوی هویت دارند، پیشنهاد میشود. همچنین برای دانشجویان و فعالان حوزه روانشناسی و مددکاری اجتماعی که به اهمیت روایت و همدلی توجه دارند، مناسب است.
بخشی از کتاب سایه های فراموش شده
«نورا با دقت به سایه گوش میداد و سعی میکرد احساسات او را درک کند. سایه به او گفت: "من در زندگیام همیشه در جستجوی آزادی و صلح بودم، اما هرگز نتوانستم به آن دست یابم. حالا که مردهام، احساس میکنم که هنوز هم در بند هستم. خشم من از ناتوانیام در تغییر سرنوشتم است." نورا با محبت و همدلی به سایه گفت: "تو هنوز هم میتوانی داستانت را بگویی و دیگران را آگاه کنی. من داستانت را بین همه مردم پخش خواهم کرد تا تو کمی از دردهایت آرام بشوی و بتوانی آرامش پیدا کنی." سایه با شنیدن این حرفها کمی آرامتر شد و تصمیم گرفت داستانش را به نورا بگوید. او از روزهای سخت زندگیاش، از عشق و امیدش، و از آرزوهایش برای آیندهای بهتر گفت. نورا با دقت به او گوش میداد و احساس میکرد که سایه به آرامش بیشتری نیاز دارد. این ارتباط بین نورا و سایه نه تنها به سایه کمک کرد تا بار خشمش را سبک کند، بلکه نورا نیز از این تجربه درسهای ارزشمندی درباره عشق، امید و قدرت داستانگویی آموخت.»
حجم
۲۴۲٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۰۰ صفحه
حجم
۲۴۲٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۰۰ صفحه